Return to مقالات رسیده

علل  عقب رانده گی  افغانستان

مطلب حاضر را رفیق جمال ثاقب برای نشر در صفحه سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان فرستاده اند که از ایشان صمیمانه تشکر می نماییم. مطلب  بدون هیچ نوع ویراستاری و تغییر به نشر سپرده میشود.

افغانستان به مثابۀ محدودۀ کوچکی از جهان، از تعاملات جهانی تاثیرپذیر است.

برای تحلیل و بررسی عوامل کلیدی عقب مانده گی و عقب رانده گی افغانستان ناچار باید به گذشته برگشته با در نظر داشت سیر تحولات جهانی و ساختار اجتماعی این محدودۀ جغرافیایی، این عوامل را به تحلیل کشید. با وجودی که پرداختن به گذشته بر حجم نوشتار می افزاید اما بدون در نظر داشت آن نمی توان تحلیل دقیقی از اوضاع  کنونی به دست داد.

به همان پیمانه که تسلط استعماری امپراتوری بریتانیا بر شبه قارۀ هند و کشورگشایی امپراتوری روسیۀ تزاری بر آسیای مرکزی که از قرن هجده آغاز گردیده بودند در عقب رانده گی افغانستان تاثیرگذار بود، انقلاب بلشویکی در روسیۀ تزاری و خروج  استعمار انگلیس از شبه قارۀ هندوستان نیز در سیر تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی افغانستان نقش بارز داشتند.

در قرن هجده افغانستان در محاصرۀ دو امپراتوری متجاوز از  شمال و  جنوب قرار گرفت. دو کشور متجاوزی که هر دو در قبال افغانستان منافع همسان داشتند.

افغانستان با موقعیت استراتژیکی که داشت خطری بود برای هر دو امپراتوری. هم  امپراطوری روسیۀ تزاری و هم امپراتوری بریتانیای کبیر از قدرت افغانستان به مثابۀ کشوری نیرومند و متجاوز و خراج بگیر وحشت داشتند.

در آن زمان که سلاح های جنگی، تیر و کمان، نیزه  و شمشیر و سلاح های سنگین قلعه کوب و سلاح آتشین منجنیق، وسایط نقلیه هم مرکب، اشتر و فیل بودند. برای مقابله با نفوذ دشمن دورادور قصر پادشاهان و همچنان دورادور شهرها دیوار های بلند عریض و طویل، برج های دیده بانی و باروها اعمار گردیده و خندق های عمیق و عریض حفر می کردند.

در قرن هفده در اروپا  تقسیم  کار در کارگاه های مانی فکتور موجب تکامل صنعتی گردید. این تکامل تنها به  تولید کالا خلاصه و محدود نگردیده تکامل در تمام زمینه های دیگر را نیز در قبال داشت. مانند ساخت کشتی های بزرگ بادبانی، تسلیحات جنگی و مهمات نظامی، کشف راه های جدید دریایی و …

سلاح های  آتشین تکامل  کردند و جای  تیر و کمان و نیزه و شمشیر را تفنگ های دهن پر و جای تفنگ های دهن پر را تفنگ های  پنجته و جای قلعه کوب و منجنیق را نیز توپ های چدنی هجده پن گرفتند .

ساخت کشتی های بزرگ بادبانی مجهز با سلاح های مرگ بار آتشین و کشف راه های جدید بحری، راه دماغه امید، راه جدید به بحر هند و راه دور افریقا، سفرهای دریایی را آسان تر، کم خطر و کم  هزینه ساخت. نیاز به  مواد خام  بیشتر و بازار فروش وسیع تر . این زنجیرۀ با هم متصل، پای اروپای کاپیتالیستی را به  قارۀ آسیا، آفریقا، امریکا و استرالیا کشانید. استعمار با  استثمار هم  آغوش گردیده انحصار در بطن کاپیتالیزم و تجارت آزاد شکل گرفت. یکی از اولین کمپنی های بزرگ انحصارگر در جهان کمپنی بریتانوی شرقی الهند بود که جنگ تنباکو با  ایران و جنگ تریاک با چین را نیز در کارنامه سیستم انحصاری خود دارد.

سیستم  مالی به شیوه  بانکی در همین دوران احیا گردید. اسکناس، چک، سفته، اسناد بهادار و…       ارزش های تضمینی قراردادی بوجود آمدند.

