تشديد مبارزه برای تسلط بر منابع انرژی آسيای مرکزی

فهيم آزاد

امپرياليسم امريکا اين روزها در تلاش است تا جای پايی در کشورهای آسيای مرکزی: تاجيکستان، قرغيزستان و ازبکستان باز کند، اين اقدام و تلاش امريکا واکنش امپرياليسم روس را در پی داشته است، اليت سياسی در مسکو با جديت تمام در تلاش و تکاپو است که اين حرکت را خنثی نموده و با تمام توانی که در اختيار دارد سعی می کند تا مانع تحقق استراتژی گسترش نفوذ امپرياليسم رقيب، در حوزۀ منافع اقتصادی و جيوپوليتيکی خودش شود. همچنان نبائيست فراموش شود که دولت چين يکی از مدعيان اصلی اين جدال بر سر بسط حوزۀ نفوذ و تسلط بر منابع انرژی در اين منطقه به شمار می رود و منافع کلان اقتصادی در هرسه اين کشورها دارد. جدال و رقابت برای دستيابی و کنترل آسيای مرکزی هم در بعد نظامی- سياسی و هم در ابعاد اقتصادی آن در سطح گسترده يی در سطح بين المللی در حال جريان است.

چند هفته قبل دولت ازبکستان و شخص اسلام کريمُوف اعلام داشت که کشورش به عضويت خود در  پيمان نظامی CSTO ، پيمانی که در آن کشورهای روسيه، روسيه سفيد، ارمنستان، تاجيکستان و قرغيزستان عضويت دارند، پايان می دهد. يک هفته پس از اعلام اين موضوع، دولت ازبکستان به رهبری کريمُوف قرارداد سرمايه گذاری بالغ بر3 مليارد دالر را با شرکت های امريکائی امضأ نمود. چنين به نظر می رسد که اين تحولات تناسب قوا در آسيای مرکزی را به نفع گسترش ساحۀ نفوذ امريکا و  بالتبع به زيان روسيه و چين تغيير دهد.

رقابت برای نفوذ در آسيای مرکزی از مدتها قبل آغاز شده بود، جمهوری چين مانند ساير کشورها يکی از بازيکنان اصلی اين رقابت بر سر تسخير و تصاحب منابع انرژی و ثروتهای زير زمينی است و به لحاظ توان اقتصادی نسبت به رقبا از برتری بيشتری برخوردار می باشد. کشور چين به دليل سرمايه گذاری های عظيم منابع مالی در اين حوزۀ جغرافيايی، مانع غلبه و نقش برتر روسيه و امريکا در اين منطقه می شود. چین به عنوان يک قدرت منطقه يی در دهه های اخیر تلاش داشته است تا حضور اقتصادی و استراتژيک خود را نتنها در شرق آسيا و آسيای مرکزی بلکه در مناطق دیگر از جمله قارۀ افريقا گسترش دهد. دولتمردان چينی در سال های اخیر تلاش نمودن تا با طرح احیا “راه ابریشم” چين بتواند نقش محوری و بلا منازع در آسيای مرکزی کسب نمايد و از اينطريق حضور استراتژيک و بويژه تسلط به منابع انرژی را تأمين کند. به لحاظ سياسی – نظامی تقابل و رقابت جاری ميان روسيه و امريکا به يقين منشأ تاريخی دارد، چيزی که در يک شکل ميراث جنگ سرد، جنگ دو قطب امپرياليستی و بلوک بندی هايی ناشی از آن در گذشته نچندان دور می باشد که  در آغاز دهۀ دوم اين هزاره، در اشکال ديگری تبارز می يابد. روسيه اين حوزه را جزء قلمرو سنتی – تاريخی نفوذ خودش می پندارد و به هيچ صورت دست اندازی در آن را تحمل نخواهد کرد.

