مقدمه
با تعاملات جدید درعرصۀ سیاست بینالمللی، قدرتهای جهانی و منطقهیی پس از حضور فعال روسیه در جهت شکل دادن به آیندۀ سیاسی افغانستان از جمله تدویر نشست ماسکو با حضور نمایندهگان طالبان، قدرت حاکمۀ امریکا از در رقابت با روسیه و دفاع از منافع استراتژیک و درازمدتش در افغانستان و منطقه، بدون درنگ دست به کار شده، چه آشکار و چه پنهان، پروژۀ صلح با طالبان را به رهبری خلیلزاد و به طور جدی سازمان داد و در اثر این تعاملات اوضاع سیاسی- نظامی افغانستان وارد فاز یا مرحلۀ جدیدی گردیده است.
انعکاس این وضعیت در اذهان مردم، که چیزی نیست جز تکرار سناریوی سیاه امارت اسلامی طالبان در شکل دیگر، اسباب تشویش و نگرانیهای زیادی در میان زحمتکشان و اقشار مختلف مردم را فراهم آورده است. پروژۀ صلح با گروه تروریستی و جنایتکار طالبان بیانگر یک سازش ارتجاعی میان کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ سرمایۀ داری امپریالیستی میباشد. این کابوس دارد گام به گام به حقیقت مبدل میگردد؛ بناءً طیف گستردهیی از پرسشها، تشویشها، تحلیلها، ارزیابیها و نگرانیهای جدی همه جا و در ابعاد گسترده پخش گردیده و ملکۀ ذهن پیر و جوان جامعه گشته است. این بار قدرتهای بزرگ سرمایه داری چه برنامهیی دارند و میخواهند چه بلائی به روز مردم درد کشیده ی افغانستان بیاورند. مردم افغانستان قرار است چه قربانی های دیگری را متحمل شوند. صدمات و زیان های جبران ناپذیر صلح ارتجاعی در درازمدت چیست و تبعات و پیامدهای آن برای نسل امروز و فردا چه خواهد بود. جنبش چپ و جبهۀ آزادیخواهی در افغانستان در مقابله با این سناریوی سیاه و در مقابله با هجومِ تازۀ نیروهای ارتجاعی که دارند هم صف و متحد میشوند، چه باید بکنند و چه در توان دارند وغیره موضوعاتی است که نشریۀ «سوسیالیسم کارگری » با راه اندازی میز مدور با رفقا: ر. پیکارجو، جواد طیب ، کبیر کهکشان، اتیلا مهربان، زرقا فروغ و ع. همراه مطرح نموده و در نظر دارد تا در آینده و با تحول اوضاع، دوستان دیگری را نیز برای بحث پیرامون این وضعیت و تبعات آن دعوت نماید.
سوسیالیسم کارگری : در گذشته یعنی در زمان دولت کرزی تا حکومت وحدت ملی به رهبری غنی و عبدالله هرگاه که بحث صلح و یا مذکراه با طالبان مطرح می شد برخی شرایط مشخص از جمله حفظ قانون اساسی، دستاورد های جامعه مدنی ، احترام به حقوق و جایگاه زنان و دموکراسی نیم بند بورژوازی به حیث شرایط مذاکره با طابان معرفی میشد، که یقعینن بازتاب دهنده موضیع غربی ها و امریکایی ها نیز بود اما اکنون از چنین شرایطی نه از جانب امریکا و نه هم دولت اشرف غنی خبری نیست چرا؟چه چیز یا چه وضعیت این موضع جدید را توجیه می کند نبود شرایط و پیش شرط ها در مذاکره با طالبان آیا به دلیل مساعد ساختن زمینه تفاهم با آنها است یا اساس و بنیاد دیگری دارد؟
جواد طیب : مساله افغانستان جنگ و صلح با طالبان موضوع خیلی گسترده است که باید در ابعاد مختلف و مفصل جایی دیگری به آن پرداخت؛ اما در محدوده ای این تک پرسش می شود گفت از زمان کرزی تا کنون چیز های زیادی تغییر کرده است، اینکه امریکا و ناتو در کشور برای چه آمده و چه می¬خواهند بکنند، آن زمان کاملن مفاهیم و تعاریف دیگر داشت. حالا آن برداشت ها، حدس و گمانه زنی¬ها سر جایشان نیست، بدین معنا که در آغاز تحلیل از وضعیت، هم در داخل و هم در بیرون، همگام با ادعا ها و توجیهات امریکا و ناتو پیش میرفت. ما همان زمان با انتشار اعلامیه ها، مقالات و مصاحبه