دیگر آن موانع  قدیمی برج ها و باروها، دیوارها و خندق ها کارساز واقع نمی گردیدند و نمی توانستند جلو هجوم دشمنان مهاجم مجهز با سلاح های مرگ بار آتشین را بگیرند. موانع استراتژیک بسیار بزرگ تری نیاز بود تا جلو تجاوز روسیۀ تزاری به نیم قارۀ هند  و جلو تجاوز امپراتوری بریتانیای کبیر را که اکنون بر هند تسلط یافته بود، بر آسیای مرکزی که در تسلط روسیۀ تزاری بود، بگیرد. چنین موانعی باید ایجاد می گردید و در این مورد هر دو امپراتوری همدست بودند چون منافع شان چنین تقاضا می کرد.

< از جمله قوت های خارجی که در هند نفوذ نموده بود در سال ۱۷۶۱ میلادی  ۱۱۴۰ ه ش هنگامی که احمد شاه قوای مرهته را در پانی پت منهدم ساخت انگلیسیان قلعه پاندجیری را از فرانسویان به دست  آوردند و به این صورت منازعۀ طولانی بین این دو دولت اروپایی در هند به نفع انگلستان خاتمه یافت. انگلیسیان حالا علاوه بر بنگال پایگاه های نیرومندی در مدراس و بمبی ایجاد نموده و از هر سه طرف در داخل آن کشور پیشروی می نمودند و به استثنای هند شمالی در تمام حصص نیم قاره نیرو محسوب گردیده در عمل جانشین امپراتوری بزرگ گورکانی شده بودند >   (۲ )

سلطنت تیمورشاه همزمان است با رشد چشم گیر کاپیتالیزم در اروپا، تسلط روسیۀ تزاری بر قسمت هایی از آسیای مرکزی، توسعۀ استعمار انگلیس در نیم قارۀ هند. هندوستان از جنوب با تجاوز استعمار بریتانیا و از طرف شمال با تجاوز تیمورشاه ابدالی مواجه بود. در حقیقت آن چه زمینۀ تسلط کامل امپراتوری بریتانیا بر شبه قارۀ هند  را فراهم آورد تجاوزات مکرر احمدشاه ابدالی و پسرش تیمورشاه بر هندوستان بود.                                                                                                 دو اتفاق مهم جهانی در اواخر سلطنت تیمورشاه ابدالی، انقلاب صنعتی فرانسه و استقلال کشور ایالات متحده امریکا جهان را وارد تعاملات نوینی کرد .

افغانستان با آن ساختار اجتماعی عشیره ای، قومی و  قبیله ای ماقبل مناسبات طبقاتی که داشت نتوانست در تقابل با نظام کاپیتالیستی اقتدار خود را حفظ کند. اقدامات تیمور شاه جهت استقرار نظام متمرکز فیودالی و بر این مبنا انتقال پایتخت از قندهار به کابل و به کار گماشتن عشایر بیات و قزلباش در امور اداری و نظامی  کشور هم نتوانست جلو ملوک الطوایفی عشایر پشتون را بگیرد.

<بعد از مرگ تیمورشاه اختلافات بزرگ بین پسران او سر مسئله جانشینی رخ داد> (۱)

تلاش های مشترک هر دو امپراتوری استعماری جهت تضعیف افغانستان  کارساز افتاد. نفاق افگنی که بریتانیا در آن شهرۀ آفاق  بود موثر واقع گردیده برادرکشی بین پسران تیمورشاه دامن زده شد.   بیست و چهار پسر تیمور شاه به جان هم افتاده بودند. این گیر و دار خانمان برانداز آن قدر ادامه یافت که سرانجام زمینۀ ساز مداخلات استعماری در افغانستان گردید.

همزمان با سلطنت زمان شاه در سال۱۸۴۴ میلادی ۱۲۲۳ شمسی بریتانیا بر قسمت های اعظم شبه قارۀ هند  تسلط یافته بود. حکومت درانی تعداد زیادی از متصرفات خود در آسیای مرکزی، خراسان و هندوستان را از دست داده و روز به روز از اقتدارش کاسته می شد. تلاش های زمان شاه برای احیای اقتدار از دست رفته، تکاپوی غریقی را می مانست که برای نجات خویش به هر خس و خاشاکی چنگ اندازد.

