صفحه اصلی

سوسیالیسم کارگری افغانستان

(سوسیالیسم کارگری افغانستان)

اول می روز همبسته­ گی بین­ المللی طبقۀ کارگر گرامی باد

اول می روزی است که طبقۀ کارگر بزرگترین تناقضات مناسبات ضد انسانی نظام سرمایه داری را در یک پیوند و همبسته گی جهانی پرولتری به نمایش می گذارد؛ روز

هانی طبقۀ کارگر روزی همبسته گی اکثریت عظیم جامعۀ بشری است که کل تمدن بشری را با نیروی کارش خلق کرده ولی سهم خودش از آن در بهترین حالت بیشتر از کسب حداقل امکانات معیشت برای تجدید نیروی کارش نیست، پدید آورندۀ کل ثروت جهان است اما خود ثروتی ندارد، همۀ رفاه و آسایش از قِبَل نیروی کار او است، اما در زنده گی روزمره اش چیزی که نیست رفاه و آسایش است. اول می اعتراض به وضعیتی است که رفاه و آسایش ۹۹ درصد انسان ها را یک درصدی های انگل به گروگان گرفته است؛ اول می بیشتر از هر مسالۀ دیگر روز تعهد برای از میان برداشتن این وارونگی است. در اول می طبقۀ کارگر در سراسر جهان به همۀ بشریت اعلام می دارد که امروز نسبت به هر دورۀ پیش از این امکانات سعادت انسان ها در تمام ابعاد آن برای آحاد بشری مساعد است، اما آنچه که مانع آن می شود همین نظام نابرابر موجود یعنی نظام وارونۀ سرمایه داری است که با جنگ، نسل کشی و نابودی تمدن بشر همه روزه تلاش دارد که حیات ننگین اش را استمرار بخشد. در این  روز هیچ خواستی بیشتر از این فوریت ندارد که طبقۀ کارگر و همۀ انسان های آزاده و زحمت کش هرچه بیشتر متحد و متحزب گردند تا  نظم گندیده و واژگون سرمایه داری را به  زیر بکشند و جامعه یی را که شایسته و بایسته همۀ انسان های برابر است، برقرار سازند

هیچگاهی در گسترۀ نظام های طبقاتی، تناقضات جوامع انسانی تا این حد عمیق، تراژیک و غیرانسانی نبوده است. فقر، سیه روزی و فلاکتی را که نظام حاکم سرمایه داری بر انسان ها در جهان تحمیل کرده است به تناسب رشد صنعت و تولید، گسترده و واگیر است. تجسم رشد صنعت در جنگ های ویرانگر، تولید و استفاده از سلاح های مدحش، مرگ، نبود امنیت، فقر بیکران و تخریب بی رویۀ محیط زیست انسانها و تجمل، زورگویی و بسط دایرۀ اختیارات وسیع مشت اندکی از انگل ها و صاحبان سرمایه، متجلی است

در افغانستان امسال در حالی به تجلیل اول ماه می میرویم که تعمیق بحران اقتصادی سرمایه داری شرایط  تحمل ناپذیری را برای طبقۀ کارگر این کشور به بار آورده است؛ مهندسی حکومت موزاییکی وحدت ملی آنگونه که مقتضی ماهیت آن است، آدم ها را به هویت های غیرانسانی (قومی، سمتی، زبانی، مذهبی، محلی و…) تقسیم  نموده است، بیکاری گسترده، بدامنی و ناامنی، فقر، تحمیل دستمزد پایین، نه پرداختن به موقع همین دستمزد ناچیز، افزایش ساعات کار در بخش های خصوصی اکثراً تا چهارده و شانزده ساعت در روز، نبود ثبات شغلی جامعه را کاملا به بی افقی محض سوق داده و حد اقل امکانات یک زنده گی متعارف را از مردم ربوده است. این وضع کلاً انعکاسی از ماهیت نظام سرمایه داری جهانی است که نشان از عمق پوسیده گی این ساختار در سراسر جهان دارد. سرمایه داری با به وجود آوردن یک چنین وضعیت و شرایطی همزمان هم به انباشت سرمایه و هم به حاشیه کشانیدن و منحصر نگهداشتن خواستۀ اصلی مبارزۀ طبقاتی که در همۀ احوال امری است جاری، دست می زند. حیات و ممات نظام سرمایه داری کاملاً بستگی به اتحاد و عدم تحزب طبقۀ کارگر دارد. هیچ نیروی دیگری قادر به بر اندازی بنیادی این همه نابرابری، فقر، نا امنی، عدم رفاه، بیکاری، اعتیاد وغیره مصایب اجتماعی نیست؛ هر الترناتیف و بدیلی به جز اتحاد، یک پارچه گی،  تحزب و سازمان یابی طبقۀ کارگر برای بدست آوردن قدرت سیاسی جهت تغییر اساسی و بنیادی وضعیت اجتماعی خاکستری و سیاه است

با درک این مهم سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان به عنوان یک تشکل کارگری در کشور که محک تمام فعالیت هایش منافع عمومی طبقۀ کارگر است، وقفه ناپذیر برای متشکل کردن جنبش طبقۀ کارگر که سوسیالیسم مشخصۀ غریضی آن است، حول یک برنامۀ کارگری برای رسیدن به جامعۀ سوسیالیستی و رهایی از کارمزدی و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، کار و تلاش می نماید. در اول می روز جهانی همبسته گی طبقۀ کارگر اعضاء و فعالان سازمان سوسیالیست های کارگری در افغانستان و سایر کشورها در کنار هم طبقه یی های شان برای تحقق شعارهای زنده باد همبستگی جهانی طبقه کارگر! نان، صلح، آزادی! زنده باد اول ماه می! و زنده باد سوسیالیسم! به مصاف سرمایه داری رفته و پیروزی در این جنگ را فقط و فقط در رهایی میلیاردها انسان از فقر، گرسنگی، حقارت، بی سرپناهی، نکبت جنگ، بی امنیتی، اعتیاد، بی افقی جامعه و بی مفهومی زنده گی می دانند

سازمان سوسیالیست های کارگری به عنوان بخش آگاه جنبش طبقۀ کارگر در افغانستان، در این مبارزه از همۀ کارگران و فعالین پیشرو کارگری در سراسر کشور می خواهد که هر چه متحد تر و منضبط تر به پر پایی جشن روز بین المللی کارگر رفته و با افشای همۀ عوامل انقیاد کارگران عنان کار را از کف اتحادیه های زرد دولتی و نیمه دولتی بگیرند و ساحه را هرچه بیشتر بر بورژوازی و دار و دسته اش تنگ تر سازند. به پیش به سوی برگزاری هرچه با شکوه تر جشن اول می روز بین المللی طبقه کارگر

زنده باد همبستگی جهانی طبقه کارگر

زنده باد اول ماه می

زنده باد سوسیالیسم

نان، صلح، آزادی

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان

۲۶ اپریل ۲۰۱۸؛ ۶ ثور ۱۳۹۷

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

به پیشواز هشت مارچ، روز جهانی زن

صد و چهل و سه سال پس از اعتراض زنان کارگر پارچه باف برای بهبود شرایط کار و کاهش ساعات آن در شهر نیویورک و در پی آن تلاش برای تحقق مطالبات آزادی خواهانه و برحق جنبش زنان و سرانجام به رسمیت شناخته شدن ۸ مارچ به عنوان روز بین­المللی زن، هنوز زنان در پهنۀ گیتی به اهداف تعریف شدۀ این جنبش دست نیافته اند.

ادامۀ جنبش اعتراضی برابری طلبانۀ زنان می رساند که معضل ستم بر زن و بی حقوقی او چنان گسترده و عمیق است که با اصلاحاتی چند و با به رسمیت شناخته شدن حقوق صوری آنها بتواند قابل حل باشد. هر قدم در راستای تأمین برابری زن با مرد در عرصۀ حقوق اجتماعی، حقوق سیاسی، حقوق مدنی و فرهنگی از کوره راه های دشوار مبارزۀ طبقاتی می گذرد. رفع ستم بر زن و بی حقوقی مضاعف او و مهمتر از آن تحقق برابری واقعی با برچیده شدن مناسبات طبقاتی و بر پائی سوسیالیسم می تواند تحقق یابد.

شرایط زنده گی غیرانسانی زنان در افغانستان، چیزی که کشورهای سرمایه داری حامی “دولت وحدت ملی” نیز به آن اذعان می کنند، هر روز بیشتر به وخامت می گراید و به شکل دهشتناکی از زنان این جامعه قربانی می گیرد. نیروهای ارتجاعی ضد زن با الهام از افکار و عقائد عصر حجر اسلامی و مردسالارانه روزی نیست که تراژیدی وحشتناک و صحنه های آزار دهنده یی را خلق نکنند. تعزیر و محاکمۀ صحرائی وحشیانۀ زنی توسط مردان مسلمان در ولسوالی چاه آب تخار و شلاق زدن زن دیگری روز سه شنبه ۸ حوت در ملأ عام در منطقۀ لفرای ولسوالی کوهستانات ولایت فاریاب توسط طالبان، نمونه های کوچک و هولناکی از إعمال خشونت نسبت به زنان است؛ دولت پوشالی که خود معجون مرکبی از ارتجاعی ترین نیروها و باورها است با تأیید ضمنی و حمایت حامیان بین المللی اش با اعمال سیاست های زن ستیزانه در تشدید خشونت بر زنان و تقویت افکار ضدزن و ستم جنسی سهم بارزی دارد. “دولت وحدت ملی” و حامیانش با سهیم ساختن احزاب و جریان های به شدت عقبگرا و ارتجاعی مانند حزب اسلامی و اخیراً پیشنهاد مذاکره  و “صلح” بدون قید و شرط با طالبان و ارائۀ لیست بلند بالایی از امتیازات مادی و سیاسی به آنها، در عمل به قدرت و استحکام مواضع هرچه بیشتر نیروهای ارتجاعی اسلامی و بر این اساس تقویت مردسالاری و خشونت بیشتر علیه  زنان خدمت می کند.

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان براین باور است که مصائب مردم در افغانستان، تشدید خشونت و نهادینه شدن اپارتاید جنسی ، همه ریشه در حاکمیت سیستم اقتصادی موجود، یعنی در مناسبات حاکم سرمایه داری دارد. این بحران با تغییر سیاست و آشتی گروه های متخاصم در دولت و با برنامه های “صلح” با جنایتکاران مسلمان در پوشش احزاب اسلامی و طالبان قابل حل نیست
سازمان دادن یک زنده گی انسانی در افغانستان در گرو دگرگون کردن مناسبات سرمایه دارانۀ حاکم است. از نظر ما سوسیالیست­ها هیچ تناقضی بین مبارزه برای رفاه و اصلاحات از یکجانب و انقلاب و تغییرات بنیادین اجتماعی از جانب دیگر وجود ندارد و از همین رو از بدست آوردن هر امتیازی برای بهبود وضعیت زنان و رفع تبعیض از آنان ، حمایت می کنیم و تحقق آن را تنها در گرو سازمانیابی و تشکل پذیری جنبش زنان و به یمن قدرت اجتماعی جنبش آزادی خواهانۀ طبقۀ کارگر مُیَسَّرمی دانیم

 

پیروز باد جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلبانۀ زنان

زنده باد ۸ مارچ روز جهانی اعتراض علیه ستم و نابرابری جنسیتی

سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان

۱۲حوت ۱۹۹۶؛ ۳ مارچ ۲۰۱۸

————————————————————————————————————————————————–

اعلامیۀ سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان به مناسبت جنایات هولناک و ددمنشانۀ تروريسم اسلامى در كابل و شهرهای دیگر

افغانستان

تروريسم جنایت پیشۀ اسلامى در قد و قیافۀ طالبان و داعش يكبار ديگر شهروندان بی دفاع كابل، جلال آباد، قندهار و سائر شهرهای کشور را سلاخى نمودند. قساوت و بي­رحمى بی­نظیر اين جانیان وحشی وجدان بشرىت آگاه و آزادی خواه در سراسر جهان را جریحه دار ساخت. اين ماشین جنايت، ددمنشى و توحش كه توسط نظام سرمايه داری جهانى و دول ارتجاعی منطقه در هیئت مجاهد، طالب، داعش و ناسیونالیسم تباری و قومى ساخته و پرداخته شده اند، چهار دهه است که چون زالو از مردم افغانستان خون مى مكند و هر روز نیز فربه تر مي شوند. سرچشمۀ تمام اين شرارت ها وجنايت های بی وقفه در افغانستان که هر روز از مردم زحمتکش قربانی می گیرد ارتجاع بورژوا- امپریالیستی و ایادی شان در قامت نیروهای مذهبی و قومی اند.

واقعيت انكار ناپذير وخامت اوضاع و تشدید جنگ و خشونت را باید در تناقضات درونی خود رژیم حاکم و ناتوانی اش در پاسخ گویی به مطالبات مردم و رفع و رجوع اساسی مشکلات اقتصادی و مدیریت جنگ جستجو کرد. “دولت وحدت ملی” از دیر مدتی است که علی الرغم اتکاء به قدرت های امپریالیستی از درون دچار فروپاشی شده است. این آن زمینۀ عینی و مادی است که به نیروهای طالبان، داعش و حامیان منطقه یی شان فرصت می دهد تا سهم خواهی نمایند و در مذاکرات احتمالی “صلح” ، از موضع برتر وارد مذاکره شوند؛ آنچه که روشن و مسلم است چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به لحاظ ماهيت سیاسی تفاوت ماهوی یی بین سران و کارگزاران دولت ارتجاعى پوشالی به رهبری غنى و عبدالله و طالبان و داعش و … وجود ندارد. اينها چه در دولت و چه در جبهۀ مخالف آن دقيقا سروتۀ یک کرباس و محصول استراتژی کاپیتالیسم جهانی در رأس امپریالیسم امریکا و شرکای شان در کشورهای ارتجاعی منطقه اند که بر سرنوشت و حیات مردم مظلوم و بى دفاع افغانستان تسلط یافته اند؛ اين دو صف ارتجاعى، هم دولت پوشالی و هم طالبان و داعش، از چنان ظرفيت هاى ضد بشرى مشترك و بالقوه یی برخوردار هستند كه می توانند هر آن به مدد حامیان منطقه یی و جهانی شان جامعه را به اعتبار تعلق قومی، مذهبی و زبانی شهروندان آن از هم متلاشی سازند و فجایع هولناک تر از آنچه که تا امروز مردم شاهد بوده اند را به مردم زحمتکش افغانستان روا بدارند. در کنار سایر مسایل و فاکت های مهم دیگر این آن وجه مخاطره انگیزی است که مردم را در موقعیتی گیچ کننده قرار داده است که اميد سلب و نفى وضعیت جاری و خلاصی و رهایی از آن را دور از دسترس بدانند.

تجربۀ بعد از اشغال افغانستان توسط امریکا و متحدانش در ناتو، بیانگر آن است كه دولت هاى ارتجاعى و پوشالی به رهبری كرزى، غنى- عبدالله (که عمدتاً متشکل از ارتجاع اسلامی- قومی اند) و همچنین نيروهاى طالب و داعش به لحاظ مشتركات طبقاتى و تعلق شان به کمپ ارتجاع بورژوا- امپریالیستی نه اينكه يكديگر را نفى نمي كنند بلكه مكمل هم ديگر اند. و اين بنياد و فلسفۀ اصلی زنده و سرپا نگهداشتن پروژه طالب از یکجانب و سروسامان دادن به نیروهایی تحت پرچم و عنوان داعش از جانب دیگر توسط امپریالیسم امریکا و نهادهایی در درون “دولت وحدت ملی” است.

مردم افغانستان در تجربۀ هولناک زنده گی تحت حاکمیت نیروهای ارتجاعی و حامیان بین المللی آنها دریافته اند که نظام سرمایه داری جهانی این مردم را لایق یک زنده گی که در آن آسایش و رفاه و امنیت باشد نمی داند و بر همین مبنا است که طی بیشتر از چهار دهه از ارتجاعی ترین نیروها به عنوان گزینۀ مطلوب برای پیشبرد سیاست های منطقه یی و استراتژیک شان کارگرفته  و آن را تحت عنوان به رسمیت شناختن “واقعیت موجود” و خواست و تفکر مردم افغانستان به شکل دهشتناکی بر گردۀ مردم زحمتکش و عاصی از جنگ، فقر و ارتجاع تحمیل نموده اند. در یک چنین فضایی عصیان و خشم مردم دارد در اشکال تقابل گروه های اتنیکی، تباری و زبانی در خدمت بهره برداری ارتجاع مذهبی و قومی در کمین نشسته که خود بخشی از ساختار قدرت و شریک این همه بربریت و جنایت است، کانالیزه می شود.