ها به صراحت می گفتیم و می نوشتیم که این تحلیل های دم دستی و سر میزی از مساله وارونه است. پیاده شدن سربازان امریکایی، ناتو و شرکا در کشور نه برای مبارزه با افراطیت مذهبی یعنی القاعده، طالب، گروه حقانی و … است و نه هم از سردلسوزی، ترحم و تامین حقوق جهان شمول بشر. بل اوضاع و احوال مختلف، بخصوص اقتصادی در امریکا و اروپا، است که اینها را به گسیل نیروی نظامی و سرانجام اشغال افغانستان واداشته است؛ هم و غم اینها رفع و رجوع شکست های اقتصادی-سیاسی، کسب پرستیژ و هژمونی بین المللی است که در یافتن راه حل به این امر ارزش انسان اعم از زن و مرد، کودک و بزرگ سال، روند های دموکراتیک، مدرن و غیره مولفه های انسانی به مفت هم برای شان ارزش ندارد. هر کدام را هر از گاهی که به نفع سیستم بردگی مزدی باشد استفاده می کنند. همان گونه ای که قتل عام، جنایت، فقر، شکنجه، بی حقوقی، گورخوابی و نقض حقوق گسترده¬ی انسان در ابعاد مختلف در دوره¬ی حاکمیت خلق و پرچم، مجاهدین و طالبان برای شان ارزش و معنا نداشت حالا هم با وجود همه¬ی ادعاهای مطرح شده اگر منافع شان ایجاب نماید بی معنی خواهد شد. در نظام سرمایه داری اساسن انسان و ارزش های انسان مدار هدف نیست، هدف کسب سود و سود ما فوق سود است. در این رهگذر انسان همانند دیگر وسایل فقط وسیله است؛ اینکه نوع حکومت ها گاهی دموکراتیک میشوند، گاهی هم دیکتاتور، زمانی لائیسیته یا مذهبی و یا مقطعی فاشیستی یا هم ناسیونالیستی و بقیه ایسم ها این ” تبخیرات سرمایه داری و تقطیرات حاصل تناقض ذاتی این شیوه تولید” در دوره های گوناگون (بحران و رونق) است.
با فرایند پیش آمده در افغانستان مخصوصن در این هفده سال اخیر احاد شهروندان خیلی از نزدیک گفته های فوق را به نظاره نشستند، دیگر ساحه¬ی آن تحلیل های قبلی هم در بیرون و هم در داخل خیلی تنگ شده است. چیزی دیگر که نسبت به گذشته در افغانستان و منطقه تغییر کرده است، تغییر بینش سیاسی امریکا نسبت به زد و بند های اقتصادی- سیاسی و هراس از منفعت بری قدرت های منطقه چون روسیه، چین، هند و ایران از قِبل پرورژه¬ی طالبان است و همین امر امریکا و ناتو را به این رسانیده که یقین داشته باشند که حالا اگر دُم پروژه¬ی طالب در دست امریکا و ناتو است گوش اش دست قدرت های منطقه است یا به قول اکادمیسن های دانشگاهی، حالا دیگر خود طالبان و گروه حقانی هم پا به میدان مراودات بین¬المللی گذاشته و در کشورهای مختلف در عرصه های گوناگون لابی¬گری می کنند؛ و با این چانه زنی های منطقه ای و فرا منطقه ای توانسته اند یک مقدار برای خود تن و توشه بسازند و از سر همین قدرت و جرئت هم است که مستقیم با نماینده های ناتو و امریکا برای مذکرات صلح به گفتگو می نشینند تا افراد انتصابی حکومت پوشالی وحدت ملی در کابل و ابوظبی.
از سوی دیگر جمع آمد نماینده های طالبان در نشست مسکو هر چند با تاخیر و بگو مگو ها یک مقدار امریکا را نسبت به گروه طالبان دست و پاچه ساخته است و بیشتر بیم اش را به باور تبدیل کرده است که سلطه بلامنازع خود را بر گروه طالبان به هر حال از دست داده است و خیلی زود ممکن است این گروه با تکیه بر قدرت های نوظهور و کهن منطقه به یک برابر ایستا جدی اش مبدل شود، برای این هم است که امریکا تلاش دارد تا به هر قیمتی حلقه¬ی صلح و مذاکره را همانند گلبدین حکمتیار و حزب اش گرد گردن این گروه هم به گونه ای بپیچد تا به نحوی بتواند از این ناحیه حداقل تا انتخاب بیش رو در امریکا خاطر آرام داشته باشد.