همخوانی و تطابق فزاينده منافع استراتژيک چين و روسيه و خطری که هر دو از جانب دول رقيب شان، چه کشورهای عضو اتحاديۀ اروپا و چه ايالات متحده امريکا، به آن مواجه اند، لا اقل در ميان مدت باعث افزايش پيوند و همکاری بيشتر اين دو کشور گرديده است. چين شريک شماره يک اقتصادی روسيه به شمار می رود. بنيان گذاری “سازمان همکاری شانگهای” در سال 2001 بخشأ اين همسويی استراتژيک چين و روسيه را نشان می دهد. “سازمان همکاری شانگهای” يک ائتلاف منطقه يی است که کشورهای چين، روسيه، قزاقستان، قرغيزستان، تاجيکستان و ازبکستان اعضای اصلی آن را تشکيل می دهند. اين سازمان، يک تحول مهم در روابط بينالمللی و بالتبع منطقه يی است. رشد و اعتلای اقتصادی چين و عروج مجدد روسيه در اقتصاد جهانی به شکل روز افزونی حضور اين دو کشور را  در عرصه های سياسی و نظامی متبارز می سازد. “سازمان همکاری شانگهای” تبلوری از هم آميخته گی قدرت اقتصادی چين و توانايیهای نظامی و منابع عظيم انرژی روسيه است. سال 2005 برای نخستين بار چين و روسيه تمرينات مشترک نظامی انجام دادند. اين تمرينات مشترک پاسخ غير مستقيم به حضور و تفوق نظامی امپرياليسم امريکا و متحدينش در منطقه بود. ده هزار سرباز در اين تمرينات مشترک که يک هفته طول کشيد، مشارکت داشتند. روسها جديدترين تکنولوژی نظامی شان را به نمايش گذاشتند از جمله بمب افگن TU22 ، زير دريايی و ناوهای جنگی. تحليلگران و کارشناسان سياسی- نظامی آن را نمايش قدرت نظامی چين و روسيه در تقابل با برتری امريکا در منطقه خواندند. همچنين پيوست آن در تابستان سال 2007، “سازمان همکاری شانگهای” نخستين تمرينات نظامی مشترک را برگذار کرد. هدف از اقداماتی از اين دست تقابل با نفوذ امريکا در آسيای مرکزی و تلاش برای مهار گسترش ساحۀ نفوذ و تسلط آن بر منابع و ذخاير انرژی است. با توجه به بحران لاعلاج که نظام سرمايه  داری در آن گرفتار است، امريکا و اتحاديۀ اروپا از هسته های اصلی اين بحران محسوب می شوند و امريکا به لحاظ توان اقتصادی، نه الزامأ توان نظامی، قادر به پرداخت هزينۀ گزاف آن نخواهد بود. با توجه به وضعيت جديد و تغيير و تحولات ناشی از آن، جهان شاهد شکلگيری قطبهای جديدی است که در نظام جهانی بورژوا- امپرياليستی در شرف وقوع است. چين، روسيه و هند يکی از بازيگران اصلی اين روند به شمار می روند.

دولت روسيه به رهبری ولاديمير پوتين به هر قيمتی که شده می خواهد تا مانع نفوذ امريکا و به ويژه مانع بست و گسترش پايگاه های نظامی آن کشور در حوزه و مدار منافع استراتژيک و منطقه يی خودش شود؛ با توجه به شکل گيری قدرتهای منطقه يی از جمله چين و هند و همچنان بيداری روسيه از شوک شکست و متلاشی شدن قلمروهای اقتصادی- نظامی اش پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی و تلاش بورژوازی روسيه در اعاده مجدد جايگاه، حثيت و اعتبار جهانی که قبل از فروپاشی شوری از آن برخوردار بود، امر گسترش حوزۀ نفوذ امپرياليسم امريکا عليرغم فرصتهای خوبی که از آن برخوردار است، چندان ساده به نظر نمی آيد. اما فرصت مغتنمی که پس از 11 سپتامبر سال 2001 و لشکر کشی نظامی به افغانستان و عراق و اشغال اين دو کشور برايش ارزانی شده است، آسيای مرکزی و ذخاير عظيم انرژی و موقعيت استراتژيکش آن طعمۀ با ارزشی است که چشم پوشی از آن خبط تاريخی و باخت استراتژيک تلقی می گردد. امريکا با در اختيار داشتن افغانستان به عنوان يک معبر استراتژيک و با تسلط به منابع عظيم زيرزمينی در آسيای مرکزی و داشتن پايگاه های نظامی درآن، رقابت بر سر تقسيم مجدد جهان به حوزه های نفوذ کشورهای سرمايه داری را می تواند به سود خويش تغيير دهد و در آن دست بالايی داشته باشد، همچنين با احراز موقعيت برتر ژئوپوليتيک می تواند به لحاظ نظامی مانع تحقق آزمندی های کشورهای امپرياليستی رقيب چون چين و روسيه برای گسترش ساحۀ نفوذ و دسترسی شان به منابع انرژی در اين مدار که تا جمهوری آذربايجان امتداد می يابد، شود. البته همانطور که در فوق بدان اشاره شد بحران مالی و نياز سرمايه به گسترش و انباشت آن عاملی است که می تواند منجر به تنش بيشتر و تقابل نظامی گردد. ما همين اکنون شاهد اين تقابل در اشکال ديگری در بحران سوريه هستيم.

در ضمن امريکا که قرار است بخش اعظم نيروهای نظامی اش را تا پايان سال 2014 از افغانستان بيرون ببرد و اين امر يعنی انتقال تجهيزات نظامی و لوژيستيکی از طريق کشورهای آسيای مرکزی با توجه به حجم نيروها و تجهيزات که در افغانستان مستقر می باشند به لحاظ اقتصادی و هزينه ، مقرون به صرفه است. در عين حال که وضعيت بی ثبات پاکستان و کشمکش های که بر سر برخی مسايل وجود دارد، نيز عامل گزينش اين گزينه شده است. صد البته که دلايل عينی و مادی ديکری نيز وجود دارند که امريکا در چشم انداز حضور آتی اش در اين منطقه مد نظر دارد، که بخشأ به آنها اشاره شد.