خشم و عصیان برحق مردم در قبال جنایات ددمنشانۀ طالبان و ضعف و ناتوانی حاکمیت باید قبل از همه منتج به نفی و سلب عملی وضعیت حاکم شود، وضعیتی که در آن همۀ مردم زحمتکش افغانستان به یکسان قربانی شده و همچنان قربانی می شوند. از نظر سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان علی الرغم عدم موجودیت نهادهای کارگری و اجتماعی مترقی و آزادی خواه، چیزی که می تواند در دل این واقعیت عینی شکل و سامان بگیرد، و ضعف و فترت جنبش سوسیالیستی و چپ، وضعیت کنونی به همان اندازه که زمینۀ یارگیری به جریانهای ناسیونالیست قومی و تباری را فراهم آورده است می تواند فرجه و زمینۀ مادی ایجاد و سازمانیابی تشکل های کارگری و نهاد های اجتماعی و شوراهای محلات را نیز فراهم آورد. چیزی که می تواند قطب سومی در تقابل با هر دو صف ارتجاعی را سر و سامان دهد.

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان در ضمن تقبیح جنایات شنیع، مدحش و وحشیانۀ طالبان- داعش و بی مسؤولیتی و بی کفایتی اراکین و سران قدرت حاکمه و حامیان امپریالیست آن در تأمین امنیت مردم، یاد جانباخته گان حوادث اخیر را گرامی داشته و از مردم آزادی خواه در پیشاپیش آن کارگران و فعالان سوسیالیست و چپ می خواهد که در این برهۀ حساس بیشتر از قبل ادای مسؤولیت و فرصت شناسی دقیق نموده در ضمن توضیح مکان و منفعت طبقاتی که دولت پوشالی آن را نماینده گی می کند و همچنین افشای ماهیت ارتجاع اسلامی در هیئت طالبان- داعش دست نیروهای ارتجاعی یی که بر اساس تبار و قوم به تفرقه در میان مردم مشغول اند تا بر بنیاد آن سهم بیشتری از خوان قدرت را نصیب شوند، نیز به روشنی افشا نموده و زمینه های مادی شکل گرفتن قطب سوم را با کار و تلاش پیگیر مساعد سازند تا باشد مردم به قدرت اجتماعی و اتحاد شان بساط جهل و فقر و جنگ را بر چینند و دولت پوشالی و حامیان اش را برای همیش از دخالت به زنده گی و سرنوشت شان ساقط سازند.

مرگ بر ارتجاع اسلامی

ننگ و نفرین به دولت پوشالی

مرگ بر نظام سرمایه داری!

یاد و خاطرۀ قربانیان توحش وارتجاع إسلامی گرامی باد

زنده باد سوسیالیسم

 

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان

دلو ١٣٩٦ ؛ جنوری ٢٠١٨

—————————————————————————————————————————–

اطلاعیۀ سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان در مورد

حملۀ جنایتکارانۀ روز چهارشنبه در کابل و تحولات پس از آن

 

شبكه هاى اسلام سياسى در افغانستان با تبانى استخبارات منطقه و پاكستان و حلقات معين در داخل حكومت غنى و عبدالله صفحۀ ديگرى از بربريت و قتل عام را در شهر كابل گشودند،   بيش از پنجصد كشته و زخمى نتیجۀ اين سناريوى وحشت و دهشت اسلامى بود. وقوع اين بربريت علیه مردم زحمتكش و بى دفاع افغانستان در حالي كه يك بار ديگر تعريف هويت افراطيت اسلامى و اميال فوق ارتجاعى گروه هاى طالب و داعش و اخوانيزم در افغانستان را تجسم مى بخشد، بيانگر جوهرِحاكميتِ فوق ارتجاعى كرزي غنى و عبدالله نيزهست كه با پيوستن رسمى ومجلل جنايتكارترين شا خۀ اسلام سياسى به رهبری گلبدين حكمتيار به آن، اين صفِ ارتجاعى تكميل تر نيز شده است. صفى كه پراتيك همۀ آنها در تمام اين مدت جز قربانى گرفتن از زنده گى، امنيت و رفاه إنسانها در افغانستان هيچ محصول ديگرى را در قبال نداشته است.
وقوع اين بربريت مانند همیشه امواج عظيم نفرت و انزجار مردم افغانستان را در قبال داشت كه  به صورت خودجوش روز جمعه در شهركابل به راه افتاد و با خواست و شعار «  غنى،  عبدالله، استعفا، استعفا ! » گسترش یافت و پشتيبانى گسترده یی  رابه دست أورد ولى از جانب حاكميت غنى و عبدالله با فرمان دادن به گارد خاص رياست جمهوري و استفاده از سلاح گرم و ماشين هاى زرهى به خاك وخون كشيده شده و زنده گی پنج تن از معترضین را به یغما برد.

به نظر سازمان سوسياليست هاى كارگرى افغانستان حقيقتى كه در قبال تمام اين فجايع در افغانستان و فاجعۀ هولناك كنونىِ به صورت عمومى اشكار است و پيشينه اش نه تنها به اين يك و نيم دهۀ بعد از ١١سپتامبر٢٠٠١ بلكه حدود چهار دهه درگذشته برمي گردد، عبارت از اينست كه افغانستان در بازى بزرگ استراتيژيك جهان سرمايه به حيث ميدان رقابت توسط امپرياليسم غرب علیه رقباى آسيايي اش استفاده مي گردد و براى رسيدن به “نظم نوين” امريكايي، طولانى ساختن بحران در افغانستان، به كار اندازى حاكميت هاى فوق ارتجاعى و تقويت مستقيم و غيرمستقيم تروريسم اسلامى يكى از مؤلفه هاى اصلى آن می باشد كه بى ثبات نگهداشتن افغانستان و منطقه از طريق افغانستان نتیجۀ آن است.

ما اعتقاد داشتيم و داريم كه حقنه ساختن اين بحران با صدور دموكراسی وتوافق استراتيژيك امنيتى امريكا با افغانستان و نصب حاكميت وابستۀ ارتجاعى به حيث راهكارِ دراز مدت زمينه ساز توالى جنگ و ناامنى وتقويت تروريسم اسلامى در افغانستان است و مردم زحمتكش افغانستان قربانيانِ اصلى اين بازى سياسى اند. ما اعتقاد داشتيم وداريم كه حكومت هاى كرزى وغنى وعبدالله به خودى خود بازوى اصلى حمايتگر وتحقق بخشندۀ توليد و بازتوليد بحران هاى سیاسی و اجتماعی در افغانستان هستند كه با در نظر داشت همان خط استراتيژيك نمي خواهند و نمي توانند مایۀ اميد در مسيرِ تغير مثبت به نفع جامعه باشند.
درست از چنين منظرى جنايت اسلاميست ها با انفجارها و حملۀ برنامه ریزی شده و كشتارِ رژيم كه در برابر موجى از اعتراض مدنى و كاملا صلح آميز مردم افغانستان انجام يافت درس تلخى است براى آگاه سازى بيشترٍ مردم افغانستان و دور ساختن ماسك هاى فريبكارانۀ نيروى اسلام سياسى و حاكميت ارتجاعى غنى و عبدالله و إعلام گسست همیشه گى با چنين ساختارهاى ضدانسانى. به نظر ما ايجاد و گسترش بحران كنونى در افغانستان پيام گسترده و عميقى را به تمام نيروهاى آزادى خواه و همۀِ مردم افغانستان مخابره مي كند كه بايد براى نجات و دريافت راه واقعى نجات تنها عبور از حاكميت ارتجاعى كنونى در افغانستان و شناخت پتانسيال ضدبشرى نيروى تروريسم اسلامى كافى نيست؛ همین امروز صف آرایی های جدیدی در حال تکوین و شکل گیری است، در یک سوی این صف قدرت حاکمه و ارتجاع اسلامی – قومی و حامیان جهانی و منطقه یی شان قرار دارد و در سوی دیگر آن مردم آزادی خواه و زحمتکش معترض به وضع موجود.
تظاهرات شهروندان کابل که با قساوت و خشونت پاسداران حاکمیت پوشالی مواجه گردید، یک نمود مهم چنین صف آرایی و وجود ظرفیت و امکان شکل گیری قطب سومی در جامعه است. بخشی از ارتجاع رانده شده از دسترخوان قدرت و شخصیت ها و فیگورهایی از آن در کمین نشسته اند تا از اعتراضات و مطالبات برحق مردم عاصی و آزادیخواه برای نیل به اهداف حقیر سیاسی و منافع اقتصادی شان استفادۀ ابزاری نمایند. ارتجاع اسلامی و ناسیونالیست های تباری در تلاش اند تا حرکت اعتراضی مردم را به کژراهۀ تخاصمات و تمایزات قومی و تباری سوق دهند و سناریوی سیاه دیگری از انقطاب و بربریت را بر جامعه تحمیل نمایند.

مردم معترض و آزادیخواه و فعالان سوسیالیست باید با هوشیاری، متانت، آگاهی و تجربه اندوزی از تاریخ و پراتیک خونبار نیروهای سناریوی سیاه و با افشای حقیقت سیاسی و اهداف ارتجاعی حاکمیت ارتجاعی، این نیروها را از صف اعتراض توده یی مردم برانند و وجه تمایز شان را با این نیروهای مرتجع صریح و روشن رو به جامعه اعلام نمایند. امر به کرسی نشاندن مطالبات و خواسته های برحق مردم به سازماندهی و تشکل نیاز دارد. بدون وجود تشکل آگاه، منضبط و سازمانده با خواست ها و مطالبات روشن و ترسیم افق پیروزی هیچ حرکت ایله جاری به پیروزی نرسیده و نه خواهد رسید. بر نیروهای سوسیالیست، چپ و آزادی خواه جامعه است که سعی نمایند با سازماندهی و ايجاد دسته هاى پيشرو انقلابى، تقويت و تحكيم صف متحد سوسياليستى، جنبش اعتراضی مردم را هدایت و به سرمنزل مقصود برسانند. مبارزه با رژیم پوشالی، ارتجاع اسلامی و ناسیونالیسم تباری بدون در افتادن با مناسبات حاکم و نظام سرمایه داری خوشخیالی یی بیش نیست. تعویض مهره ها بدون دست بردن به ریشه و دگرگون ساختن نظم موجود هیچ دردی از درد کارگران و اقشار زحمتکش و اکثریت مردم آزادی خواه از زن و مرد  را درمان نخواهد کرد.

زنده باد سوسیالیسم

پیروز باد جنبش حق طلبانه و آزادی خواهانۀ مردم

شورای مرکزی سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان

١٤ جوزا ١٣٩٦؛ ٤ جون ٢٠١٧

سوسیالیسم کارگری افغانستان

سوسیالیسم کارگری افغانستان

اعلامیه سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان در مورد غایلۀ خط دیورند

در موج جدیدی از رقابت­های جناحی برای تحکیم مواضع قدرت در دولت وحدت ملی، حربۀ ناسیونالیسم بخش های مختلفی از جامعۀ افغانستان را به هیجان در آورده و به عنوان میکانیسمی برای کنترول اذهان مردم هدفمندانه از آن استفاده می­ شود. این بار مسألۀ به رسمیت شناختن و یا عدم پذیرش خط مرزی دیورند به عنوان سرحد میان افغانستان و پاکستان ، چاشنی این رقابت ها است

همۀ نیروها و شخصیت های ناسیونالیست که عمدتاٌ در بر گریندۀ ناسیونال – شوونیست های پشتون، ناسیونالیست های تباری دیگر و چپ های ناسیونالیست می­گردند، مدعی اند که در قبال منافع “ملی” مسٶولانه عمل می نمایند. هر سه جریان با مهارت می­کوشند پدیدۀ ملت و دولت را فاقد بار طبقاتی جلوه داده و ماهرانه منافع سیاسی خود شان را منافع عموم مردم جلوه می دهند. هر سه جریان طرف مقابل شان را به دامن زدن به نفاق ملی و ایجاد تفرقه متهم می­نمایند. ناسیونالیست های تباری چنین می پندارند که گویا ناسیونالیسم و ستم ملی محصول زیاده خواهی گروه خاص اتنیکی بوده و تغییر در این تناسب، یعنی قلت و کثرت عددی یکی از این اتنیک­ها، موجب تغییر شدت ”ناسیونالیسم ”و ستم ملی می­گردد. در حالی که این رابطه کاملآ بر عکس است و این ناسیونالیسم است که ملت بر مبنای آن شکل می­گیرد، و همواره متناسب با شعاع قدرت دولت های مرکزی مرزها کشیده شده و به افراد هویت ملی داده می­شود. به این گونه “هویت ملی”  که پدیده یی است ساخته و پرداخته شده، یک امر طبیعی و بدیهی جلوه داده می­شود

شکل گیری ملت ها آن گونه که نماینده­ گان طبقات حاکم در جوامع سرمایه داری تلاش دارند بار مردم کنند، بر خا سته از نژاد و زبان یک سان، رسوم و فرهنگ مشترک، تاریخ مشترک یا احساس مشترک افراد نیست. إبداع کنندۀ   “ملت” و “دولت ملی” بورژوازی و نیازهای آن برای بسط و تسخیر بازارهای داخلی در چهارچوب سرزمین های موجود بوده که در یک برهۀ معیَّن از تاریخ، در بستر مناسبات سرمایه­داری شکل گرفته است

جناح مخالفِ به رسمیت شناختن خط دیورند، موضع شان را با دفاع از حاکمیت ملی و تمامیت ارضی افغانستان که با مفاهیم مرد سالارانۀ دفاع از ناموسِ مادر وطن به آن بارعاطفی می  دهند، مشروعیت می بخشند. همچنان آنها بر اساس تعلقات تباری و نژادی، خود شان را ملزم به دفاع از پشتون های آن طرف مرز می­دانند. مصلحت سیاسی این گروه اما در این است که در صورت تحقق این خواست، یعنی الحاق و انضمام سرزمین های آن طرف خط دیورند دیگر شکی در اینکه آنها اکثریت قومی در افغانستان را تشکیل خواهند داد ، باقی نمی ماند

جناح های نزدیک به اشرف غنی و دولت او، بنا بر تعلقات تباری، از موضع دفاع از منافع، آبرو و شرف پشتون ها صحبت می­ کنند. مانند همۀ تبارگرایان، آنها وجود طبقات در میان پشتون ها را نا دیده انگاشته و بر این باور هستند که تعلقات خونی عامل پیوند پشتون ها هست. واقعیت­های عینی از جمله پرتاب بزرگترین بمب غیر اتمی ارتش امریکا در ننگرهار، با آگاهی و موافقت اشرف غنی، نشان می­دهد که ، آنجا که منافع سیاسی و اقتصادی این نیروها و افراد اقتضا نماید، به راحتی دست به هر جنایتی می­زنند. آنچه در قاموس این جنایتکاران و معامله گران دفاع در برابر تجاوز بر ”خاک ” کشور که آن را ناموس هم می­خوانند، مفهومی جزء حریم منافع شخصی آنها ندارد و الا پرتاب پیهم راکت و آتش توپخانۀ پاکستان بر قصبات افغانستان از نظر ماهیت فرقی با فرو افگندن بزرگتری بمب غیراتمی امریکا بر دهات افغانستان، ندارد

دستۀ مخالف ناسیونالیست­های پشتون که در رابطه با معضلۀ خط دیورند لطیف پدرام از آن نماینده­ گی می نماید، مشروعیت شان را نه از نفی ستم ملی بلکه از رفع آن می­ گیرند. آنها هم با تبلیغ این که حاکمیت پشتون ها در افغانستان سبب شده است تا ملیت های غیر پشتون زیر ستم باشند، نقش موجودیت طبقات در تحمیل ستم بر مردم را انکار می کنند. آنها آزادی ملیت های تحت ستم را تبلیغ می نمایند ولی هیچگاه توضیح نمی­ دهند که ماهیت آزادی مورد نظر آنها چه است و چه بهبودی را در زنده­ گی انسانها ایجاد خواهد نمود؟ آیا آزادی از ستم ملی می­تواند شامل آزادی زن از برده­ گی جنسی گردد؟ می­تواند به انسانها حق انتخاب، حق آزادی عقیده و بیان را به ارمغان بیاورد؟ می­تواند سهم آنها را در استفاده از ثروت های اجتماعی بیشتر کند؟ جواب این سوال ها بی تردید منفی است. چون این نیروها از جمله کنگرۀ ملی به رهبری پدرام هیچگاه هژمونی مذهب و حاکمیت سرمایه را نقد نکرده اند و مانند دستۀ اول دلیل در بند بودن انسانها را نه ناشی از موقعیت آنها در جامعه و نقش آنها در پروسۀ تولید، بلکه به دلیل حاکمیت تباردیگری غیر از تبار خودشان می­دانند. این نیروها همچنان استدلال می­کنند که ادعای ارضی با پاکستان سبب می­گردد که دولت مردان آن کشور به حمایت و گسیل نیروهای تروریستی به افغانستان ادامه دهند و این امر سبب سلب آرامش و مصونیت انسانهای این جانب مرز دیورند می­گردد

دستۀ سوم درگیر در معضلۀ خط دیورند، چپ های ناسیونالیست هستند. هر دو نحلۀ این چپ و بازمانده های آنها، جناح چپ ناسیونالیسم افغانی را نماینده­ گی می­کنند، دفاع از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی را جزء وجایب و مسؤولیت های عمدۀ ملی و میهنی شان می­دانند. تحلیل های لیبرالی و ماورای طبقاتی چپ پوپولیست و ناسیونالیست که این روزها پس از داغ شدن بحث خط دیورند در نشرات و مناظرات تلویزیونی زیاد به گوش می رسند بازتاب ذهنیت، فهم و جایگاه این نیروها در گرداب تخاصمات ناسونالیستی جاری و تعلق اجتماعی-  طبقاتی شان در جرگۀ نیروهای بورژوایی است. تحلیلی که در نهایت “ملی” بودن و “ضد امپریالیست” بودن را معیاری برای تفکیک نیروهای انقلابی و غیرانقلابی قرار می­دهد و از همین منظر هم است که چپ ناسیونالیست به مناقشه مرزی و مباحث حول آن اعلام موضع می­کند و در کنار حاکمیت پوشالی قرار می­گیرد. زمانی که روابط افغانستان با پاکستان تیره شده و مناطقی در خاک افغانستان توسط نیروهای پاکستانی هدف آتش توپخانۀ ارتش پاکستان قرار گرفته بود، برخی از این نیروها و شخصیت های شان اعلام کردند که حاضرند در صف ارتش ملی، مسلحانه علیۀ پاکستان بجنگند. این بینش و موضع تناقض آشکار آنها را در این مورد که علی­الرغم دشمنی و مزدور خواندن دولت وحدت ملی، با نیروی نظامی آن همدلی دارند، نمایان می نماید

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان به این باور است که آنچه انسانها را به صورت واقعی به هم پیوند می دهد، موقعیت آنها در رابطه با مناسبات تولید و امکانات آنها در گرفتن سهمی از ثروت اجتماعی تولید شده است، نه پیوند های خونی، تباری، ملیتی و کشوری. ملت محصول سیال و دایماً در حال تغییر قلمرو سیاست است که میزان قدرت سیاسی، مرز و حدود آن را تعیین می­نماید. هرسه جناح ناسیونالیستی و بورژوایی درگیر، به خصوص سران حاکمیت پوشالی، با علم کردن مسألۀ خط دیورند با رویکرد پوپولیستی و دامن زدن به احساسات کور ملی و تباری عاطفۀ انسانها را برای پروژه های سیاسی و منفعت های مادی خود شان به بازی گرفته و هیچگاه مشکلات و مصایب عظیمی را که زنده­ گی و هستی مردم زحمتکش جامعه را به فنا کشیده است بخشی از مصیبت خویش نمی ­پندارند.