<زمان شاه از راه هزاره جات از هرات به کابل بازگشت و در اوایل سال ۱۷۹۸ م ل ۱۱۹۷ ه ش باز بسوی پنجاب لشکر کشید. قرار روایت سرپرستی سایکس وین وقت نامه ای به نام مارکو یس ویسلی گور جنرال شرکت انگلیسی هند شرقی ارسال نمود و در ضمن اطلاع  دادن از اراده خود برای فتح هند شمالی از او دعوت نمود تا در امر عقب راندن مرهته به سوی دکن با نیروی افغان همکاری کند. اقدامات انگلیس :…. دولت نو تشکیل قاجار که در سر تصرف مشهد و سایر نقاط خراسان غربی با دولت درانی اختلاف داشت … در همان سال  ۱۷۹۸ میلادی ۱۱۷۷ه ش که خبر ورود زمان شاه به لاهور به مرکز کمپنی در کلکته مواصلت کرد، لاردویسلی  حاکم اعلی بریتانیا  به  مهدی علی خان ملقب به  بهادر جنگ  نماینده کمپنی  در بوشهر که ایرانی الاصل بود هدایت  داد تا با  دربار ایران تماس گرفته آن را علیه دولت درانی تحریک نماید > (۳)

عملکرد شاهان و امیران افغانستان که هر کدام از طرف یکی از عشایر و قبایل حمایت می گردیدند زمینه مداخلات و تجاوزات استعماری امپراتوری بریتانیا در امور افغانستان را فراهم گردانید. پسران تیمورشاه آله دست امپراتوری بریتانیا  گردیده بودند. انگلیس ها یکی را به حکومت می رساند و دیگری را به عنوان تیر آخر گروگان نگاه می داشت. با چنین عملکردی افغانستان عملا استقلال خود را از دست داد.

همین ساختار اجتماعی عصر حجری، عشیره ای، قومی و قبیلوی ماقبل مناسبات طبقاتی از عوامل عمدۀ داخلی در عقب مانده گی افغانستان محسوب می گردد. پدیده ای منفی که تاکنون نیز در عصر مناسبات طبقاتی نظام سرمایه داری امپریالیستی و سیستم شهروندی بورژوایی، با سرسختی به بقای خود ادامه داده و از طرف مرتجعین بر افغانستان تحمیل می گردد. پدیده ای که زمینه ساز مداخلات، تجاوزات،عقب مانده گی، عقب رانده گی و وابستگی افغانستان بوده و هست.

افغانستان به مثابۀ کشوری وابسته

<<دورۀ تقریبا چهل ساله، از مرگ تیمور شاه تا لشکرکشی انگلیسی ها از تاریک ترین و دردناک ترین دوره های تاریخ افغانستان است. در این مدت سران دو خانواده اعیانی که با یکدیگر بر سر جاه و مقام در کشمکش بودند مملکت را به میدان جنگ مداوم تبدیل نمودند >> (‌۴)

جنگ و برادرکشی فرزندان تیمورشاه موجب تلفات بیشمار انسانی، تخریب زیرساختهای اقتصادی، تقلیل درآمدهای مالیاتی و فقر روز افزون اقتصادی گردید که زمینه ساز فقر فرهنگی نیز شد. این عوامل دست به دست هم داده افغانستان را به یک کشور عقب مانده و عقب رانده شده مبدل ساخت. شاهان متجاوز باج و خراج بگیر افغانستان، به امیران جیره خوار استعمار بریتانوی مبدل گردیدند که با چند صد کلدار هندی و مقداری سلاح و مهمات نظامی دلخوش بودند.

در این مبحث به مداخلات، تجاوزات، لشکرکشی ها، جنگ ها و شکست های امپراتوری بریتانیا و همچنان به عملکرد خون بار امیران افغانستان نمی پردازم. تاریخ نگاران افغانستان در این موارد به تفصیل پرداخته اند.                                                                                                                                                           آنچه را که نگارنده در نظر دارد بدان بپردازد تحلیل اوضاع اقتصادی افغانستان در این دوره است. هدف بریتانیا از پرداختن  پول، سلاح و مهمات برای امیران افغانستان چه بوده؟ انگلیس ها که در خساست شهره اند از این دست و دل بازی چه منظوری داشتند؟ طور نمونه امارت شیرعلی و عبدالرحمن را در نظر می گیریم.