بحث دیگر در عجله¬ی امریکا جهت مذاکره و صلح با طالبان وقایع و حال و احوال سیاسی این روز های امریکاست. ترامپ همان¬گونه که با عقب گشت و شعارهای پوپولیستی “اعاده¬ی هژمونی قدرت به ایالات متحده امریکا” روی کار آمد حالا نیز نشانه های آشکاری وجود دارد که دوباره برای ماندن در کاخ سفید میخواهد پراکندگی امریکا را از بعد نظامی-اقتصادی یک مقدار جمع و جور کند. این نکات را می¬شود در خروج بخشی از سربازان امریکایی از افغانستان، سوریه و جاه های دیگر به آسانی مشاهده کرد. ولی این هیچ گاهی بدین معنا نخواهد بود که امریکا می¬خواهد از این مناطق کاملن رخت بربندد و دیگر حضور نظامی، سیاسی و اقتصادی نخواهد داشت. این امر می¬تواند فقط در نیرنگ های انتخاباتی و بازیهای رای آوری درونی امریکا برای جمهوری خواهان یک مقدار کاربرد داشته باشد تا مسأله¬ی حضور هژمونیک و راهبردی امریکا در منطقه.
به هر حال آنچه که در این بحبوحه بدون تغییر مانده و لااقلی تغییر هم در آن دیده نمی¬شود، منافع امریکا، ناتو و شرکا است. همانطوریکه در بالا ذکرش رفت هرگاه این منفعت ایجاب کند دست به هر کاری میزنند. همان گونه که به افغانستان، عراق، سوریه و جاه های دیگر به بهانه های ضد و نقیض عسکر پیاده کردند و تا امروز چه توسط خودشان و چه هم به وسیله¬ی پروژه های برساخته¬ی خونین شان هرچه جنایت و انسان کشی است براه انداخته اند. زلمی خلیل¬زاد نماینده¬ی خاص ترامپ برای مذاکرات صلح با طالبان در مصاحبه ای اختصاصی خود با طلوع نیوز بتاریخ 20/12/2018 بدور از دیپلماسی خیلی واضح در مورد شرط و شرایط مذاکرات صحبت کرد، او گفت: “برای ما هیچ شرطی به جز رعایت منافع امریکا از سوی طالبان در این مذاکرات ملحوظ نظر نیست”.
با این توضیح فشرده میخواهم بگویم توقع داشتن صلح، نبود بدامنی و ناامنی، ثبات،آزادی های زنان و احاد بشریت از نظام که اساس اش با این امور در تناقض است، انتظار بدور از واقعیت است. نخست صلح تنها نبود جنگ نیست به همین گونه اساساً بروز جنگ در جهان حاصل تقابل منافع و سلطه است و اکثراً جنگ ها مخلوق بی عدالتی ها و نا برابری هااست؛ از طرف دیگر جنگ و سرمایه¬داری به گونه ی در هم پیچیده است؛ چون فقر، اعتیاد، بیکاری، گرسنگی، نبود سرپناه و مجموع بی¬عدالتی های اجتماعی زاده¬ی نظام سرمایه-داری است. تا زمانیکه در جهان نظام بردگی مزدی مسلط است، جنگ را به ناچار با خود دارد. این یک امر داده شده است. در این نظام از دو قرن بدینسو به وضوح دیده شده است هر کجایی دنیا سرمایه¬داری برای صدور کالا و سرمایه اش رخنه کرده بیشتر از دیپلماسی، کاربرد جنگ را برگزیده است؛ بدین مبنا در حیات این نظام به شدت نابرابر، مصایب عالم بشریت را نمی¬شود جاروب کرد و بدرو ریخت.
پس بیش از پیش امروز نیاز دیده می¬شود تا صف نود و نه درصدی ها هرچه قوی تر و متحدتر علیه این صلح و جنگ ارتجاعیی یک درصدی ها، به پا خیزند و الترنانیف خود را برای یک دنیای برابر، بدور از جنگ و نابرابری در دسترس همه قرار دهند. این اتحاد نزدیکترین و ممکترین راه رسیدن به صلح و ثبات واقعی است.