باید با کیاست و تدبیر حقیقت سیاسی رژیم پوشالی و نیروهای بورژوا-  ناسیونالیست و منافع مادی مستتر در پس غایلۀ خط دیورند را برای مردم و زحمتکشان جامعه آشکار ساخت، تا یکبار دیگر مردم گوشت دم توپ نیروهای ارتجاعی و یک جنگ خونین دیگر نگردند. مسألۀ حق تعیین سرنوشت مردم آن سوی خط مرزی دیورند امر دموکراتیک و در حیطۀ صلاحیت خود آنها است. هرچند تا امروز جنبش ملی برای حل سرنوشت ملی مردمان آن سوی خط که خواهان الحاق به افغانستان و یا هم جدایی و یا ماندن در چهارچوب پاکستان باشد وجود نداشته است، ولی راه حل ممکن در شرایط کنونی، اگر چنین تمایلی وجود عینی و مادی داشته باشد، برگزاری رفراندوم باز و آزاد، بدون دخالت و فشار سیاسی در یک فضای دموکراتیک است. سازمان سوسیالیست های کارگری با باور عمیق به راه حل سوسیالیستی طبقۀ کارگر، در وضعیت ناگوار کنونی و مخاطرات هولناکی که می­تواند حاصل تخاصم و تقابل دولت­ها و جریان­ها ارتجاعی و ناسیونالیستی در هر دو طرف مرز باشد، از چنین راه حل دموکراتیک به عنوان یک خواست حمایت می­کند

زنده باد سوسیالیسم

سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان

٢  ثور ١٣٦٩ ، ٢٢ اپریل ٢٠١٧

سوسیالیسم کارگری افغانستان

سوسیالیسم کارگری افغانستان

به پیشواز هشتم مارچ 

نبرد براى رهايى زنان از کوره راه نبرد طبقاتى میگذرد

هشت مارچ همه ساله به نام روز تجدید تعهد و مبارزه برای رهايي زنانِ از قید ستم طبقاتی و جنسی توسط زنان و مردانِ آزادی خواه جهان گرامى داشته ميشود. اين سنت سوسياليستى أساسا و تاريخا ريشه در اعتراض زنانِ کارگر و زحمتكشی دارد که ۱۶۰ سال قبل از امروزعلیه بربریت ، ستم و استثمار نظام سرمایه داری به پا خاستند. نظام سرمایه داری و مردسالاری همچنان به حیات نامیمونش ادامه داده است، اما مبارزه با آن نیز در اشکال و زمینه های مختلفی ادامه دارد. با گذشت هر سال و با عزمِ راسخترِ، مبارزات گستردۀ زنان براى رهايى از ستمِ طبقاتی، تاثيرات عمیق و عظيمى را به نفعِ  فتح سنگرهاى جديد و تأمينِ حقوق پامال شدۀ شان در سراسر جهان به همراه داشته و ارتجاع  رنگارنگ را به عقب نشينى و تمکین واداشته است. علی الرغم این دست آوردها هنوز هم بى حقوقى، نابرابری و ستم مضاعف بر زنان در سطح جهان بيداد مي كند.

در وضعیت كنونى و در متن بحران نظام سرمایه داری كه ارتجاعِ و فاشيزم دارد دورانِ پسا مدرنيسم را رقم مي  زند، بورژوازی جهانى به خاطر کسب سود بیشتر حتى از همان ارزش های لیبرالی در مبارزه با سيستم فيودالى و معنویات بازمانده از آن نیز عقب نشینی نموده و پس روى و عقبگرد بزرگی را با اتكا بر باورها، نيروها و حكومت های فوقِ ارتجاعى بر بشریت تحمیل نموده و موج عظيمى از نگرانى و بی افقی را در ميان تمام أقشار و طبقات اجتماعی دامن زده است. یکی از محصولات و فراورده های کاپیتالیسمِ معاصر پرورش، سازماندهی و سرانجام گسیل باندهای سیاه و وحشی اسلامی به جان مردم و مدنیت در خاورمیانه و مناطق دیگری از جهان است. اولین طعمه  و قربانِی وحشت وترورِ جنبش های اسلامى از شمال افريقا  تا عراق ، سوريه ، فلسطين ،ايران ،افغانستان و سائر كشورها زنان هستند. در کنار این، صد ها مليون زن زير پاشنه های خونین حاكميت هاى قرون وسطایی، زن ستيز با قوانين عصرحجرى مورد حمایت قدرت های بزرگ امپریالیستی به سر مى برند.

سه دهه جنگ و حاكميت هاى اسلامِ سياسى در افغانستان نمونۀ بارز و وحشتناك از تحمیل فرودستى بیکران بر زن در جهان است. سلطـۀ ارتجاع مذهبی و قومی و استیلای فرهنگ زن ستیز اسلامی همپا با سنت های قبیلوی و عصر حجری زن و زنده گی آن را به اسارت گرفته است. حركت هاى بورژوا منشانۀ حاكميت پوشالی به رهبری غنى ، عبدالله و كرزى و حامیان جهانی آن طى نزديك به دو دهه چیزی نبوده جز ارائۀ تصویر ایديالیزه شده و دروغین از مکان اجتماعی و بهبود وضعیت زن در کشور؛ یک دهه و نیم پس از شکل گیری نظام و مناسبات حاکم به حمایت کشورهای امپریالیستی وضعيت اسفبار زنان و تراژیدی محرومیت و بیحقوقی عام و تام آن ها همچنان ادامه دارد و فشارِ مضاعف در اشکال مختلف زنده گى مليونها زنِ را تهديد ميكند. موقعیت هولناک و اپارتاید رواداشته شده نقاب از سيماى پلید و ضد زنِ رژيم پوشالى و حامیان دروغین حقوق زن و حقوق بشر در کمپ ارتجاع بورژوا-امپریالیستی مي درد.
مماشات و معامله گری های آشکار سردمداران «دولت وحدت ملی» با جريان ها و دارودسته های جنایت پیشۀ اسلامی-قومی، از آن میان حزب اسلامى حكمتيار و طالبان، که تأیید حامیان و اربابان بین المللی رژیم را نیز با خود دارد، در حقیقت به معنی سلطۀ بلامنازع نیروهای سیاه اهریمنی و آرا و افکار آن ها، بر حیات اجتماعی زنان و زحمتکشان است.

سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان در حاليكه عميقا اعتقاد دارد كه محوتمامى رنج و دردِ تاريخى زنان فقط با از ميان بردنِ زمينه هاى مادى ستم طبقاتى و با امحاى ريشه يي اين سيستم طبقاتى در دراز مدت و با پيروزى انقلاب سوسياليستى در افغانستان ممكن و میسر است ولى تا فرا رسیدن ان لحظۀ شکوهمند از هيچگونه پيكارِ ازادي بخش و دموكراتيك براى بهبود وضعیت زنان، رفع تبعیض و نابرابری و رهایی از قید پندارهای مردسالارانه دريغ نمي كند. ما از تمام زنان پیشرو و مبارزينِ آزاده در پیشاپیش آنها فعالان سوسیالیست طبقۀ کارگر افغانستان دعوت مي كنيم  تا صف مبارزه عليه نيروهاى زن ستيز و ارتجاعى را محكم تر ساخته و با کسب آگاهى و همبسته گی بيش از پيش، اين نبرد انسانى و رهايي بخش را جانِ تازه یی ببخشيم.

خجسته باد هشتم مارچ روز همبستگی جهانی زنان

زنده باد سوسیالیسم

نابود باد اپارتاید و تبعیض جنسیتی

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان

۳ مارچ 2017 مطابق 13 حوت ۱۳۹۵

 

 

اطلاعيهء پايانِی كنفرانسِ هشتم سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان

هشتمین کنفرانس سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان به تاریخ ۲۱ تا ۲۳ اسد ۱۳۹۵ مطابق ۱۱ تا ۱۳ اگست ۲۰۱۶، در یکی از کشورهای اروپایی برگزار گردید. كميتهء تشکیلات داخل نیز از طریق انترنت در تمام بحث هاى كنفرانس اشتراكِ فعال داشت.

كنفرانس با پخش سرود انترناسيونال و يك دقيقه سكوت به ياد جانباختگانِ راه آزادی و سوسياليسم، با سخنرانی فهيم ازاد و تأئید آئین نامه آن افتتاح گرديد. دستور جلسهء كنفرانس متشكل بود از گزارش فعالیت سالانه ارگانها، موقعيتِ كنونى كميته ها و تشكيلاتِ سازمان، سبك كار ، رويكرد هاى تازهء تشكيلاتى و بررسى امور مالى.

علاوتا مطابق آئين نامه كنفرانس، سمينار هایى پيرامون سوسياليسمِ كارگرى، موقعیت و جایگاه آن در افغانستان؛  وضعيت طبقهء كارگر و مناسبات اقتصادى حاکم در افغانستان؛ بررسی ناسیونالیسم و تبارگرایی؛ بررسی وضعیت زنان؛ سبک کار و نهاد های اجتماعی؛ سوسياليسمِ كارگرى و جایگاه نقد مذهب در آن ، ارائه گردید كه با بحث وجدل هاى متعددى همراه بود.

فهيم ازاد با بررسی و برخورد انتقادى، موقعيت كنونى سازمان را در برابر كوهى از مسؤوليت هاى تازه و انجام نيافته قبلى براى توسعه وتحكيم جنبشِ سوسياليستى كارگرى در افغانستان به بحث گرفت، كه با استنتاجات و نتایج حاصله از آن توافق صورت گرفت. كنفرانس به شورای مرکزی منتخب وظیفه سپرد تا سامان یافتن تشکیلات داخل و دخالتگری آن در جنبشها و حرکت های اجتماعی به ویژه اعتراضات کارگران را بیشتر از همه مورد توجه قرار دهد.

در ضمن کنفرانس پيشنهاد ايجاد كميتهء جديدِ سازمان در المان را تائيد و براى آغاز كارش هدايت داد. همچنان كنفرانس سردبير نشريهء سوسياليسمِ كارگرى و مسؤولین سايتِهای سازمان سوسياليستهاى كارگرى را تعیين نمود.  كنفرانس با رفع مسؤولیت يك عضو قبلى و پذيرشِ يك عضوِ جديد در شوراى مركزى، به ابقاى شوراى مركزى قبلى با اكثريت آرأ راى داد. پس از پایان کار کنفرانس، شورای مرکزی در اولین نشست خود در ضمن تقسیم وظایف و مسؤولیتها، فهيم ازاد را به دبیری شوراى مركزى سازمان سوسیالیستهای کارگری انتخاب كرد.

در نشست شورای مرکزی تصميم اتخاذ شد تا متن بحث ها از طريق وسايل نشراتى سازمان رو به جامعه پخش گردد. كنفرانس در طی سه  روز فعالیت فشرده و بحث و شورِ سوسياليستى و توافق همه جانبه با بيانيهء شاد باش و اختتاميهء فهيم ازاد و با پخش سرود انترناسيونال بكار خود پايان بخشيد.

 

زنده باد سوسیالیسم 

شورای مرکزی سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان 

۲۵ اسد ۱۳۹۵؛ ۱۵ اگست ۲۰۱۶

سوسیالیسم کارگری افغانستان

سوسیالیسم کارگری افغانستان

دست ناسیونالیست ها و باندهای مذهبی از به انقیاد کشیدن اعتراض مردمی کوتاه

کابل یک بار دیگر از طنین رگبار فریاد اعتراض انسانهایی که به بلندای عمر حاکمیتِ نماینده گان طبقات حاکم جامعه، ستم دیده اند، مورد تبعیض واقع شده و تحقیر شده اند، ولی نپذیرفته اند که حقیر اند، به لرزه در می آید. تصور تقابل با جنبش اعتراضی توده های ملیونی که از حق مسلم شهروندی باشنده گان مناطق مرکزی در بهره برداری از انرژی برق به دفاع برخاسته اند، آرامش از کاخ نشینان مستبد و حامیان قلدور آنها ، که حتا در خارج از مرز های افغانستان صدای اعتراض را به صورت فزیکی می خواهند خفه نمایند، ربوده است.

فقر، خشونت، تبعیض و فساد گسترده در بدنۀ نظام فاسد بورژوائی، که همواره با پدیده های ناسیونالیسم و مذهب توجیه میگردند، به شدت فاصلۀ طبقاتی در جامعه را افزایش داده است و فرودستان اعتراض و عدم تمکین شان به وضعیت موجود را به شکل اعتراض های خیابانی به نمایش می گذارند. این اولین بار نیست که فریاد اعتراضات مردمی، دیوارهای قدرت حاکمان را به لرزه در آورده است. این اعتراضات نمایشی از عظمت قدرت توده های به پا خاسته است. اما اولین مسأله یی که باید به آن توجه داشت تعیین اهداف این حرکت های اعتراضی و نیروهایی است که این اعتراضات را از هر نظری هدایت می کنند. طبیعی است جریانهایی که در رأس این حرکت های اعتراضی قرار می گیرند نقش تعیین کننده یی را در جهتگیری و سمت و سو بخشیدن آن بازی کرده و اهداف و مطالبات آن را فورموله، دامنۀ گسترش و نضجش را تعیین می کنند. در این حرکتها و اعتراضهای اجتماعی، نیروها و جریان های متنوعی دخالت داشته و نقش اداء می کنند. نیروها و جریانهایی که هر کدام بسته به مکان و خواستگاه های اجتماعی- طبقاتی شان به نوعی منافع خودشان را دنبال مینمایند.

آنگونه که در اعتراض به زجرکُشی فرخنده ، سر بریدن شکریه ٩ ساله و سنگسار رخشانه به دست عقب افتاده ترین و جنایتکارترین باندهای مذهبی از جمله طالبان که از حمایت غیر مستقیم “دولت وحدت ملی” نیز برخوردارند، شاهد بودیم که چگونه با تغییر جهت اعتراضها و محدود کردن آن با در افتادن با معلول، احساسات مردم فروکش کرده و این جنبشها بر خلاف آنچه که انتظار میرفت به خاموشی گراییدند. اعتراض برحق کنونی که در برگیرندۀ بخش وسیعی از نیروهای اجتماعی است و با سیاست های تبعیض آمیز اعمال شده که ره آوردی جز فقر، ادبار، خشونت و جهل و جنگ و ارتجاع نداشته است، مخالف اند و هدف شان چیزی جز دست یافتن به یک حق مسلم و طبیعی و در نهایت رهایی و خلاصی از این وضعیت اسفبار نیست؛ وضعیت اسفبار و بربریتی که حاصل جدال دو صف ارتجاعی و حامیان بین المللی شان در طی بیشتر از سه دهه می باشد.

اما همین حق و مطالبۀ برحق دارد توسط ارتجاع موج سوار و فرصت طلب و معامله گری که خود بخشی از قدرت حاکمه را می سازد و تبارگرایانی که از دایرۀ قدرت و مناصب موجود  به گونه یی رانده شده اند، تبدیل به یک جنجال و تنش و انقطاب میان شهروندان و اکثریت مردم زحمتکش میشود؛ این دسته همان نیروهایی اند که طی پانزده سال اخیر در اشکال گوناگون سهم خواهی کرده و همچنان دارند سهم خواهی می کنند. کسانی که هم شریک حاکمیت اند و هم “اپوزیسیون” آن.