<<  ویسرا نقدا مبلغ  شش لک روپیه هندی با  ۶۵۰۰ تفنگ، چهار توپ ۱۸ پونده  ۸ کیلو گرامه   قلعه کوب، دو ها وینزر هشت انچه  توپ های  HowItzer  و ۲۰ ملی متری و شش توپ کوهی سه پونده ۴ \۱ کیلوگرامه طورهدیه>>  (۵)

<<ده لک روپیه با بیست هزار تفنگ و یک تعداد توپ در اختیار او قرار داد. این هدیه مورد خشنودی امیر واقع گردید به طوری که در بیانیه ای افغانستان را متحد  بریتانیا اعلان نمود>> (۶ )

استثمار ثمر گرفتن و سود بردن را افاده می کند و استعمار هم  مفهوم  وسیع تر این واژه را می رساند. استعمار بر پایه استثمار شکل می گیرد. هیچ هدف دیگری جز سود جویی در میان نیست.   سود بردن هم بدون ربودن ارزش اضافی از کار بدون مزد طبقۀ کارگر میسر و امکان پذیر نیست.

بر این اساس این جا پای صدور سرمایه در میان بود. بر مبنای علم اقتصاد هدف از صدور سرمایه فقط  ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافته و بدون مزد طبقۀ کارگر است که زنده گی و بقای نظام سرمایه داری را رقم می زند، در غیر آن مناسبات سرمایه داری به خودی خود فاقد مفهوم خواهد بود.

طرح این مسئله، به ظاهر پیچیده عجیب و کهنه جلوه می کند. آن چه به ظاهر قابل رویت نیست ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافتۀ طبقۀ کارگر می باشد زیرا آن چه از جانب کمپنی شرق الهند انگلیس به امیران افغانستان داده می شد به جز مبلغ اندکی پول، بیشتر سلاح و مهمات نظامی بود که آن هم  جنبۀ تجاری نداشت. از جانب دیگر این سرمایه در افغانستان در روند تولید شامل نمی گردید تا با پیمودن روند دوران، ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافتۀ کارگر افغانستان را در قبال داشته باشد.                          کالا چه پول باشد و یا سلاح و مهمات نظامی و….  همه دارای جوهر ارزشی هستند و به مثابۀ سرمایه عمل می کنند. چون در تولید آن ها نیروی کار انسانی مصرف گردیده که به علاوه ارزش اولیه ارزش اضافی نیز در این کالا متراکم است .

نیروی کار خود ارزش است. در تولید و بازتولید نیروی کار هم ارزش های از قبل تولید شده مصرف می گردد. کالا چه ارزش های تضمینی قراردادی باشد یا سلاح و مهمات نظامی یا نیروی کار انسانی از آنجا که ارزش های مصرفی هستند از این رو دارای ارزش تبادله نیز می گردند.

طرح موضوع نه پیچیده است نه عجیب و کهنه، بلکه موضوع  فراتر از مرز های جغرافیایی افغانستان است. از جانب دیگر صدور سرمایه ابعاد وسیع  و اشکال متنوع دارد اما هدف غایی همه کشورهای سرمایه داری  و هر فاز تکاملی نظام سرمایه داری جز ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافتۀ طبقه کارگر چیز دیگری نیست. هدف امپراتوری انگلیس از دادن پول، سلاح  و مهمات به امیران نوکر منش افغانستان هم جز ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافتۀ طبقه کارگر چیز دیگری نبوده.

حال باید دید که  سرمایۀ انحصاری کمپنی شرق الهند بریتانوی چگونه سود سرمایه از طریق ربودن ارزش اضافی را به دست می آورد، چرا که دادن پول، سلاح و مهمات به امیران افغانستان هیچ گونه بارآوری اقتصادی نداشت تا کمپنی شرق الهند بتواند ارزش فوق ارزش از آن به دست بیاورد.

برای اینکه کمپنی  شرق الهند قادر گردد طبقۀ کارگر کشور هندوستان را استثمار کند باید امنیت سرمایه گذاری کمپنی مذکور در هند تامین می گردید لهذا بخشی از ارزش اضافی ربوده شده از  کار مادیت یافته طبقه کارگر هند به امیران افغانستان داده میشد تا از جانب افغانستان خطری متوجه استعمار بریتانوی نباشد.

صدور سرمایه به افغانستان، هدفی  فراتر از مرزهای جغرافیایی  افغانستان داشت و به منظور استعمار نیم قارۀ هند  و استثمار طبقه کارگر کشور هندوستان بود .

 

تحت الشعاع  قرار دادن  تضاد طبقاتی

با استقرار نظام سرمایه داری در اروپا  جهان وارد عصر جدیدی شد. تعاملات نوینی رقم خوردند و   تضاد های نوینی شکل گرفتند. درست همپای تکامل بورژوازی، طبقۀ پرولتاریا نیز تبارز کرد، که مبارزه اش از بدو پیدایش علیه نظام بورژوازی بود.