سوسیالیسم کارگری: قرار معلوم دولت اشرف غنی “بور د مشورتی صلح” را برای مشاوره در باب صلح معرفی نموده است. اولا این بورد برای که است؟ چون این دولت خود طالب گرا است. فراموش نشود که اشرف غنی در همان زمان امارت اسلامی طالبان و زمانی که در غرب بود، پیوسته از طریق رسانه های بی بی سی و صدای امریکا، در حقیقت منحیث مشاور طالبان و در دفاع از آنها، تیوری میپرداخت وعمل میکرد. ثانیاً آیا توظیف یا نصب چهرۀ آشکارا جنایتکار چون حکمتیار و دیگران در “بورد مشورتی صلح” قرار است تحقق بخشندۀ چه نوع سناریو یا برنامهیی باشد؟ آیا این راهکار و میتد جدا از توهین به شعور مردم، خیانت آشکار علیۀ ارادۀ مردمی که میخواهند از تسلط طالبان و اسلام سیاسی رها شوند، نیست؟
آتیلا مهربان: در پاسخ به این سوال چند پهلو باید بگویم که اصولن استفاده از پسوند”صلح” در نام این پروژه صرفاً یک مصرف تبلیغاتی دارد. اگر منظور از صلح حتی خاموشی صدای اسلحه و انفجار هم باشد، با توجه به اختلافات میان طالبان مربوط به شاخه های غلزایی و درانی و تضاد منافع میان حلقه هایی که دساتیر عملیاتی را برای طالبان صادر میکنند، این امر هم ممکن نخواهد بود
نتیجهی حد اقلی که از صلح انتظار میرود، امکان تأمین حداقل امکانات زندهگی از جمله تأمـین امنیت بدون در نظر داشت تعلقات تباری و جنسی، حق آزادی عقیده و بیان و حق انتخاب است. این حقوق اساسی در تضاد با آموزه ها و باور طالبان قرار دارد. تلاش برای تأمین صلح در افغانستان نه از سر نیاز انسانهای ساکن در جغرافیای افغانستان، بل برای نیل به مقاصد سیاسی گروه معینی در جریان است
بورد مشورتی، که شماری از رهبران جهادی حتی از درک مفهوم آن عاجز بوده و کلمه ” بورد” را ” بُرد ” (١) ( متضاد باخت) می فهمند اداره ای است که با ابتکار تیم غنی، موازی با شورای صلح ایجاد شده است. قابل تأمـل اینست که هر دوی این نهادها مانند بسیاری از نهادهای دیگر دردولت افغانستان صرفاً جنبه نمایشی داشته و هیچکدام آنها صلاحیت اجرایی و صلاحیت گفتگو با طالبان را ندارند. در پهلوی این دو نهاد یک تیم دوازده نفرهی دیگر هم تشکیل شده است که سر پرستی آن به رئیس دفتر اشرف غنی محول گردیده است
دولت وحدت ملی با ترکیب موزائیک و غیر متجانس آن، مانند طالبان خود ابزاری است در خدمت منافع سرمایهداری که دولت آمریکا و شرکای غربی اش از آن نمایندهگی مینمایند. معماران دولت وحدت ملی در مجموع انتظار دارند، عملکرد غنی و دولت منصوب به او در حد کنش یک گماشته و ابزار باشد
یکی از دلایل عمده ی پا فشاری غنی در رابطه با صلح با طالبان تقویه پایه اجتماعی او در میان قبایل پشتون و امکان استفاده از بازوی نظامی آنها بود. گلبدین حکمتیار هم با یک چنین منطق و رویکردی با هزینهی زیادی از حاشیه به متن کشانیده شد. اشرف غنی در برنامه پروسهی صلح با طالبان روی تعلق تباری مشترک با بخش عمده ای از سربازان و فرماندهان طالب که غلزایی هستند، حساب باز کرده بود. اما پارامتر چند دستگی طالبان ناشی از وفاداری آنها به قوم و تبار شان درپروسهی پروژه صلح در نظر گرفته نشده بود. همچنان تضاد منافع و آجندای طراحان خارجی عملیات طالبان موانع جدی ای در راه رسیدن به یک توافق میان آنها و دولت وحدت ملی ایجاد مینماید. صدور اعلامیه هایی با مضمون متفاوت از جانب نمایندهگان طالبان در ابو ظبی و دیگر سخنگویان طالبان، بیانگر اختلافات نام برده میان طالبان است
اشرف غنی که صلح با طالبان را وسیله ای برای حفظ و ادامهی قدرتش تصور میکرد، از این که می بیند با تحقق طرح صلح و ایجاد حکومت موقت که طالبان مدعی معرفی رهبران آن است، برعکس به حاشیه رانده می شود، سرخورده و خشمگین است. اعلامیهی شورای امنیت ملی که از “تعبیه” صلح توسط آمریکا و فرستاده اش، به قیمت کنار رفتن دولت وحدت ملی، نشان میدهد که غنی چقدر از نتایج معکوس و نتایج متناقض پروژهی صلح که فرایندی در تقابل با هدف او را در قبال خواهد داشت، شوکه شده است