با تأسف سرنوشت اعتراضاتی که صرفاً برای اصلاح طلبی بدون پشتیوانۀ مادی و سازمانیابی طبقات محروم، به راه میافتند، نمیتواند غیر از این باشد که در اعتراضات سال پار نیز شاهد آن بودیم. اعتراضات و جنبش های اجتماعی زمانی به ثمر می نشینند که هدف آنها دگرگونی وضع موجود باشد، نه صرفاً اصلاح آن. برای موفقیت اعتراض ها، علیه تغییر مسیر پروژۀ ”توتاپ”، صرفاً حقانیت آن کافی نیست. برای آنکه این اعتراضات بتواند دولت به رهبری غنی و عبدالله را مجبور به رفع تبعیض و بر خورد عظمت طلبانۀ ناسیونالیستی نماید، بایست مرزهایش را با نیروهای سیاهی که خود جزئی از بدنۀ حاکمیت هستند و تصادفاً منافع شخصی آنها در این مقطع در جهت منافع معترضان قرار گرفته است، روشن ترسیم کند و این خواست و مطالبه را همه گانی سازد و همبسته گی و حمایت تمام آحاد زحمتکش از این خواست را تأمین نماید.

آغاز حرکت معترضین از “مصلی مزاری”، و قرار دادن تصویر “عبدالعلی مزاری” در عقب سخنگویان این جنبش، میتواند دلیل جدی یی برای در حاشیۀ راندن هدف اصلی و برحق این اعتراض گردد. زیرا هیچ جنبشی نمیتواند جدا از رهبری آن جنبش قابل بررسی باشد. محقق، خلیلی، اکبری و دانش مهره های سوخته یی اند که میخواهند بر موج این جنبش بر حق سوار گردند. آنها با استفاده از این فرصت میخواهند حیثیت شان را احیا کنند. هنوز پژواک نعره های محقق که معترضین به قتل “شکریه تبسم” را ولگردان بی همه چیز خطاب میکرد، از خاطرۀ مردم زدوده نشده است.

سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان، بر این باور است که تحقق برابری میان انسانها مستلزم برابری اقتصادی آنهاست. برابری اقتصادی با لغو مالکیت خصوصی و کارمزدی میتواند ممکن گردد. مع الوصف تا پیروزی انقلاب سوسیالیستی، از همۀ جنبش هایی که امکانات زنده گی بهتر و انسانی تر را فراهم نماید، پشتیبانی می نماید.

زنده باد سوسیالیسم

شورای مرکزی سازمان سوسیالیستهای کارگری أفغانستان

15 می 2016؛ 26 ثور 1395

سوسیالیسم کارگری افغانستان

سوسیالیسم کارگری افغانستان

زنده باد اول می روز جهانی همبستگی کارگران

اول ماه می روز جهانی اعلام کیفرخواست و همبسته­گی طبقاتی طبقۀ کارگرعلیه برده­گی مزدی و نظام سرمایه­داری است. هرسال در این روز کارگران در سراسر جهان از فرصت فراهم آمده استفاده برده خواست­ها و مطالبات و منافع متمایز شان برای بهبود وضعیت زنده­گی و مهم­تر از آن خلاصی و رهایی از بربریت سرمایه را جستجو و اعلام می­نمایند. امروز طبقۀ کارگر در سراسر جهان با مصائب و دشواری­های زیادی مواجه است و بورژوازی در پهنۀ جهان برای کسب سود بیشتر و مقابله با بحران اقتصادی یی که همچنان ادامه دارد فقر، ریاضت اقتصادی، جنگ و بربریت را به بشریت در اشکال متنوعی تحمیل نموده است. سرمایه­داری جهانی با اتکاء به ارتجاعی ترین نیروها و باورها و با دامن زدن و فربه ساختن تعصبات کور و ارتجاعی و با به راه انداختن جنگ و کشتار، بربریت کنونی را به بخش ثابتی از زنده­گی مردم در اقصی نقاط جهان تبدیل نموده است.

کارگران در افغانستان مانند سایر هم طبقه یی های شان در نقاط دیگر جهان در این روز به خیابان­ها می­ریزند و خواست­ها و مطالبات شان را از بورژوازی و قدرت حاکمه طلب می­نمایند. اما کارگران در افغانستان همچنان با دشواری­ها و چالش­های مزید و متعددی دست به گريبان اند. رنج و محروميت کارگران در افغانستان بیکران است و ابعاد گسترده یی دارد. طبقۀ کارگر افغانستان ضمن نداشتن امنيت جانی در اثر جنگ و جدال نیروهای قهقرایی از تأمین معیشت و امنيت شغلی نیز محروم است. اولین قربانیان توحش و بربریت جاری در افغانستان، در کنار سایر اقشار و طبقات اجتماعی را کارگران تشکیل می­دهند. فقر و بيکاری ملیونی در ميان کارگران بيداد می­نمايد و از حدود 13 مليون کارگر آماده و واجد شرايط کار در بازار کار، چیزی بیشتر از پنجاه درصد آن يا بيکارند و يا از داشتن شغل ثابت و مناسب محروم می­باشند. اکثريت قاطع کارگران و خانواده های آنها در بدترین شرایط زنده­گی می­نمایند که حتی قادر نیستند ابتدایی­ترین مایحتاج روزانۀ شان را تأمین نمایند.

با به قدرت رسیدن “دولت وحدت ملی” و تقسیم قدرت میان کارتل­های اسلامی- قومی نه­تنها که بهبودی در وضعیت عمومی از امنیت تا ثبات و قطع جنگ پدید نیامد بلکه به صف بیکاران، به ویژه در میان نسل جوان، بیشتر از هر زمانی طی این مدت افزوده شد. نيروی وسیعی از کارگران چه در شهرها و چه در روستاها جهت بقا و تأمین زنده­گی چارۀ جز فرار و رفتن به بازارهای کار کشورهای همسايه و منطقه و همچنان اروپا را ندارند.

این نیروی عظیم کارگران بیکار که از کشور فرار می­کنند در وحشیانه­ترین شکل مورد استثمار و تبعیض و سودجویی سرمایه داران کشورهای محل اقامت شان از جمله کشورهای همجوار و کشورهای حوزۀ خلیج قرار می­گیرند. برخی هم برای یافتن زنده­گی بهتر و نجات جان خود و خانواده های شان دل به دریا زده و خوشبختی و سعادت شان را آن سوی آب­های دریای مدیترانه جستجو می­نمایند، رویا و آرزویی که یکجا با بسیاری از این کارگران از جهنم گریخته در دل امواج مهیب دریاها غرق می­شود. سال پار صد ها  تن از کارگران اهل افغانستان با رویای رسیدن به زنده­گی بهتر در قعر دریاها جانهای شرین شان را از دست دادند. در کنار این وضعیت ناهنجار حاکمیت بورژوایی و حامیان آن در سطح منطقه و جهان توانسته است با دامن زدن به نفاق قومی و اشاعۀ افکار و باورهای مذهبی از اتحاد، آگاهی و سازمانیابی طبقۀ کارگر در کنار عوامل مهم دیگر جلوگیری نماید و یا به سخن دیگر سد و مانع ایجاد نماید. مهم­ترین عامل ادامۀ بربریت جاری که بیشتر از سه دهه است که از مردم و اقشار و طبقات زحمتکش افغانستان قربانی می­گیرد تفرقه و پراکنده­گی صفوف طبقۀ کارگر و جنبش سوسیالیستی کارگری است. پیشروی طبقۀ کارگر، حتی برای تحقق ابتدائی­ترین مطالباتش، با تشکل پذیری و خودآگاهی میتواند میسر گردد.

“جنبش علیه بیکاری” گامی بود جسورانه و درخور تحسین که سال گذشته برخی از پیشروان آگاه و جوانان بیکار برای تأمین و به کرسی نشاندن مطالبات کارگران بیکار ابتکار به خرج داده وآن را بنیاد نهادند. با وجود تداوم فعالیت و سازمان دادن اعتراضاتی این جنبش هنوز قادر نشده است تا به امر همبسته­گی و سازمانیابی کارگران شاغل و بیکار در یک عرصۀ وسیعتر اجتماعی دست یابد. دلیل یا دلایل عدم توفیق این حرکت اعتراضی را میتوان بر نبود اتحاد میان فعالان سوسیالیست طبقۀ کارگر، عدم رشد و خودآگاهی و تحزب گریزی و سلطه و اقتدار جریان­های راست در جامعه دانست. مهمتر از آن بستر و شرایطی که چنین محرومیت و بلاهتی را به کارگران افغانستان تحمیل نموده است قبل از هرچیزی حاکمیت رژیم ارتجاعی و فاسد بورژوایی است که طی این یک دهه و نیم بر مردم و طبقۀ کارگر فقر و محنت فروخته است. رژيم فاسد مافیایی به رهبری اشرف غنی و عبدالله عبدالله که پس از “انتخابات” توسط وزیر خارجۀ امپریالیسم امریکا جان کری سرهم بندی و مهندسی شد، در عرصۀ اقتصادی هیچ راه حلی برای بیرون رفت از رکود و بحران جاری جز نسخۀ آزموده شدۀ ميکانيسم بازار آزاد ندارد.

با چپاول و خروج بیشتر سرمایه­ها و منابع از کشور و بحران اقتصادی نظام سرمایه داری در یک هیئت عمومی رژیم بورژوایی حاکم قادر نبود و نیست که زمینۀ جذب نیروی کار و فرصت­های شغلی را مساعد سازد. در عین حال که این نظام فاسد و مافیایی در ادامۀ حاکمیتش به یک اقتصاد پارازیتی و مافیایی رسمیت بخشیده است که مهره ها و مسؤولین و اراکین آن به عنوان صاحبان اصلی سرمایه در آن شریک اند. در کنار پراکنده­گی و نا­آگاهی خود کارگران، مذهب و ناسيوناليسم قومی به مثابۀ دو گرايش ايدئولوژيک مسلط در فضای سياسی جامعه، نقش اساسی یی در وضعیتی که طبقۀ کارگر افغانستان با آن مواجه است، دارد. هرچند که نهادها و مجامع صنفی یی طی این پانزده سال شکل گرفته اند که در چارچوب مناسبات حاکم می­خواهند کارگران و مزدبگیران را نماینده­گی نمایند اما این نهادها امر شان را مشکلات و معظلات کارگران تشکیل نداده و نمیدهد. به همین دلیل هم است که اتحادیه ها و نهادهای نام نهاد و سازمان­های چپ سکتاریست و ملی­گرا هرگز قادر نشده اند خواست­ها و مطالبات کارگران از شاغل تا بیکار را نماینده گی و از آن­ها حمایت کنند؛ به همین علت هم است که این نیروها و نهادها از “جنبش علیه بیکاری” به عنوان یک حرکت مستقل که در نوع خود متبارزترین حرکت اعتراضی کارگری طی این چند دهه علیه بورژوازی و حاکمیتش به شمار می­رود، آن­طوری که انتظار می­رفت حمایت نکردند.

سازمانیابی طبقۀ کارگر و وحدت اصولی نيروهای چپ و سوسياليست حول منافع طبقاتی کارگران، یعنی ایجاد حزب سوسیالیستی کارگری، ضروری­ترین و مهم­ترین اقدامی است که می­تواند کارگران افغانستان را در مواجهه با قدرت حاکمه و بیرون رفتن از وضعیت کنونی در موقعیت مبارزاتی برتری قرار دهد. اتحاد و آگاهی طبقاتی کارگران افغانستان در عمل ضامن به میدان آمدن آن نیروی مادی و مبارزاتی است که با حضورش در جدال طبقاتی نه فقط که اقتدار بورژوازی را به مصاف می طلبد بلکه پاسخی است به تمامی نيروهای مرتجع ناسيوناليست و مذهبی و حامیان جهانی و منطقوی آنها. سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان برای سازمانیابی و تحزب طبقۀ کارگر تلاش و پیکار نموده و آن را یکی از وظایف تخطی ناپذیرش می شمارد. با توجه به وضعیت و بربریت که سرمایه داری جهانی بر بشریت تحمیل نموده است یگانه طبقۀ انقلابی یی که میتواند به مثابۀ يک طبقۀ جهانی خود و بشریت را نجات دهد، طبقۀ کارگر است؛ بنابرین همبسته­گی بین المللی طبقۀ کارگر و همسویی و همیاری نیروهای سوسیالیستی کارگری یک نیاز ضروری و حیاتی به شمار میرود.

زنده باد اول می روز جهانی همبسته­گی کارگران

زنده باد سوسياليسم

شورای مرکزی سازمان سوسياليست­های کارگری افغانستان

22 اپریل 2016

ویژه هشتم مارچ ٢٠١٦

ویژه هشتم مارچ ٢٠١٦

هیچ جنبشی، بدون حضور اجتماعی زنان درآن، به ثمر نخواهد نشست

8 مارس امسال همچنان مصادف است با تداوم تبعیض، ستم و استثمار، بی حقوقی و ناامنی اقتصادی و خشونت و آزار سیستماتیک بیشتر بر زنان. با افزایش بحرانهای اقتصادی- سیاسی نظام کاپیتالیستی جهانی که سبب تشدید جنگها و کشمکش بین امپریالیستها و تقویت انواع و اقسام جریانات ارتجاعی و پان اسلامیستی در منطقۀ خاورمیانه شده است، بیشترین قربانیان آن را زنان تشکیل می دهند. سرمایه جهانی با غارتگری و به انقیاد در آوردن کشورهای جهان از طریق تحمیل سیاست های ریاضتی نئولیبرالیستی اجرای خصوصی سازیها برای کسب سود بیشتر با استفاده از سازمان بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، فقر و فلاکت روز افزونی را بر اکثریت توده های کارگر و زحمتکش تحمیل نموده است. بیشترین پیامد بحرانهای موجود که با بیکاری و گرسنگی، تعمیق اختلاف طبقاتی، جنگ، کشتارر و آوارگی همرا بوده، چهرۀ زشت خود را در کشورهای در حال توسعه و بویژه خاورمیانه با عریانی تمام به نمایش گذاشته است. در این بازار آشفته بازهم این زنان هستند که صورت حساب رقابت بین سرمایه داران را باید به بهای تحمل تبعیض، نابرابری و خشونت وتجاوز جنسی بپردازند. تا کنون هزاران زن و کودک توسط داعش و بوکوحرام به بردگی گرفته شده و مورد تجاوز و خشونت و فجیع ترین اعمال غیرانسانی دیگر قرار گرفته و به قتل رسیده اند و یا هم به عنوان متاع و کنیز در تجارت سکس بفروش رفته اند. طالبان و نیروهای اسلامی دیگر نیز در اشکال گوناگون از زنان و کودکان قربانی می­گیرند و دست به ربودن آنان می زنند و سر از تن قربانیان شان جدا می کنند.

جنگ افروزی امپریالیستها در خاورمیانه تصادفی نبوده، آنها بدرستی این را دانسته اند که برای چپاول و غارتگری بیشتر و غلبه بر بحرانهایی که چندین سال است دامن بورژوازی جهانی را فراگرفته، همچنین برای حفظ امنیت سرمایه، سرکوب جنبش‌های حق طلبانۀ منطقه را که در سال 2011 به اوج خود رسیده بود، در دستور گذاشتند. زنان کشورهای خاورمیانه و آفریقا نقش برجسته و بارزی در پیشبرد این جنبشها ایفاء نمودند. هراس امپریالیستها و حکومتهای دیکتاتوری در منطقه از رشد و رادیکالیزه شدن این حرکتها آنها را ناگزیز به شعله ور نمودن جنگ در خاورمیانه، که حدود بیش از یک دهه قبل با جنگ در افغانستان و عراق شروع شده بود، کرد. در ادامۀ این جنگ بود که داعش شکل گرفت و جریانات ارتجاعی و متوحش دیگر همچون القاعده، بوکوحرام و… تقویت شدند. هرچند تا کنون زنان در اثر این جنگهای خانمانسوز بیشترین آسیبها را متحمل شده اند، اما ساکت ننشسته اند، با مبارزه و مقاومت در مقابل این بربریت جهانیان را به تحسین واداشته اند. حماسۀ مقاومت و پایداری زنان کوبانی در سنگر جنبش دفاع از آزادی کوبانی در مقابل نیروهای داعش و دولت های مرتجع منطقه، آوازۀ جهانی یافت و پشتیبانی گستردۀ آزادیخواهان جهان را به حمایت از آن جنش جلب کرد.