در این جدال همیشه گی گاه پنهان و گاه آشکار طبقاتی، میان طبقۀ کارگر و سرمایه دار، نظام سرمایه داری جهت بقای خویش، تحت الشعاع قرار دادن تضاد طبقاتی را با ایجاد تضادهای فرعی در دستور کار روز خود قرار داد.

تضادهای جنبی از جمله تضاد مذهبی، نژادی، منطقوی، ملی، زبانی و . .. هیچ گاه در اصل و محور شیوۀ تولید و مناسبات مبنی بر آن قرار نداشته بلکه همواره در جنب آن قرار دارد، که با برچیدن نظام طبقاتی این تضاد های جنبی نیز از میان می رود.

مذهب هالۀ تقدس و مشروعیت بخشیدن به مالکیت خصوصی است. بدون مبارزه علیه مذهب نمی توان مالکیت خصوصی را برانداخت. با برانداختن مالکیت خصوصی و نظام طبقاتی این هاله تقدس هم  رو به زوال می رود.

با دامن زدن به تضاد های جنبی، جنبش های اجتماعی از مسیر اصلی آن که مبارزۀ طبقاتی است به انحراف کشانده می شوند. نظام سرمایه داری مبالغ هنگفتی از ارزش اضافی ربوده شده از کار مادیت یافتۀ طبقۀ کارگر را جهت تامین امنیت استعمارگرانه، صرف هزینه های  دامن زدن به این تضاد های جنبی می کند.

دامن زدن به تضادهای جنبی از همان آغاز تسلط شیوۀ تولید سرمایه داری در دستور کار روز قرار گرفت و انگلستان از پیشگامان این عملکرد ارتجاعی بود.

بریتانیا غده های سرطانی بی شمار و التیام ناپذیری بر پیکر افغانستان و جامعه بشری نهاده است. مثال هایی از آن را این جا ذکر می کنم: منطقه وسیع زیر نام خط فرضی دیورند بین افغانستان و پاکستان، خراسان و سیستان بلوچستان بین افغانستان و ایران. موضوع  تعیین سرحدی بین افغانستان و روسیۀ تزاری که انگلیسی ها در آن حکمیت داشتند. واگذاری منطقۀ ذوالفقار، شهر مورو و پنجده به روسیۀ تزاری. موضوع بلوچستان و سیستان بین افغانستان، پاکستان و ایران، کشمیر بین پاکستان کنونی و هندوستان، تبت بین چین و هندوستان، کردستان بین ایران – عراق –  ترکیه و سوریه، آذربایجان بین ایران و روسیه، فلسطین بین اعراب و یهودیان، همچنان جدایی کویت از عراق، کوریای شمالی و جنوبی، تایوان و ده ها نمونۀ دیگر از عملکرد استعماری انگلیس که لکۀ ننگی بر دامان بشریت است.                                                                                                                                               و حتا حالا هم  هدف کشورهای امپریالیستی از مصارف گزاف نظامی، جاسوسی و دامن زدن به تضادهای جنبی در اکثر نقاط جهان چیز دیگری نیست جز تحت الشعاع قرار دادن مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر جهان و ربودن ارزش اضافی از کار مادیت یافتۀ این طبقۀ اجتماعی که بقای نظام سرمایه داری وابسته به آن است. این مصارف گزاف چیز دیگری نیست جز صدور سرمایه در جهت تامین منافع استثماری و استعماری و بدبختانه که افغانستان قرن هاست قربانی این سیاست ها گردیده .

از خود بیگانه گی

 

بشر سیر تکاملی را از عالم حیوانی  آن گاه  پشت سر نهاده به انسان ارتقا یافت که اولین فعالیت آگاهانه یعنی ساخت و استفاده از افزار را فراگرفت.

روی این اصل از خود بیگانه گی پدیده ای است  که  از انسان افزار ساز دارای تفکر٬ تکلم و تعقل تبارز می کند. پس پایه مادی دارد.

از خود بیگانه گی به هرنوعی که تبارز کند حتا از جهت فکری و تخیلات ماوراءالطبیعه چون پایۀ مادی دارد روبنای  سیاسی را نیز دارا می باشد.

آن چه را در این مبحث به آن  می پردازم  از خود بیگانه گی در نظام  کالایی شیوۀ تولید سرمایه داری است.