گنجانیدن جنایت پیشه ای معلوم الحال چون گلبدین حکمتیار در بورد مشورتی صلح میتواند علاوه بر امکان استفاده از توانایی گلبدین در سازش و استفاده از اعضای حزب اسلامی جناح حکمتیار که در رکاب طالبان می جنگند، و مهتر از همه ادامهی پنداری باشد که در تز دکترای اشرف غنی انعکاس یافته است. اشرف غنی در تز نامبرده “افغانستان” را از نگاه ساختاری ( ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دیوان سالاری و غیره ) به گونه ای به دو دوره تقسیم بندی نموده است. در دور دوم که غنی آنرا از ١٧٤٧ تا ١٩٠١ ( از زمان به قدرت رسیدن احمـد شاه ابدالی تا پایان حاکمیت امیر عبدالرحمـن خان) محدود میکند، به باور اشرف غنی ساختار مسلط در افغانستان ساختار قبیله ای پشتون محور بوده است. بر محور این تقسیم بندی ساختاری در افغانستان، تعلقات تباری گلبدین با اشرف غنی میتواند قابل فهم باشد. ادامهی این نگرش را میتوان در مقاله ای از اشرف غنی بنام فصل نا تمام در تاریخ افغانستان، که در ششم سنبله ١٣٩٢در روزنامه ٨ صبح (٢)به نشر رسیده است، دید. در این نوشته اشرف غنی با تمجید از اصلاحات و نهادینه شدن افکار ناسیونالیستی شاه امان الله در همکاری با محمود طرزی، خودش را ملزم به ادامهی آن میداند
در کتابی که نتیجه کار مشترک اشرف غنی با (کلیر لاکهارت) (٣) رئیس مؤسسهی موثریت دولتی، به نام (یک دولت ور شکسته را چگونه بازسازی کنیم (٤)، میباشد، پروسه دولت سازی از دید غنی در نقش یک پژوهشگر، یک روند استوار متکی بر روش” شهروند محور” تعریف شده است. همچنان از نظر او و همکارش اعمال سیاست غلط دلیل فقیر ماندن کشورهای فقیر پنداشته میشود نه جغرافیا، شرایط آب و هوا و یا فرهنگ
در مقدمهی کتاب از سودان جنوبی به عنوان نمونه ای از یک دولت ناکام نام برده میشود. از سیاست مداران این کشور به دلیل اینکه به مسایل قومی دامن زده و به بزرگان قبیله فرصت میدهند که با توجه به موقعیت شان به کسب ثروت بپردازند، و مانع فعالیت فرماندهان شورشی نمیگردند، انتقاد مینماید. ولی غنی در موقعیت رئیس جمهور که فرصت تطبیق اندیشه هایش را در ترمیم دولت ناکام در افغانستان می یابد، درست بر عکس آنچه که در کتابش به نقد آن ها پرداخته است، عمل مینماید. هدف از اشاره به این نکته این است که دانش و گذشتهی اکادمیک، آنگونه که عده ای قبل از انتخاب اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور به آن باور داشته و اتکا میکردند، نمیتواند معیاری برای تفاوت مثبت و به نفع مردم باشد. غنی به دلیل معیار های حاکم در طبقه ای که به آن تعلق دارد فقط از همهی امکانات موجود برای تأمـین منافعش استفاده مینماید. ارادهی مردم که تصور مینمایم هدف شما در سوال ،اکثریت فرو دست جامعه باشد، در مرکز توجه افرادی چون غنی قرار ندارند. آنهم به دلیل بسیار روشن ماهیت سرمایهداری که جریان این چند سال ماهیت اصلی اش را به نمایش گذاشته است. انسان ها در این سیستم نقشی بیشتر از ابزار را ندارند و هدف غایی کسب ثروت بیشتر است.آن زمان که منافع سرمایهداری ایجاب کرده است، دفاع از زنان و پیاده شدن دموکراسی را قد علم کرده اند، در قدم بعدی بدون توجه به وضعیت نکبت بارمردم و خصوصاً زنان میخواهند سیطره جنایت کارترین نیروها را در جامعه رسمیت بخشند
.در اخیر باید گفته شود که آزادی به مفهوم واقعی کلمه فقط با پیروزی سوسیالیسم ممکن است
مصاحبه محمد محقق با یکی از تلویزیون های افغانستان که بعد از پایان این موشته به دلایلی قابل دسترس نیست . -١
- https://8am.af/x8am/1392/06/06/afghanistan-history-law-ahmadzai/ -٢
- Clare Lokhart – ٣
- Ashraf Ghani and Clare Lockhart (2009) Fixing Failed States: A Framework for Rebuilding a Fractured World, Oxford: Oxford University Press. – ٤