تا آنجا که به ایران و افغانستان بر می گردد، حاکمیت ارتجاع اسلامی، با نهادینه نمودن قوانین پوسیدۀ ضد زن، بیشترین تبعیض جنسیتی و طبقاتی را بر زنان دو خطه اعمال نموده و از نظر اقتصادی– سیاسی و اجتماعی آنها را درموقعیت درجه دوم قرار داده است. باز گرداندن زنان به کنج خانه و محروم ساختن آنها از اشتغال، وابسته کردن هر چه بیشتر آنها از نظر اقتصادی به مردان، خشونت و سرکوب روز افزون بر آنها، نهادینه شدن کنترل مردان بر زنده گی زنان، مردسالاری و نابرابری فزاینده ای را بر زنده­گی زنان حاکم نموده است. فرودستی و تبعیض و نابرابری، فقدان تأمین اجتماعی و سرکوب و خشونت بر زنان که ریشه در نظام سرمایه داری دارد، شرایط دشواری را برای زنان، تحت سلطۀ حکومتهای ارتجاعی مذهبی در ابعاد گسترده ای ایجاد نموده است. با این حال اعتراض و مبارزۀ زنان بر علیه این همه نابرابری و بربریت حکومتهای اسلامی به اشکال مختلف و بطور تعطیل ناپذیری ادامه داشته و دارد. حکومت سرمایه جمهوری اسلامی رفع بحران اقتصادی- سیاسی و بقاءاش را به سازش و زدوبند با دولت آمریکا و دولتهای اروپایی بعد از توافقات هسته ای و برسمیت شناختنش از طرف آنها گره زده است. موفقیت در این امر و انتقال سرمایه های خارجی به ایران، حرکت سرمایه داخلی را در جهت خصوصی کردن کامل اقتصاد، استفاده ازنیروی کار ارزان و خصوصا زنان کارگر را در سطحی وسیع فراهم خواهد کرد. در صورت ایجاد اشتغال برای زنان در چنین شرایطی و بر متن برنامه های نئولیبرالی، همانگونه که در سایر کشورهای “در حال توسعه” نشان داده شده است، بدون شک با بیحقوقی و تبعیض بیشتری برای زنان همراه خواهد بود و سبب گسترش مشاغل قراردادی، مقاطعه ای، موقت، پاره وقت، کار در کارخانه، در حاشیه اقتصاد رسمی و بدون پوششهای اجتماعی خواهد شد. و در اینجا است که فقر به طورکلی  همراه افزایش فاصلۀ طبقاتی و جنسیتی با هر لایه ای که بر بحران اقتصادی افزوده شود عمیق تر می گردد.

بیکاری یک پدیدۀ ساختاری در عصر سرمایه داری است، حتی زمانی که در رکود عمیق اقتصادی هم نیست، بیکاری ساختاری یکی از معضلات غیر قابل حل است. بدیهی است که در کشورهای موسوم به پیرامونی یا در حال توسعه جمعیت رانده شدگان از کار که غالبا قربانی سیاست های خصوصی سازی و تعدیل های پی در پی شده اند به مراتب متراکم­تر از غرب است. در ایران و افغانستان میلیونها نفر از طبقۀ کارگر یا در بیکاری تمام عیار به سر می برند و یا در بیکاری پنهان و “مشاغل” از امروز به فردا زنده گی خود را می گذرانند؛ و در میان شاغلینش بخشی کار مفت و مجانی می­کنند تا بالاخره روزی مزدهای ماه ها عقب افتادۀ شان را دریافت کنند و به جرگۀ بیکاران نپیوندند. این بیکاران جزء آحاد طبقۀ کارگرند که در همه جا ناچارند برای زنده ماندن هم که شده با مسئله بیکاری دست و پنجه نرم کنند و دائما در تلاش این باشند که خریداری برای نیروی کار خود بیابند، اما در عین حال این مسئله طبقۀ کارگر را در هیچ کجا از مبارزه برای بهبود شرایط فروش نیروی کارش باز نمی دارد.

در این مبارزۀ نابرابر طبقاتی خانواده های کارگری بویژه زنان کارگران در اعتراض و اعتصابات کارگری همدوش با همسرانشان نقش ارزنده­یی ایفاء نموده اند. تا جائیکه در برخی از این حرکتها اگر خانواده های کارگری و بویژه زنان درگیر مبارزه نمی شدند کارگران صنایع مختلف درگیر اعتصاب نمی توانستند به کسب مطالبات خود نائل آیند. تا آنجا که به مبارزات کارگری بر میگردد زنان در اکثر مواقع نقش بسیار پیشرو و فعالی را داشته و دارند. زنان همچنین در حیطۀ فعالیتهای اجتماعی و سیاسی برای کسب مطالبات حقوقی هم در صف مقدم اند. این روحیۀ مبارزه جویی در زنان نه مختص به یک جامعه و نه به شرایط خاصی است، در هر جا که ستم جنسیتی و طبقاتی بر زنان اعمال شده، زنان برای آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوقیشان در صحنه بوده اند. اما بورژوازی با توجه به این پتانسیل مبارزاتی در زنان آگاهانه با سرکوب و انواع و اقسام تبعیضات جنسیتی در پی حذف این نیروی عظیم بر آمده است. بر این مبنا ما شاهد هستیم که سرمایه داری و دولت های حامی سرمایه، بهره کشی غیرقابل تصوری را بر توده های مردم جهان تحمیل کرده اند؛ به ویژه ستم بر زنان، تنها به آزار و اذیت جنسی و جسمی و روحی محدود نبوده، بلکه بهره کشی بسیار هولناک تر و عمیق تری در جریان است؛ سیستم سرمایه داری همواره ستم بر زنان و مردسالاری را به عناوین مختلف در جامعه بازتولید و تشدید می­کند، پس مبارزه بر علیه ستم بر زنان، نمی تواند از مبارزۀ طبقاتی با سیستم سرمایه داری و بدون دست بردن به ریشه های تاریخی ستم کشی بر زنان جدا باشد. تحلیل های لیبرالی و مبارزه بر علیه نابرابری زن با افق در چشم انداز این تفکر، اولا ستم کشی تاریخی زن را تحریف می کند و دوما، مبارزۀ زنان را به یک سری مطالبات حقوقی در چارچوب سیستم سرمایه داری محدود می نماید.

سرمایه‌داری در دوران گندیده­گی خود، برای زنان کارگرچیزی جز فقر، تن‌فروشی و استثمار و برده­گی مطلق به همراه ندارد. رشد تضادهای درونی جامعۀ سرمایه‌داری که رشد جنبش کارگری را به همراه داشته زمینۀ رشد و ارتقاء جنبش زنان را از جنبشی با خواسته‌های محدود یعنی درخواست برابری با مردان در مقابل قانون به جنبشی با خواسته‌های اساسی و بنیادی فراهم ساخته است. امروزه خواستۀ زنان، دستیابی به برابری کامل زن و مرد در همۀ عرصه‌های اقتصادی اجتماعی و دستیابی به حقوق انسانی می‌باشد. این خواسته‌ها تنها در سیستمی که مبتنی بر تولید و توزیع اجتماعی بوده و نفعی در استثمار زنان نداشته باشد می‌تواند تحقق یابد. سوسیالیست ها برای متحقق شدن چنین شرایطی ضمن حمایت ازمبارزۀ  زنان در جهت رفع  تبعیض و نابرابری، می بایست استراتژی جنبش زنان را با مبارزۀ طبقاتی در جوامع گره بزنند.

فرخنده و گرامی باد روز جهانی زن

زنده باد سوسیالیسم

سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان ـ کانون سوسیالیست های کارگری

 

1 مارس 2016؛ 11 اسفند 1394

اعلامیه در مورد جنایت زابل

دولت وحدت ملی و مهندسان آن مسؤول کشتار بیرحمانه مسافران اسیر می­باشند

 پس از هر کشتار و جنایت وحشتناک گروه های اسلامگرا تصور میشود شاید این اوج وحشت و جنایات آنها باشد، اما چندی نمی­گذرد که بشریت از جنایتی به مراتب هولناکتر ازآن بدست جانیان اسلامی شوکه میگردد. زجرکُشی فرخنده، سنگسار رخشانه، دو پاره کردن نوازادی در شرق و اینک سر بریدن شکریه ٩ ساله و شش همسفر ربوده شده او در ولایت زابل، همه حلقه هایی میان کنش و افق دید جنایتکارانی در هیأت طالبان و داعش میباشند.

این بربریت تجسم مادی ناسیونالیسم و نژادباوری است که خود محصول سیاسی جوامع طبقاتی بوده و با آمیزش با دین از قدرت تخریبی عظیمی برخوردار گردیده و با خلق تراژیدی های نفرت­انگیز نه فقط در افغانستان که در سوریه، عراق و شاخ افریقا در خدمت منافع گرداننده­گان بین­المللی سرمایه قرار میگیرد.

سنگ تهداب آمیزش سیستماتیک ناسیونالیسم با دین در افغانستان، در کنفرانس بن توسط امریکا و شرکای غربی آن نهاده شد و طی آن پروسه ناسیونالیسم قومی و ارتجاع اسلامی که تاریخ خونباری در جنایت و بربریت داشتند به رهبری کرزی بر مردم افغانستان تحمیل گردیدند. برای ترمیم غرور شکستۀ ناسیونالیست­های پشتون پس از سرازیر شدن گله های مجاهد در کابل و سقط دولت هایی که رهبران طراز اول آن عمدتآ پشتونها بودند و  متعاقباً با درهم شکسته شدن”امارت اسلامی” طالبان که برمحور ناسیونالیسم قومی و عقاید به غایت خرافاتی و متحجر قرون وسطایی استوار بود، کسب پایۀ اجتماعی مخصوصاً در میان قبایل پشتون، برای کرزی و همراهانش در قدرت حاکمه امر حیاتی بود. به همین دلیل کرزی هیچگاه نتوانست موضع روشنی در قبال طالبان اتخاذ کند. علی الرغم جنایات بیشمار طالبان کرزی برای جلب حمایت آنها آن جنایتکاران را، که در واقع با کرزی سر در یک آخور داشتند، برادر ناراضی خطاب می کرد. اشرف غنی هم در امتداد همان مسیری که برای کرزی کشیده شده بود، گام نهاد. او با حذف (احمدزی) از دنبالۀ نامش، خواست تا تعلقش را فرا تر از قبیله احمد زی و به همۀ پشتون ها برجسته بسازد. به همین دلیل در سخنرانی هایش از عملی کردن تعهدش برای رهایی جنایتکارترین افراد منسوب به طالبان داد می زد.

رشد و تقویت دو بارۀ طالبان و ظاهر شدن عده یی از آنها زیر پرچم داعش، پدیده یی تصادفی نیست. حتی جهل، خرافه، تعصب دینی و نژاد پرستی آنها همه پایه های مادی داشته و نهاد هایی در درون و بیرون حاکمیت از آنها دفاع می نمایند. مقام های امریکایی هم بار بار اعلام نموده اند که دیگر با طالبان سر دشمنی ندارند. دولت وحدت ملی و نیروهای حامی بین المللی آنها در نظام سرمایه­داری نمیخواهند و نمیتوانند مرجعی برای حذف طالبان و تفکر طالبی باشند، توسل به آن­ها برای سرکوب نیروهای وحشی چون طالبان و داعش چیزی جز توهم و خوشخیالی نیست. رهبران خود تراشیده ملیت های تحت ستم، که با شعار فریبندۀ حق تعیین سرنوشت، از نژادباوری علیه نژاد باوری استفاده میکنند، فقط در صدد حفظ منافع آزمندانۀ خود شان هستند. آنها با تعمیم دادن جنایت طالبان به ملیت پشتون، که خود قربانی درجه اول این نیروهای وحشی هستند، صرفاً برای تحمیل ارادۀ خود شان بر مردم، زمینه سازی مینمایند.

حذف نیروهای عقبگرا و بشدت ارتجاعی و جنایتکار، که خود محصول نظام و مناسبات حاکم کاپیتالیستی است، زمانی میتواند متصور باشد که مردم آزادی­خواه و در رأس آنها جنبش آزادی­خواهانۀ طبقۀ کارگر و اقشار محروم آگاهانه به بنیادهای فکری و توجیه کنندۀ نابرابری و ستم، دین و ناسیونالیسم، که تکیه گاه اصلی جنایتکاران حاکم را می­سازد، پشت پا بزنند. درست مانند حرکت اعتراضی دیروز در کابل که زنان و مردان برای آزادی، عدالت و برابری در کنار هم فارغ از تعلق قومی و جنسیتی به خیابان ها ریخته و حاکمیت پوشالی و رهبران خود تراشیده سنتی و دینی را فرصت ندادند تا باز هم برای آنها خط و نشان بکشند. حرکت شکوهمندی که محقق را در دفاع از غنی به زوزه واداشت. حرکت اعتراضی دیروز که خروش لرزۀ مرگ بر اندام جانیان لمیده بر قدرت و مکنت انداخته بود همچنین به وضاحت نشان داد که رهبران و مجریان قدرت حاکمه سوای تعلق سیاسی و اتنیکی در کنار هم از اقتدار و منافع طبقاتی شان به یکسان به دفاع بر می خیزند و به مردم کج دهنی نموده و چنگ و دندان نشان می دهند. این را مردم از عربده ها و زوزه های غنی و عبدالله نیز درک کردند. آنهایی که “در زمین بوریا و در آسمان ستاره ندارند” یعنی اکثریت مردم زحمتکش، قصرنشینان و غارتگران را به مصاف طلبیده اند.

با آنكه موج عظيم دادخواهي و عدالت طلبي ديروز مردم آزادی­خواه بدلايل گوناگون از جمله عدم حضور فعال و سازمانیافتۀ جنبش سوسیالیستی به سرانجام مطلوب نرسید و تخطئه شد، اما زنگ خطر بیداری و عصیان مردم پر طنین تر از گذشته به صدا در آمد.  این حرکت نشان داد كه دیگر ممکن نیست مردم را به نام قوم و دین و با تزویر، ریا و تحمیق و زور و سرمایه منکوب کرد و به سکوت واداشت.

سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان، عمیقاً از جنایت تراژیک سر بریدن انسان­های بیدفاع به دست اوباشان اسلامی متأثر و متألم بوده و خود را در درد مردم و خانواده های قربانیان شریک میداند. ما معتقدیم که برای نهادن نقطۀ پایانی بر وحشت گروه های اسلامی و نژاد باور، بایست به­صورت متشکل دست به ریشه های این بی­عدالتی ها برد. نمی­شود با شعار “الله اکبر” برای داد خواهی کسانی قیام کرد، که با تنین همین نعره سرهای شان از تن شان بریده شده است. فقط با مبارزۀ متشکل طبقاتی است که میتوان افقی را در برابر جامعه قرار داد که آرمان رهایی و برابری انسان­ها در مرکز آن قرار داشته باشد.

دست مذهب و ناسیونالیسم از زنده گی انسانها کوتاه باد

سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان

٢۱ عقرب ١٣٩٤؛ ۱۱ نوامبر ٢۰۱۵

 

در دفاع از اعتصاب معلمان افغانستان

بيش از پانزده روز است كه آموزگاران در افغانستان براى رسيدن به خواست­هاى انسانى و برحق شان در بيش از نزده ولايت كشور دست به اعتصاب زده و دروازه هاى بسيارى از مكاتب بسته شده اند. اين آموزگاران براى خواستهایى چون ترفيع، کاهش ساعات و بهبود شرايط كار، توزيع زمين يا خانه به معلمان و ازدياد حقوق ماهوار شان دست به تعطيل آموزگارى  زده اند. زحمتكشان و اقشار پیشرو جامعۀ افغانستان از تمام این خواستهاى برحق معلمان پشتيبانى نموده و تحقق اين خواسته هاى حداقل را خواهان اند.

 بر بنیاد گفته و ادعای سران و اراکین دولتی بيش از سه صد هزار معلم در سراسر كشور مشغول آموزش و تدريس هستند. تاريخ و تجربۀ حكومت هاى بورژوایى در افغانستان نشان ميدهد كه اين كتلۀ وسيع آموزگاران در هيچ رژيم و حاكميتى چه راستى يا چپى از هيچگونه حقوق مادى و معنوی مناسب برخوردار نبوده اند. اما با وجود اين برخورد ستمگرانه، آموزگاران جامعه در بدترين شرايط اجتماعى، امنيتى و زنده­گى فردى شان پيوسته چرخ آموزگارى را براى نسل های جوان و آيندۀ افغانستان در حركت نگهداشته اند. معلمان افغانستان بدينگونه طعم تلخ تمام حق تلفى­ها ، ستم و بى مهرى­هاى آشكار و پنهان دولت­هاى پوشالى را به تمام معنی ديده و چشيده اند. در همين ١٤ سال اخير همانند سایر اقشار و طبقات زحمتکش جامعه، آموزگاران نیز به چشم سر ديدند كه از همۀ آن ثروت هاى نجومى سرازير شده براى حاكميت هاى پوشالی و وابستۀ كرزى و غنى و عبدالله، كوچكترين سهمی نبردند. از این همه منابع مالی یی کشورهای کمک کننده که بخشاً برای بهبود وضعیت آموزش، زنده­گی و رفاه معلمان و ایجاد مؤسسات تحصیلی تخصیص یافته بود و تبلیغ می­شد، در این زمینه به مصرف نرسيده است. معلمي كه ماهانه حدود هشت هزار افغانى عايد دارد مجبور ميشود تا براى رفع نیازهای زنده­گى خود و خانواده اش در کنار شغل آموزگاری تن به كار هاى متعدد دیگری بدهد و همزمان چندین شغل داشته باشد. معلمی که دغدغۀ نان، مسکن و امنیت دارد چگونه می تواند به آسوده­گی خاطر امور تدریس و آموزش را پیش ببرد؛ موج خصوصى سازی و طبقاتى ساختن تحصیل در افغانستان و ايجاد فاصله ميان مكاتب دولتى و خصوصى، در ضمن اضرار دیگر اجتماعی هرچه بيشتر موقعيت زنده­گى رفاهى اين كتلۀ عظيم را صدمه پذير ساخته است.