کالا هر آن چیزی را گویند که نیازی را برطرف کند. چه یک اثر فلسفی مذهبی باشد یا یک قرص نان٬  نیروی کار انسانی و یا هر چیز دیگری ٬ نیاز هم می تواند هرچه باشد حتا غرایض شهوانی یا تفکرات افراطی.

کالا آن چیزی را که نیاز دارد بازار فروش است و این کالا هرچه باشد حتا تندروی مذهبی٬ خریدار خود را دارد٬ بازار فروش هر جای جهان که باشد کالا  همان جا صادر می گردد.

روند تولید هر یک ازکالا های خاص چندین پروسه را در بر می گیرد که با پایان هر پروسه یی از روند تولید دیگر هیچ صحبتی از کارگر تولید کننده در میان نیست.  از  خود بیگانه گی که کارل مارکس بدان پرداخته نقطه آغازش این جا است.  کارگر در نظام برده گی مزدی به شخصی اطلاق  می گردد که با فعالیت فیزیکی یا فکری برای سرمایه ارزش اضافی تولید کند. نوعیت فعالیت مورد بحث نیست چه سلاح کشنده نظامی تولید کند یا مواد مصرفی غذایی یا یک اثر فلسفی مذهبی.  این که کالا در کدام محدودۀ جغرافیایی و توسط کدام کارگر تولید گردیده هیچ  تفاوتی در نفس مسله ندارد.

نظام سرمایه داری بخشی از ارزش اضافی ربوده شده از کار بدون مزد طبقه کارگر را جهت حفظ و بقای نظام سرمایه داری صرف هزینه های گزاف نظامی٬  جاسوسی٬  دامن زدن به تضادهای جنبی جهت تحت شعا ع قرار دادن مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا می کند که موجب استثمار بیشتر طبقۀ کارگر در کشورهای سرمایه داری نیز می گردد.

جنگ افروزی٬ تحت شعاع قرار دادن تضادها طبقانی٬  دامن زدن به تضادهای جنبی٬ رفع بحران های اقتصادی ادواری نظام سرمایه داری٬  مصرف و فروش سلاح و مهمات نظامی  تراکم یافته٬ هزینه در قبال دارد و درجهت تامین بقای نظام سرمایه داری موثر است.

تضاد و تقابل٬ زادۀ شیوۀ تولید سرمایه داری ست. در  جریان تجاوز دو ابرقدرت جهانی اتحاد شوروی و ایالات متحده امریکا بر افغانستان روی جنگ ها  صدور سرمایه صورت گرفته که این شیوه رزمی را  حتا از قالب مبارزات ملی به جنگ های نیابتی ارتجاعی- مذهبی مبدل نموده.

کار ایدیولوژیک بسیار وسیع٬  تدریس نظامی شیوه های نبرد فرسایشی٬ ترویج بنیاد گرایی و … طی مدت تقریبا چهل سال اخیر  در پاکستان زادگاه گروه های تروریستی و بنیاد گرای اسلامی شکل گرفته.

با تغییر در ماهیت طبقاتی جنگ ها٬ روبنای فلسفی و سیاست کار بردی نیز  تغییر می کند.

روی این اصل بود که کارل مارکس و فریدیش انگلس با تحلیل نظام سرمایه داری و درک وشناخت واقعیت جامعۀ طبقاتی شعار جهان وطنی پرولتاریا را سردادند و چه زیبا گفتند:

پرولتاریای جهان متحد شوید

 

افغانستان در ۵ قرن اخیردو جلدی تال میر محمد صدیق فرهنگ (۱) (۲) (۳)صفه  ۲۰۰ – صفه۱۸۶ صفه۱۹۲  صفه  ۱۹۵

(۴) (۵)(۶) افغانستان در ۵ قرن اخیر دو جلدی ص   ۲۴۲ ص ۳۳۴ ص ۴۱۱  تا لیف میرمحمد صدیق فرهنگ

یادآوری- واژه ایدولوژیک را بکار بردم  این واژه خود موضوع  بحث برانگیزدر جنبش  اجتماعی میباشد اما در این مبحث پرداختن به آن امکان پزیر نیست

 

 

 

 

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d8%b3%db%8c%d8%af%d9%87/%d8%b9%d9%84%d9%84-%d8%b9%d9%82%d8%a8-%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87-%da%af%db%8c-%d8%a7%d9%81%d8%ba%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/