“ما الى رسيدن به خواست­هاى خود اعتصاب را ادامه ميدهيم” ، “ما ميخواهيم با اين اعتصاب خود بجاى درس به شاگردان به دولت غنى وعبدالله درسِ تطبيق وعده­هاى دروغين دورۀ انتخاباتى شان را در مورد بهتر ساختن زنده­گى معلمين، بدهيم” ، “اگر دولت به خواستهاى ما رسيده­گى نه نمود، دست به اعتصاب غذائي مى زنيم” این اظهارات بیانگر عزم آموزگاران اعتصابی براى به حاصل نشستن و تحقق مطالبات و مبارزۀ كنونى شان است، خواست و مطالبه یی که برحق و قابل حصول هستند.

سازمان سوسياليست­هاى كارگرى افغانستان صمیمانه و بيدريغ پشتيبانى خود را از مبارزات برحق آموزگاران کشور، اعتصاب و مطالبات شان اعلام مى نمايد و همۀ زحمتكشان و نیروهای آزادی­خواه افغانستان را در حمایت و همبسته­گى از اين اعتصاب و به نتیجه رساندن مطالبات انسانی آموزگاران و معلمان فرا مي­خواند. ما عقيده داريم كه تحقق حقوق و مطالبات طبقۀ کارگر و سایر زحمتكشان در هر حاكميتى مافيايي و چپاولگر سرمايه­داری، فقط از راه و كانال مبارزات متشكل و آگاهانه ميسر است. سازمان سوسياليست­هاى كارگرى افغانستان را عقيده بر این است كه هراعتصاب و ايستاده­گى زحمتكشان، منجمله اعتصاب كنونى معلمان كشور و تحقق مطالبات آن­ تنها با عمل پيگیر و متحدانه می­تواند به پيروزى بیانجامد. اعتصاب و مبارزۀ کنونی براى بدست آوردن حقوق و مطالبات دموكراتيك معلمان نیز از این قاعده استثنا نبوده و نیست.

 

زنده و پیروز باد اعتصاب آموزگاران زحمتكش افغانستان

 

شوراى مركزى سازمان سوسياليست­هاى كارگرى افغانستان

 

9 جون 2015، 19 جوزا 1394

خانه کارگر -ایرانطرح فاشیستی جمهوری اسلامی، در راهپیمایی دولتی روز کارگر علیه کارگران مهاجر افغانستانی محکوم است 

طرح ضد کارگری و نژادپرستانۀ خانه کارگر در یازده اردیبهشت روز جهانی کارگر، نه تنها ماهیت فاشیستی رژیم جمهوری اسلامی را تکمیل کرد، بل گوشه یی از طرح سازمانیافتۀ سرمایه داری علیه کارگران در ایران را نیز نشان داد. تهاجم فاشیستی رژیم جمهوری اسلامی به کارگران مهاجر افغانستانی در ایران با دامن زدن به ایجاد فضای راسیستی و تفرقه اندازی در صفوف کارگران و زحمتکشان در راهپیمائی دولتی روز کارگر را می بایستی متحدانه و با صفوف هرچه بیشتر محکوم کرد. اگرچه این اولین توطئۀ رژیم جنایتکار اسلامی بر علیه کارگران افغانستانی نیست اما این بار قضیه جدی تر از آن است که بتوان بساده­گی از کنارش گذشت. جمهوری اسلامی مدتها است که با بحرانهای اقتصادی– سیاسی شدیدی روبرو است و به علت اعتراضات و اعتصابات هر روزه در ایران که بر علیه تورم و گرانی، بیکار سازیها و دستمزدهای پائین در جریان است، رژیم ناتوان از حل این معضلات  و پاسخ به آنها  در پی ترفند هایی است تا با تفرقه انداختن در صفوف کارگران و زحمتکشان به اهداف شوم و پلید خود برسد. این رژیم مدتهاست که حملۀ سازمانیافته به مهاجرین افغانستانی و بی پناه را شروع نموده و به عناوین مختلف عرصه را بر آنها تنگ کرده است. در چند سال اخیر شاهد بیرون کردن  مهاجرین افغانستان که نسل دوم و سوم آنها حتی متولد ایران هستند، بوده ایم. ظاهر شدن آنها در برخی از شهرها در معابر عمومی جرم است وحتی فضای حاکم بجایی رسید که منازل آنها در قزوین و یزد به آتش کشیده شد. فاشیسم دولتی در ایران این بار با وقاحت و بیشرمی تمام در مراسم اول ماه مه که روز همبستگی جهانی کارگران میباشد، با حملۀ تفرقه افکنانه و دامن زدن به احساسات شوونیستی، کارگران مهاجر افغانستانی را عامل بیکاری معرفی می­کند. مزدوران ضد کارگر خانه کارگر که بیش از سه دهه است در سرکوب و بی حقوقی کارگران از بازوهای اصلی دولت سرمایه جمهوری اسلامی بود ه اند، این بار با حربۀ جدید نفاق افکنی بین کارگر ایرانی و افغانستانی، در حالیکه هر دو بخش جدائی ناپذیر از طبقه کارگر ایران هستند، با رو درو قرار دادن آنها به میدان آمده تا به منافع شوم صاحبان سرمایه و دولت که خود بزرگترین کارفرما است ، جامۀ عمل  بپوشانند

رژیم با اتخاذ این اعمال جنایت کارانه می خواهد با نفاق طبقاتی بین کارگران ایرانی و افغانستانی ،که هر دو به یک طبقۀ واحد با منافع مشترکی تعلق دارند، خود را از زیر تیغ مبارزات این طبقه و زحمتکشان جامعه برهاند و به این طریق با قربانی کردن کارگران زحمتکش افغانستانی، آنان را مسبب بحرانی که دولت خود عامل آن است معرفی کند. در واقع حمله به کارگران افغانی حمله به کل طبقۀ کارگر ایران است. هدف دولت روحانی در مماشات و باج دادن به امپریالیستها حل بحران اقتصادی و سیاسی  از طریق خصوصی سازیها و  پاسخ به صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، اجرای هرچه تمامتر نیروی کار ارزانتر وکارگر خاموش است و این در راهپیمایی خانۀ کارگر رژیم و گرداننده گان مزدورآن یعنی ربیعی ، محجوب و صادقی آشکارا به نمایش در آمد.

کارگران مهاجر افغانستانی به آشکارترین شکل تحت ستم شوونیسم ایرانی قرار دارند و از ستم ملی رنج می برند. کارگران افغانستانی از دهۀ پنجاه در ایران تحت شدیدترین شرایط کاری استثمار می شوند. از بی حقوقی کامل سیاسی و اجتماعی در عذابند؛ در معرض دستگیری و اخراج دائمی قرار دارند. این کارگران بخشی از طبقۀ کارگر ایران هستند و حمله به آنها حمله به سطح معیشت و زندگی تمامی کارگران در ایران است، صرف نظر از اینکه درکجا بدنیا آمده باشند. کارگران سوسیالیست و فعالین کارگری  بر این واقفند و می توانند اهداف ضد کارگری رژیم وخانۀ کارگر در روز کارگر تهران را هر چه وسیعتر در میان کارگران  افشاء کنند. تنها با عکس العمل بموقع ، اتحاد و همبستگی طبقاتی و با بسیج هر چه بیشتری از نیروی اجتماعی کارگران در ایران و افغانستان می توان طرح های فاشیستی و ضد کارگری رژیم را خنثی کرد.

 مقابله با این توحش سرمایه و حمایت از کارگران و زحمتکشان افغانستانی این  وظیفه را جلو پای طبقۀ کارگر ایران می گذارد، که با اتکاء به نیروی طبقاتی خود و کارگران و زحمتکشان افغانستانی، با حضورشان در صحنه با شعار “کارگران وطن” ندارند ، ” کارگران جهان متحد شوید ….” به مبارزه و مقابله بر خیزند. نه تنها از نیروی متحد خود در خنثی نمودن این سیاستهای کثیف و ضد کارگری برعلیه این جنایت جمهوری اسلامی استفاده نموده بلکه تا جایی که امکان دارد توجه کارگران سراسر جهان را بر علیه این عمل فاشیستی معطوف نمایند و حمایت طبقه کارگر جهانی را به این امر مهم جلب کنند.

رژيم اسلامی ايران مانند همۀ رژيمهای استبدادی و ضدکارگری در جهان بقای خود را در تفرقه ميان کارگران و توده های مردم مي بیند و دائماً می­کوشد که آنرا تشديد و بازتوليد نمايد. حمايت وسيع احزاب و نهادهای کارگری ايران از کارگران مهاجر در سالهای اخير، کابوس جمهوری اسلامی يعنی اتحاد کارگران را، بواقعيت نزديکترنموده و بدون ترديد آن روز دور نيست که کارگران در ايران اعم از مهاجر و غير مهاجر به مثابه يک طبقۀ واحد در برابر رژيم فاشيستی اسلامی بايستند و توازن قوا در مبارزۀ طبقاتی را به نفع خود متحول سازند. کارگران مهاجر افغانستانی در ايران جزء طبقۀ کارگر آن کشور است و هر فرد از آنها در صورت تمایل به اقامت دايمی در آن کشور، بلادرنگ بايد از تمام حقوق و مزايای شهروندی بهره مند گردند.

زنده باد وحدت و همبستگی طبقۀ کارگ

سازمان سوسیالیست های کارگری افغانستان

کانون سوسیالیست های کارگری

 6 می 2015

16 ثور ، اردیبهشت 1394

 

اطلاعیه مشترک

 

به مناسبت اول می ٢٠١٥

به مناسبت اول می ٢٠١٥

زنده باد اول ماه مه

نوید همبستگی بین المللی کارگران  علیه نظام سرمایه داری

 

اول مه روزی تاریخی است که در آن افقی روشن بر مبارزه ما کارگران گشوده شد. امسال نیز در این روز، همبستگی طبقاتی خود بر علیه نظام استثمارگرانه سرمایه داری را در سراسرجهان به نمایش در می­آوریم . بگذار در این روز با دست های پرتوان خود چرخ تولید را از کار بیاندازیم ، سنگفرش خیابانها را زیر پاهای خود به لرزه درآوریم و با سر دادن سرود انترناسیونال ،عزم خود دراتحاد طبقاتی بر علیه سرمایه داری را استوارتر کنیم!

اول مه 2015 فرا رسید. در سراسرجهان بحران اقتصادی سرمایه داری فروکش نکرده است وکماکان عوارض فاجعه بار آن بر شانه های ما سنگینی می کند. سرمایه داری توسط دولت ، قوانین ، مجالس و انواع ارگانهایش بحران ذاتی و ساختاری خود را جز باچنگ انداختن  به ابتدایی ترین حقوق اجتماعی ما ، جنگ ، سازمان دادن انواع دستجات ارتجاعی و به عقب راندن ابتدایی ترین نیازهای انسانی، نمی تواند از سر باز کند. بحران سرمایه داری نه تنها با حمله به دستاوردهای تاریخی ما در کاهش خدمات اجتماعی همراه است ، به اروپا نگاه کنیم، در عین حال انسانها در آن قربانی رقابت های درونی سرمایه داری خواهند بود ،  نمونه برجسته آن را در اکرائین در نقطه تلاقی رقابت های دولت ها و کارتل های سرمایه داری امریکا ، اروپا و روسیه، بر سرهژمونی موقعیت استراتژیکی منطقه ، نفت و گاز و خطوط ارتباطی و ناتو ملاحظه می کنیم .این رقابت ها بر سر بهره بردن از سهم بیشتر در ارزش اضافه تولید شده توسط ما کارگران است .

افزایش فن آوری استخراج نفت در امریکا وکاهش قیمت آن در بازار جهانی ، به موقعیت امریکا در بحران جهانی کمی بهبود بخشید وبا موقعیت حاصل از آن بلافاصله به هژمونی سیاسی اش در جهان ترمیم بخشید. با وجود کاهش قیمت نفت در بازار جهانی تغییری چندانی دربحران اروپا(به جز انگلیس و تا حدودی آلمان) و چین حاصل نشدو روسیه در وضعیت بمراتب بدتری قرار گرفت. بحران کنونی که در تاریخ سرمایه داری بی سابقه بوده است از سیکل بحرانهای دوره ای گذشته وبحرانی ساختاری است . سرمایه داری از تمامی ظرفیت هایش استفاده کرده وبیکاری در آن نیز ساختاری شده است و تنها در اروپا رسما حدود 12 درصد ازافراد آماده به کار را تشکیل می دهد. بحران بدهی ها که از پنج سال گذشته حوزه واحد پولی ایرو را در برگرفته بود در بحران سیاسی یونان به انتخابات زود رس و سقوط دولت ترویکا (سه نهاد صندوق بین المللی پول ، بانک مرکزی اروپاواتحادیه اروپا)انجامید. در تقابل گرایشات سیاسی و توازن قوا یونان به چپ و علیه ریاضت اقتصادی چرخید . اما پروسه تقابل با ریاضت اقتصادی در یونان با وجود دولت چپ گرا هنوز باز است و بدون متحد شدن طبقه کارگر در یونان و دخالت سیاسی در جامعه ، ایجاد خلأ در این پروسه می­تواند به عروج گرایشات راست افراطی و فاشیستی در یونان و نیز اروپا بیانجامد. تنها تلاش طبقه کارگر در یونان و همبستگی کارگرا ن اروپایی با آن می تواند سیاست های سرمایه داری اروپا و انواع گرایشات راست و فاشیستی را به عقب براند. سیاست های نژاد پرستانه با بحران حاضر و در نتیجه عملکرد دولت های سرمایه داری خود را در اشکال مختلف در اروپا به نمایش گذاشته است و منجمله زیر شعار “اروپایی های میهن پرست علیه اسلامی سازی غرب” به تحرک پرداخته اند. در پناه سیاست های ضد پناهنده گی اتحادیه اروپا در چند سال اخیر ،هزاران نفر از فراریان جنگ و نا امنی در کشورهای خاورمیانه و عربی، که همین دولت های اروپایی خود یک پای اصلی آن بوده اند ، در دریای مدیترانه غرق شده اند. دولت های اتحادیه اروپا ریاکارانه با توجیه سیاست های ضد انسانی خود ،مسبب قربانی شدن انسانها رادر خارج از مرزهای خود وبه تنهادریک مشت قاچاقچی خلاصه می کنند.

عملکرد دولت های امپریالیستی در کشورهای خاورمیانه و عربی با سرکوب جنبش های اعتراضی و تشدید رقابت های درونی، فضا را برای عروج گرایشات ارتجاعی فاشیستی و مذهبی امثال بوکوحرام ، النصر ، القاعده ،داعش ، حزب الله و حماس فراهم کرده و هستی انسانها را در معرض نابودی و تاخت­وتاز قرار داده است. این نیروها با در اختیار داشتن امکانات مالی و نظامی و بسیج ارتجاعی و با حمایت دولت های سرمایه داری منطقه منجمله ایران ، ترکیه ، عربستان و اسرائیل در مقابل اعتراضات و جنبش های اعتراضی ضدسرمایه داری بیشترین ظرفیت ضد بشری خودرا بکار گرفته اند. درچنین فضایی استقامت کوبانی در مقابل داعش و ارتجاع منطقه زبان گویای جنبشی آزادیخواهانه بود که حمایت و همبستگی جهانی را بخود جلب کرد.

در ایران بحران اقتصادی یک بحران فراگیر است و شرایط عینی با بحران سیاسی در حاکمیت اسلامی و اعتراضات اجتماعی از پایین در هم تنیده است. توافق جناح های رژیم با روی کارآمدن دولت روحانی هم تاکنون نتوانسته بحران حکومتی را کاهش دهد. تلاش های سیاسی روحانی ـ ظریف در نشست های متمادی توافق با گروه 5 به اضافه یک و نتیجتا در لوزان در واقع تمکین به امریکا و دولت های اروپایی در جهت رفع تحریمهای اقتصادی بوده است. در کنار تحریمها اکنون کاهش قیمت نفت در بازار جهانی برای ایران ، بدون ذخایر ارزی و در حالی که بیشترین در آمدش از فروش نفت به بازار جهانی است ، چیزی جز تعمیق بحران اقتصادی نخواهد بود. در کنار تامین دائمی بودجه گروههای ارتجاعی در منطقه از سوی رژیم و دزدی و اختلاس و فسادمالی آشکار و پنهان در دستگاه حاکمیت، اکنون طرح های مالیاتی ، قطع یارانه ها و تغییرات در سیستم بانکی در جهت ترمیم اقتصادی در دستور کار رژیم قرار گرفته است. در چنین وضعیتی فقر و فلاکت وتیره روزی بر زندگی اکثریت جامعه سایه افکنده است. میلیونها بیکار در ایران فاقد کمترین امنیت زیستی هستند و درآمد کارگران شاغل و سایر مزدبگیران قادر به تأمین ابتدایی ترین نیازهای آنها نیست ودستمزد آنان حداقل تا یک چهارم زیر خط فقر قرار دارد. اعتراضات اجتماعی سرکوب و فعالین این حرکت ها دستگیر و زندانی می­شوند. در کنار افزایش بی سابقه رواج فحشا ، اعتیاد ، کارتن خوابان و غیره میزان اعدامها طی یکسال گذشته رو به افزایش بوده است. در چنان شرایطی هراس رژیم اسلامی در ایران و حامیان امپریالیستی اش قبل از هر چیز از بروز جنبش اعتراضی است که در صورت سازمان یافتن می­تواند روندسرمایه  در ایران را مختل کند. اعتراضات کارگری به وضعیت معیشتی شان بطرز بی سابقه ای افزایش یافته و اکنون معلمان و پرستاران نیز به صف آنها پیوسته اند. آنچه می تواند سد استبداد و سرکوب را در هم شکند، تشکل و هماهنگی بین بخش های مختلف جنبش های اعتراضی و سازمان دادن به حرکتی واحد و سراسری است و روزکارگر امسال می تواند نوید آغاز چنین چشم اندازی باشد. روز کارگر امسال هر جا که هستیم صدای متحد خود را برای افزایش دستمزدها و حق معیشت، در آزادی تشکل های محیط کار، در آزادی کارگران و معلمان و دیگر فعالین اجتماعی دربند رساتر کنیم.

در افغانستان هفت ماه پس از مهندسی “دولت وحدت ملی” و با وجودتقسیم قدرت میان دو جناح رقیب که طی آن اشرف غنی احمدزی به عنوان رئیس جمهور و عبدالله عبدالله در هیئت “نخست وزیر” به مسند قدرت کشیده شدند، هنوز کوچکترین ثبات سیاسی حاصل نشده است. جنگ قدرت بر بنیاد تعلق اتنیکی و تباری از یکجانب و ناتوانی  سران حاكميت  كنونى در شکل دادن به ساختارهای سیاسی از جمله تعیین كابينه از جانب دیگر، بى ثباتى هاى عظيم اقتصادی و سیاسی حاکم در جامعه بخصوص در ميان زحمتكشان و طبقۀ کارگر افغانستان را تشدید کرده است. این بی ثباتی سیاسی و اقتصادی مزید بر علت شده و عرصۀ زنده­گى اکثریت قریب به اتفاق جامعه را بيشتر از قبل تنگ و تار ساخته است. خلاء سياسى، تعارض و تقابل و عجز و ناتوانی حاکمیت کنونی و حامیان جهانی شان سبب گرديده تا جنگ و ناامنی نه تنها تشدید شود بلکه آتش آن در ابعاد وسیعتر گسترش پیدا کند. طبقۀ کارگر و اقشار زحمتکش دیگر جزء اولین قربانیان بربریت جاری اند. مضاف بر آن با قدر قدرت شدن هرچه بیشتر نیروهای ارتجاعی ارعاب و تحمیق در اشکال متنوعی افزایش یافته است. بیکاری، فقر و عدم تامين اجتماعى مردم، بخصوص نسل جوان، و فساد و ارتشاء و سرانجام یأس و سر خورده­گی همه آن عواملی اند که زمینه های اضمحلال و فروپاشی اجتماعی و تداوم حاکمیت ارتجاعی و سلطۀ بلا منازع آن را ضمانت می نماید.

دولت ارتجاعى به رهبری غنى و عبدالله كه خود محصول دخالت مستقيم امپریالیسم امريكا در افغانستان است، كوچكترين توجهى به وضعيت كار و كارگر ندارد. هم اكنون نيز معاشات ماهانۀ كارمندان دولت از منابع خارجی تمويل ميگردد. بيكارى سیر صعودى اش را مى پيمايد. با گذشت هر روز و به دلیل فقر گسترده و نبود زمینۀ کار و امرار معاش میلیونها انسان به کام نابودی و نیستی فرو می روند. اما در مقابل به دلیل غارت، چپاول و سلطه و اقتدار سیاسی، بر ثروت نجومی یک قشر قلیلی از زورمندان و چپاولگران مفتخوار افزوده ميشود. بورژوازى نوپاى افغانستان که در وجود ارتجاع قومی و مذهبی در قدرت سياسى نماینده­گی می­شود، طبقۀ كارگر و تمام مزدبگيران و اقشار زحمتکش جامعه از زن و مرد را زير فشار و ستم مضاعف نگهداشته است كه پیامد جدی آن ایجاد شکاف و فاصلۀ گسترده و عمیق طبقاتی در گسترۀ جامعه می باشد.

اعتصاب و اعتراضات هر روزۀ بیکاران و مزد بیگیران در گوشه و کنار افغانستان از جمله اعتراض پيشه وران در ولايت هرات و اخيراً تعطيلی شهر كابل در اثر اعتراض به سیاست مالیاتی دولت و افزایش سرسام آور آن، اولين امواج خشم و اعتراض كارگرى و نارضايتى آشكار در برابر “دولت وحدت ملى” و سیاست­های ارتجاعی آن بود. در عین حال تداوم وضعیت کنونی فرار هر روزۀ نیروی جوان را در پی دارد که برای تأمین زند­گی بهتر و امرار معاش ناگزیر راهی بازار کار کشورهای همجوار و حوزۀ خلیج می شوند و در شرايط برده­وار و غير انسانى از جمله در ایران و پاکستان تن به شاق ترین کارها و مزد ناچیز ميدهند. این در حالي است كه این کارگران نه تنها از هیچگونه حق شهروندی برخوردار نیستند بلكه  مورد بیشترین آزار و اذیت و تحقیر نژاد پرستانه و فاشیستی نيز قرار ميگیرند. جا دارد تا به مناسبت اين روز تاريخى يكبار ديگر أعلام بداريم كه بدون آگاه سازى كارگران و زحمتكشان در افغانستان و بدون تشكل سياسى و سازمانیابی كارگران و  مهمتر از آن بدون شناخت درست و اساسى از دشمن طبقاتى كارگران اين وضيعت همچنان ادامه خواهد يافت. صف مستقل و رزمندۀ کارگران در افغانستان بدون درك و خود آگاهى از علل محكوميت شان در نظام موجود و مناسبات کاپیتالیستی میسر نيست. بدون پرچم سوسياليستى و تعرض كارگرى در افغانستان، زحمتكشان افغانستان پيوسته قربانى حاكميت ارتجاع و سرمايه خواهند بود.

روز کارگر امسال در سراسرجهان می بایست روز عزم ضد سرمایه داری در ایجاد برداشتن موانع فرا طبقاتی منجمله مذهب و نژاد و ملیت و انسجام بخشیدن به اتحاد طبقاتی کارگران باشد . دولت های سرمایه داری با استفاده از تفاوت های کاذب و غیرطبقاتی در میان کارگران و دامن زدن به آنها  بیشترین جنگ های فرقه ای مذهبی ، ناسیونالیستی و نژاد پرستی را در قرن بیست و یکم براه انداخته اند .با ظهور بحران اقتصادی و سیاسی حاضر در جهان ، ایدئولوژی” پایان تاریخ وپایان مبارزه طبقاتی “برای سرمایه داری بسر آمده است . شرایط عینی اجتماعی در جهان بار دیگر خاطرنشان می سازد که ادامه حاکمیت نظام گندیده سرمایه داری تنها بر پایه بربریت غیر انسانی میسر است . سوسیالیسم نوید زندگی اجتماعی انسانهادر قرن بیست و یک تنها بر پایه اتحاد طبقاتی کارگران ودر مسیر مبارزه طبقاتی مقدور و می تواند ساخته شود . روز کارگر امسال در هر جا که هستیم با توجه به ویژه گی های آنجا این امر را می بایست تقویت کنیم چرا که، روزاول ماه مه وهمبستگی بین المللی کارگران در چنین مسیری به تاریخ تحولات بشری گره خورده است .

 

آنچه ما را در مبارزه بر علیه سرمایه داری جهانی قوی ترمی کند اتحاد  طبقاتی بین المللی است

 

سازمان سوسیالیست های کارگری ـ افغانستان

کانون سوسیالیست های کارگری

 

27 آپریل 2015

 

ویژه هشتم مارچمتحد تر و متشکل تر

پیش بسوی هشت مارس روزهمبستگی جهانی زنان

هشت مارس روز همبسته گی جهانی زنان است. زنان و مردان آزادي­خواه در سرتاسر جهان در اين روز با عزمی راسخ عليه بی­حقوقی، نابرابری، ستم و استثمار مضاعف با فريادی طنين افکن سيستم تبعيض­آميز سرمايه را به چالش می­کشند و حقوق انسانی نيمی از جامعه را فرياد مي­زنند. در جوامعی مانند ايران و افغانستان که حکومت­های ارتجاعی ديکتاتور و مذهبی بر آنها حاکم اند، زنان از خفقان و فقدان آزادی سياسی، اجتماعی و فرهنگی، سنگسار و مجازات­های اسلامی، محروميت از داشتن شغل و عدم استقلال اقتصادی، حق طلاق، حق حضانت از فرزند، حق انتخاب پوشش، حق سفر کردن بدون اجازۀ مرد، خشونت­های جنسی در محل کار و مسأله مهمتر ناقص سازی جنسی زنان(ختنه)و محروم نمودن آنان از لذت جنسی رنج می­برند. با وجود استبداد و سرکوب سيستماتيک، در بسياری از موارد به اينهمه نابرابری و ستم اعتراضاتی از طرف زنان در اشکال مختلف شکل گرفته و زمينه برای ايجاد هر تحولی در جامعه را آماده نموده است.

طی بيش از سه دهه از حيات حکومت جمهوری اسلامی ایران، محروميت زنان از دسترسی به مشاغل چندين برابر شده است؛ زنان كارگر به خانه­ها رانده شده اند تا در کنار انجام کارهای سخت و یکنواخت خانه­گی به عنوان کارگر مقاطعه­کار آنهم بدون برخورداری از امنیت کاری، مورد بهره­كشی مضاعف قرار گیرند. بيکاری، اعتياد و تن فروشی زنان و دختران جوان در سطح وسيعی گسترش يافته و كودكان خيابانی٬ كارتن خوابها هر روز افزايش می­يابند. اما اين فقر و فلاکت، ستم­کشی و بيحقوقی بر زنان تنها مختص به کشورهای پیرامونی نبوده، بلکه در سطح جهان هم رو به افزايش است. سرمايه­داری جهانی که استثمار نيروی­کار و غارت منابع جهانی را هميشه در دستور کار خود دارد، امروز در حالی که در بحران های سياسی– اقتصادی و اجتماعی خويش غوطه ور است، شرايط بس دشواری را برای محروم ترين توده های جهان به ويژه زنان تحت عنوان نيروی کار ارزان ايجاد نموده است.

در افغانستان با مهندسی دولت جديد و سياست مصالحه با طالبان بيکاری، فقر و محنت گسترده و تداوم جنگ و در متن آن بسط سلطۀ سياسی نيروهای ارتجاعی در وجود نهادها و مراجع قدرت زمينۀ هرچه بيشتر نفوذ باورها و آرای مرد سالارانه و ضدزن مبتنی بر شرع اسلامی و سنت­های عقب مانده و قرون وسطايی را در پی دارد که زنان قبل از همه و بيشتر از ديگران متضرر می شوند. ستم، تبعيض و بيعدالتی در غيرانسانی­ترين شکل آن و با ابعاد گسترده و وحشتناکی بر زنان و کودکان روا داشته می­شود. با وجود شکل دادن به نهادهای نمايشی و سمبوليک زنان افغانستان از امنيت و حرمت انسانی بهره مند نيستند، آزار جنسی، ازدواج­های اجباری و خريد و فروش دختران و زنان به عنوان متاع و تحقير و بدرفتاری و تجاوز جنسی بخشی از فرهنگ مردسالار حاکم در جامعۀ افغانستان است. زنان در جامعۀ مردسالار افغانستان بار انواع ستم و تبعيض را به دوش می­کشند ولی با وجود اين جنبش زنان برای رفع تبعيض و نفی اپارتايد جنسی از پا ننشسته است و در اشکال متفاوت فرهنگ مردسالار و هنجارهای نهادينه شدۀ قرون وسطايی را به مصاف می­طلبد.

سرمايه داری بنا به خصلت آزمندانه اش از برآورده شدن نيازها و حفظ منافع خودش حرکت نموده در جايی که نياز به انباشت بيشتر سرمايه وجود داشته باشد با جابجايی آن و به ویژه با به کارگیری نیروی کار ارزان زنان و کودکان، اهداف شوم خود برای کسب سود بیشتر را پیش می­برد. در جائی هم که منافع و تثبیت قدرت بلامنازع اش طلبیده است به جنگ افروزی و اشغالگری دست زده است. با گسترش سلطۀ شوم نظامی خود میلیون­ها انسان را قتل عام و آواره کرده و با حمایت و تقویت از نیروهای پان اسلامیست به جهل و خرافه دامن زده است. نمونۀ بارز آن امروز خاورمیانه است که شاهد سر بر آوردن انواع و اقسام نیروهای آدمکش و مرتجع همچون داعش و القاعده و… در این منطقه هستیم. بیشترین قربانیان حملات وحشیانۀ این جانوران از رسن گریخته را زنان تشکیل می­دهند، زنان و کودکان دختر را به شکل فجیع در اسارت در آورده، مورد تجاوز قرار داده و بیرحمانه کشتار می­کنند. امپریالیستها و سرمایۀ جهانی با اتخاذ سیاست های نئولیبرالی و خصوصی سازی، فقر و فحشاء و اعتیاد و بیکاری را به پدیده یی وسیعاً رایج در جهان تبدیل کرده است. در این میان زنان زحمتکش در هر گوشه­یی از این جهان طعمۀ سیاست های سودجویانه و جنگ طلبانۀ سرمایه دارانی هستند که تنها به کسب ارقام نجومی سودهای کلان می اندیشند و برایشان انسان و انسانیت معانی بی مفهومی می باشند. وجود سیاست های غارتگرانۀ نظام های سرمایه داری در اقصی نقاط جهان علاوه بر اینکه زنان را در کنار سایر بخشهای اجتماعی مورد ستم و فشارهای اقتصادی قرار میدهد، همزمان هم فشارهای بسیار شدید فرهنگی و اجتماعی را بر آنها روا می دارد. می­توان دید که زنان زحمتکش در جوامع سرمایه داری به طور مشخص همراه با مردان زحمتکش مورد ستم و استثمار قرار می­گیرند. اما زنان علاوه بر ستم طبقاتی به علت تسلط فرهنگ ارتجاعی مرد سالارانه ستم جنسیتی را نیز متحمل میشوند.

بر مبنای این واقعیت است که مطالبات مربوط به حقوق و آزادیهای زن، به ویژه حقوق مدنی او در دستور فوری تغییرات اجتماعی قرار داده میشود. اعلام برابری زن و مرد در برابر قانون، اولین قدم در جهت رفع تبعیضاتی است که قانوناً بر زن به حکم جنسیت او روا داشته میشود. برابری زن و مرد در برابر قانون در عین حال به معنای زیر و رو شدن بنیانهای ایدئولوژیک نظام حاکم است. اما تنها اعلام برابری حقوقی زن و مرد، تحت هرگونه رژیم سیاسی که صورت گیرد، چنانچه با حفظ مناسبات اجتماعی موجود همراه باشد نمی­تواند تحولی تعیین کننده­یی در موقعیت اکثریت زنان ایجاد کند. مبارزه حتی برای تغییر در موقعیت حقوقی زن یعنی تغییر قانون هم سرانجام به فعل و انفعال سیاسی منجر خواهد شد. در جامعه یی که بنیاد آن بر نابرابری استوار است و اکثریت شهروندان آن بی حقوق اند، امکان بهره­مندی اکثریت زنان، یعنی زنان کارگر و زحمتکش از حقوق مدنی و تحقق مطالبات رفاهی آنها به تحولات اقتصادی وابسته است. و مبارزۀ زنان در ایران و افغانستان، برای کسب حقوق فردی و اجتماعی برابرشان، بدون مبارزه برای ایجاد تغییرات اقتصادی امکان پذیر نخواهد بود.

با توجه به اوضاع خاورمیانه و وضعیت زنان این منطقه که در زمره بیحقوق ترین زنان دنیا می باشند، در کوبانی در مبارزه با نیروی متوحش داعشی شاهد شکل­گیری جنبشی بودیم که زنان در آن نه تنها در صف مقدم بودند، بلکه با مشارکت شان در امور کانتونها و شوراها و دست بردن به بنیانهای اجتماعی و اقتصادی جامعه و تا حدود زیادی با کسب حق و حقوق برابر با مردان توانستند مبارزه یی را سازمان دهند که یکی از ارتجاعی­ترین نیروهای مجهز به سلاحهای مدرن را که در حمله به عراق و سوریه بیشترین صدمات را به زنان وارد نموده بودند به عقب نشینی و خفت وادارند. به این اعتبار مبارزۀ زنان کوبانی برای کسب حقوق فردی و اجتماعی کاملاً خصلت سیاسی داشت. جنبش زنان در کوبانی و دست­آوردهای آن مانند هر جای دیگر به آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک مانند آزادی تشکل، آزادی بیان، مشارکت مستقیم در شوراهای محلی و تصمیم گیریها، آزادی گردهمائی و تظاهرات و…گره خورد. مبارزات زنان کوبانی که همراه بود با کسب میزان زیادی از حقوق دمکراتیک توانست بر تناسب قوای موجود در جامعه تأثیر بگذارد و این امر به نوبه خود توانست به بخشی از یک مبارزۀ گسترده تر برای کسب آزادیهای بیشتر منجر شود. امروزه زنان کوبانی الگویی از مبارزۀ زنان بر علیه ستم­کشی، بیحقوقی و دست یافتن به برابری اند. شرایط حاکم بر کوبانی با مبارزۀ دلیرانۀ زنان و مردان آزاده، بار دیگر به منطقه و دنیا ثابت نمود که زنان فقط با متوسل شدن به مبارزه جمعی می توانند بنیان­های اجتماعی و اقتصادی – سیاسی جامعه خود را در جهت احقاق حقوق خود تغییر داده و مشارکت مستقیم در تعیین سرنوشت خویش را به دست گیرند. زنان کوبانی با مبارزات پیگیر شان ثابت کردند که زنان تنها با مبارزه و با اتکاء به نیروی خود می توانند برعلیه هر نوع جهل و خرافه و قوانین ارتجاعی مذهبی و غیرمذهبی نظام سرمایه که زنان را تحت ستم جنسیتی و طبقاتی به انقیاد می کشند، بایستند و به پیروزی برسند.

تحقق خواسته­های زنان به طور اعم و زنان كارگر و زحمتكش به طور اخص به شدت و قوام گرفتن و تداوم و پیروزی جنبش کارگری و جنبش زنان گره خورده است. در عین حال به گواهی تاریخ مبارزۀ طبقاتی درجهان٬ زنان پیگیر ترین مبارزین برای احقاق حقوق خود و فرودستان جامعه بوده اند. آنچه به امر رهایی زنان کمک می­کند سازمانیابی و متشکل شدن آنها است. از وظایف مبرم همۀ سوسیالیست ها و فعالین جنبش زنان كمك به سازمانیابی زنان٬ كمك به فرموله كردن خواسته های اقتصادی و سیاسی آنان و رفع موانع شركت همه جانبه شان در جنبشی است که بتوانند حکومتهای ارتجاعی ضد زن را به چالش .کشیده و در پیوند با جنبش کارگری برای نابودی سیستم سرمایه و سرمایه داران که عامل اصلی این همه نابرابری و ستم­کشی بر زنان هستند قدم بر دارند

.هشت مارس امسال را متحد، همگام و هم­سو با کوبانی و مبارزات درخشان زنان این دیار بر علیه سرمایه و نظام سرمایه­داری برای تحقق برابری زنان و رفع هر گونه ستم­کشی جنسیتی و طبقاتی برگزار کنیم

زنده باد هشت مارس روز جهانی زن

سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان

کانون سوسیالیست­های کارگری

مارس 2015

شاربونیه سر دبیر مجله شارلی ایدو

شاربونیه سر دبیر مجله شارلی ایدو

 

کشتار وحشیانه پاریس، از سیاست های دوگانۀ فرانسه و غرب آب میخورد

حملۀ وحشیانه و کشتار بیرحمانه ١٢ نفر که هیأت تحریریه (شارلی آبدو) قدیمی ترین مجلۀ طنز فرانسه که تابوها را به چالش کشیده و هالۀ تقدیس مقدسین را درهم می شکست، نیز جزء آنها بودند، یکبار دیگر سبعیت و وحشیگری گروه های اسلامی را ، آنهم در حریم دست پرورانندگان شان، به نمایش گذاشت.

فرانسه در سوگ فرو رفته است و دولت مردان آن اشک تمساح می­ریزند. این کشتار وحشیانه از آن جهت بیشتر تکاندهنده است که خلاف انتظار دولتمردان فرانسه و بورژوازی جهانی، نه در لیبی، سوریه و عراق، بلکه در قلب فرانسه اتفاق افتاده است. مردم آزادیخواه جهان بیاد دارند که چگونه سارکوزی و اولاند، همین نیروها را در لیبی و فرانسه کاشتند و پروراندند. و چگونه ازینکه برای رشد و گسترش آنها مساعدت ها و تشویق لازم صورت نمیگیرفت، گلو پاره میکردند. سکوت شرم آور دنیای سرمایه­ داری در قبال کشتار انسان­ها به­ دست همین نیروها در لیبی، سوریه، عراق، افغانستان و شاخ آفریقا مشمئز کننده و نفرت انگیز بوده و سیاست دو پهلوی آنها در  برابر نیروهای بشدت عقبگرا و وحشی اسلامی، نفرت برانگیز تر است. رهبران کشور های غربی از محل وقوع این تراژیدی عصبانی اند، نه از ماهیت آن.

سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان، ضمن محکومیت بسیار شدید این کشتار وحشیانه، همدردی عمیق خویش را با بازمانده­گان قربانیان این حمله تروریستی ابراز مینماید. سازمان ما معتقد است که سرمایه­ داری از هر ابزاری برای کسب منافع بیشتر و پیشبرد استراتژی اش استفاده مینماید. تا زمانی که استفاده از اسلام سیاسی از گزینه های سیاست های خارجی کشور های غربی حذف نگردد، حملات تروریستی از این دست، متوقف نمیگردد. ما از تمام مردم آزادیخواه و مترقی دعوت مینماییم که با افشای ماهیت اسلام، ضمن ادامۀ راه شارلی آبدو در راستای آزادی بیان، سیاستهای دو پهلوی کشور های غربی را افشاء نمایند. قباحت کشتار انسان­ها در افغانستان، ایران، سوریه، لیبی و آفریقا به هیچوجهی کمتر از زشتی کشتارهای پاریس بدست تروریست های اسلامی، نیست. فقط با نفی و حذف نظام سرمایه ­داری، ممکن است بشریت دنیای بهتر و عاری از ستم و خشونت داشته باشد.

زنده باد سوسیالیسم

شورای مرکزی سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان

٨ جنوری ٢٠١٥

کودک کار

کودک کار

رفتار فاشیستی جمهوری اسلامی نسبت به کارگران و زحمتکشان افغان مقیم ایران محکوم است

دولت جمهوری اسلامی سرمایه زنده­گی و رفت و آمد کارگران مهاجر افغانستانی مقیم ایران را در سیزده استان و بیش از چهل و یک شهر ایران ممنوع کرده است. از زمان بر افتادن امارت اسلامی طالبان در افغانستان، رژیم سرمایه اجرای طرح اخراج مهاجرین افغانستانی را تحت عنوان “بازگشت دادن به وطن” در دستور گذاشته و طرح محدودیت تردد و زنده­گی در سیزده استان و چهل و اندی شهر ادامۀ این سیاست است. در حالیکه نزدیک به سه میلیون از مردم افغانستان در ایران به سر می برند، فقط ٨٤٠ هزار نفر از این مردم آواره و زحمتکش دارای “کارت اقامت” مؤقت می باشند و این امر دست رژیم اسلامی را در سرکوب، تحمیل فشار و دیپورت و اخراج آنان باز می گذارد. رژیم اسلامی سرمایه در ضمن برای باج­گیری در عرصۀ سیاست خارجی و تأمین منافع منطقه یی اش در افغانستان از آتوی اخراج میلیونی این مهاجرین طی این سیزده سال و همین اکنون نیز سود جسته است.

تاریخ دوران معاصر مردم افغانستان، تاریخ آواره­گی میلیون­ها تن از کارگران، زحمتکشان و آزادیخواهان افغانستان در سراسر دنیا و به ویژه در کشورهای مجاور است. اکثریت این مهاجرین را کارگران و زحمتکشان افغانستان تشکیل می­دهند که نیروی کار در بازو و کوله باری بردوش، از هیولای جنگ و بربریت فرار کرده و در جستجوی امنیت و کار برای اقامت کوتاه مدت به ایران پناه می برند تا اگر بخت یاری نمود و ممکن شد به کشور ثالث منتقل شوند. اما این اقامت اکثراً به دو و یا سه نسل می­رسد. دلیل مهاجرت این کارگران و خانواده­های شان، چه از سر فقر باشد و چه از سر اعتراض به وضع جاری و جستن پناه، تقریباً همۀ آن­ها به هم طبقه­یی های شان در ایران و به بازار کار ارزان، بی­حقوق و نامتشکل می­پیوندند. در این بازار بربریت و برده­گی، زحمتکشان افغانستان برای سخت­ترین و زیان آور­ترین و ناامن­ترین کارها نشانی شده اند؛ از قبیل کار در گاو­داری­ها، کوره­های آجرپزی، چاه­کنی وغیره، با شرایط کار سخت و طاقت­فرسا و ساعات کار طولانی. هیچ نوع ایمنی و بیمۀ درمانی در کار نیست. دستمزدها به مراتب از حد­اقل دستمزد متداول در بازار کار پایین­تر است و چون این کارگران به عنوان “اتباع بیگانه” از حق و حقوقی برخوردار نیستند بناءً حق افتتاح حساب بانکی ندارند، معمولا پس اندازشان را نزد کارفرما به امانت میگذارند که غالباً باز پس گرفتن آن مشکل و گاه غیرممکن است. چرا که اجازۀ شکایت به داد­گاه ها را هم ندارند. یعنی که سگ را بسته اند و راهزنان را آزاد گذاشته اند.

کارگر متولد افغانستان در کشوری که نیروی کارش به تاراج برده شده و می شود، سهمش از این همه نعماتی که می آفریند چیزی نیست جز تحقیر و تبعیض و اهانت؛ باید برای اجازۀ کار، برای اقامت، برای حق تردد و برای ثبت نام کودکش در مدرسه پول بپردازد. نه تنها این بلکه برخورد نژادپرستانه و تبعیض آمیز نسبت به آن­ها تا حد ممنوعیت فروش مایحتیاج اولیه و روزانۀ زنده­گی از قبیل نان، موادغذایی و دارو و همچنین ممنوعیت ورود آنها در پارک­ها و مراکز تفریحی به دستور دولت، حجم این اجحاف و برخورد ضدانسانی را نشان می­دهد. اکثریت کودکان و نوجوانان افغانستانی از حق تحصیل در مدرسه و دانشگاه محروم هستند و آن تعداد قلیلی هم که به مدرسه راه می یابند مشمول رفتار و تنبیهات قرون وسطایی و برخورد اولترا فاشیستی برخی از معلمان قرار می گیرند که هر انسانی را مشمئز و شرمسار میکند. کارگر افغانستانی از تحصیل فنی و حرفه­یی و کسب مهارت بیشتر محروم است. کارگر و زحمتکش افغانستانی از حق خرید خانه و ماشین و گرفتن گواهینامه و از مسافرت ممنوع است و حالا لیستی از شهرهای ممنوعه هم به این اجحاف و محرومیت اضافه شده است. بدتر ازهمه  انگشت اتهام جُرم و جنایت و قاچاق است که از سوی مراجع و رسانه های رژیم به سویشان نشانه رفته و تبلیغ می شود. جالب توجه است که علی­الرغم این همه تبعیض و رفتار فاشیستی نهادها و مراجع حاکمیت اسلامی سرمایه بر این بخش از طبقۀ کارگر، صدایی از بلند گوهای کارگزاران حقوق بشر بلند نمی شود، چرا که حق مالکیت و حق کسب سود اساس حقوق بشر نئو لیبرالیسم حاکم برجهان امروز است.

واضح است که تداوم حاکمیت و کسب سود برای سرمایه با ایجاد چند دسته­­گی و تشتت میان آحاد طبقۀ کارگر ساده تر میشود و “ملیت” هم یکی از عوامل ایجاد رقابت و پراکنده­گی است. رژیم جمهوری اسلامی بر زمینۀ بحران اقتصادی فزاینده اش، فلاکت و گرسنگی، فقر و نرخ بیکاری صعودی را به گردن کارگران افغانستانی می­اندازد، در حالی که به عنوان بزرگترین کارفرما، نسل هاست که از استثمار وحشیانۀ همین کارگران سودهای هنگفت و کلانی را به جیب زده است.

طبقۀ کارگر ایران هیچ منفعتی در جدایی و انشقاق از دیگر کارگران و زحمتکشان، چه در خانه و چه در آن سوی مرزها ندارد. کارگران و زحمتکشان افغانستان در ایران، بخش جدایی ناپذیر طبقۀ کارگر ایران و هم سرشت و هم سرنوشت هم طبقه­یی های شان در این کشور هستند. همبسته­گی و همگرائی کارگران فارغ از تعلق و هویت­های کاذب “ملی” ضامن پیروزی آن­ها در تمام عرصه­های جدال طبقاتی است بناءً مبارزه برای کسب حقوق برابر انسانی و رفع هر نوع تبعیض و ممنوعیت برای زنان و مردان کارگر افغانستانی در ایران، بخشی از مبارزۀ کارگران ایران برای نان و آزادی است.

زنده باد اتحاد و همبسته­گی کارگران

برقرار باد  سوسیالیسم

 

کمیتۀ اجرایی اتحاد سوسیالیستی کارگری

شورای مرکزی سازمان سوسیالیست­های کارگری افغانستان

دوم ژانویه ٢٠١٥

farhangnews_95763-277846-1412854299

 کوبانی در آتش بیداد ارتجاع هار بورژوا- امپریالیستی

شهر کوبانی و شهروندان رزمنده و آزادۀ آن از زن و مرد، تبدیل به سمبول پاکبازی، از خود گذشتگی و آزادیخواهی بشریت آزادیخواه در سراسر جهان شده است. مردم کوبانی در دفاع از آزادی و هستی شان و در دفع ارتجاع هار اسلامی و حامیان منطقه یی و جهانی آن در این مدت جانانه رزمیده و اسطوره آفریده اند. حدود سه هفته است که زنان و مردان کوبانی با رشادت تمام و قهرمانانه در مقابل یکی از مخوف ترین نیروهای دست ساز پروژۀ “دموکراتیزاسیون” کشورهای سرمایه داری در رأس امپریالیسم امریکا و متحدین منطقه یی آن در سوریه، برای دفاع از زنده گی و شأن و حرمت انسانی خویش در حال جنگ اند.

گزارشها حاکی از جنایات بیرحمانۀ نیروهای ددمنش دولت اسلامی یا “داعش” علیه مردم و رزمنده گان کوبانی است. علی الرغم تنگ تر شدن هرچه بیشتر حلقه محاصرۀ شهر کوبانی و خطر سقوط و فاجعۀ کشتار مردم بی دفاع آن، دولتهای عضو “ائتلاف علیه داعش” به سردمداری امریکا نظاره گر اوضاع استند و بیشتر تمرکز شان روی بمباردمان مواضع داعش در عراق و مناطقی است که چاه های نفتی در آنها قرار دارد. دولت بورژوا اسلامی ترکیه با وجود تمرکز نیروی مجهز نظامی اش در جوار مرزها نه تنها هیچ گونه واکنشی در رابطه با پیشروی نیروهای داعش نشان نداده است بلکه عملاً مانع ورود نیروهای کمکی رزمی و امکانات برای مردم و مدافعان شهر شده است. در حقیقت امر پروژۀ داعش هنوز هم ارزش مصرفش را برای ارتجاع بورژوا- امپریالیستی از دست نداده است و به همین دلیل حامیان داعش در وجود کشورهای غربی و متحدان منطقه یی آنها از جمله عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی ، قطر و دولت فاشیستی ترکیه از این مولود شان دست نشسته اند و به همین دلیل است که تیر سربازان ترکیه قبل از همه سینۀ حامیان و داوطلبان دفاع از کوبانی را نشانه می رود.

سالیان درازی است که هیولای داعش در هیئت مجاهد، القاعده و طالب از مردم افغانستان و منطقه قربانی می گیرد. ارتجاع اسلامی دست پروردۀ کشورهای امپریالیستی بوده و در خدمت استراتژی منطقه ئی آنها قرار دارد. داعش اگر اوج توحش و بربریت جنبش اسلامی را به نمایش می گذارد، کوبانی و رزمنده گان آن اما قلب طپندۀ بشریت آزادیخواه و بیانگر عزم و ارادۀ زنان و مردانی است که به ذلت و بنده گی نه می گویند.

سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان در ضمن محکومیت قاطع ارتجاع اسلامی “داعش” و در دفاع و حمایت از مردم شریف و رزمنده گان آزادیخواه کوبانی انزجار عمیقش را نسبت به بی تفاوتی و سکوت شرم آور نهاد های بین المللی و کشورهای سرمایه داری در مقابل آنچه که بر کوبانی و شهروندانش می رود، اعلام می دارد. ما از همۀ مردم آزادیخواه و شریف جهان می خواهیم که از هر طریق ممکن به حمایت از مردم کوبانی که در معرض توحش نیروهای “دولت اسلامی” اند بشتابند. مردم مبارز کوبانی مستحق هر نوع ستایش و کمک اند. به یاری و کمک آنها بشتابیم!

زنده باد سویالیسم
پیروز باد مقاومت رزمنده گان کوبانی
مرگ برارتجاع سرمایه داری
شورای مرکزی سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان

 

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d8%b5%d9%81%d8%ad%d9%87-%d8%a7%d8%b5%d9%84%db%8c/

Leave a Reply

Your email address will not be published.