روابط امريکا و ازبکستان در ده سال گذشته فراز و فرود های داشته است. در سال 2001 رئيس جمهور کريمُوف پيشنهاد استفاده از پايگاه نظامی کارشی- خان آباد را جهت نقل و انتقال تجهيزات و نيروهای نظامی به همتای امريکايی اش ارائه نمود و اين همکاری تا سال 2005 ادامه داشت. در همين سال کريمُوف در شهر انديجان دست به کشتار بی رحمانۀ مردم معترض زد تا از گسترش اعتراضات و مطالبات مردم جلوگيری کرده باشد. در اين جنايت بيش از 500 نفر اعم از زن و مرد با قصاوت بينظيری قربانی شدند. قدرت حاکمه در امريکا انتقاد های نيم بندی را در همراهی با متحدين غربی اش نسبت به اين حادثه ابراز نمود. ولی چندی از آن حادثه نگذشته بود که همه چيز به باد فراموشی سپرده شد و جنايت انديجان ديگر خاطر اربابان قدرت در امريکا و متحدين غربی اش را نيازرد. هرچند که در آن زمان دليل سردی روابط شان با دولت اسلام کريمُوف را دولتمردان در امريکا به حادثه انديجان مرتبط می دانستند.

دولت ازبکستان در پی تقابل آشکار قدرتهای جهانی و منطقه يی و تقسيم مجدد حوزۀ های نفوذ قدرتهای امپرياليستی دارد اين بار بختش را در همراهی و همکاری با امپرياليسم امريکا می آزمايد. بنابراين امريکا مجددأ به پايگاه های نظامی يی که گذشته آنها را در  اختيار داشت بر می گردد و بابت استفاده از اين پايگاه ها قيمت هنگفتی هم می پردازد. در ضمن جهت استحکام و گسترش موقعيت اش در منطقه دست به سرمايه گذاری های کلانی زده است. ديگر ادعا های کذايی و بلند بالای گسترش “دموکراسی” در آسيای مرکزی که روزگاری در بوق و کرنا می شد را کنار نهاده و يا هم اين که به آيندۀ دور حواله داشته اند.

چنين به نظر می رسد که دولت روسيه بازی در اين عرصه را به حريف باخته باشد. در همين حال که دولت مردان روسيه قادر نشدند تا مانع حضور امريکا در قرغيزستان شوند؛ قرغيزستان يگانه کشور منطقه است که از مدتی بدينسو هم روسيه و هم امريکا هردو در آن پايگاه نظامی دارند. امريکا طبق قراردادی که با دولت قرغيزستان بسته است تا سال 2014 حق استفاده از پايگاه نظامی ماناس را دارد و روسيه تلاش می کند تا مانع تمديد اين قرارداد و استفاده از اين پايگاه شود. چند هفته پيش دولت روسيه سه قرارداد مهم را با رئيس جمهور قرغيزستان الماس بيگ آتم باييف امضأ کرد. از جمله تمديد قرارداد استفاده از پايگاه نظامی يی که هم اکنون در اختيار دارد، تا سال 2032. روسيه همچنين بديهی بالغ به 500 مليون دالر را به طرف قرغيزی اش بخشيد و مشارکت خودش برای احداث يک پروژۀ چندين مليون دالری انرژی اتمی را اعلام نمود. انعقاد پيمانهای ياد شده فرصت نفوذ بيشتری برای روسيه در معادلات منطقه يی و همجنين سلطه بر منابع زير زمينی را ميسر می سازد. نتنها اين بلکه چند دهه حضور روسيه در اين کشور را ضمانت می نمايد. همزمان پايگاه ماناس برای کشور قرغيزستان از اهميت بسزايی برخوردار است. اين پايگاه برای استفادۀ ملکی هم اهميت دارد از جمله برای پروازهای غيرنظامی و يکی از فرودگاه های مهم و مطرح اين کشور به شمار می رود. سرمايه گذاری گستردۀ روسيه در قرغيزستان را بائيست در پرتو وضعيت ناجور تاجکستان نيز ديد. چيزی بالغ بر ششصد سرباز از نيروی موتوريزه 201 روسيه در سه پايگاه جداگانه در اين کشور مستقر می باشند که قرارداد استفاده از اين سه پايگاه تا پايان سال 2014 مدار اعتبار است. چنانچه که می دانيم امريکا نيزعلاقه مندی اش دال بر نفوذ و حضور در تاجيکستان را، عليرغم بی ثباتی يی که آن کشور به آن گرفتار است، از کسی پنهان نداشته است. امريکا به نوعی با ناامن ساختن مناطق مرزی تاجيکستان، به ويژه دامن زدن به اختلافات فرقه يی و اتنيکی که اخيرأ شاهد بروز آن در مناطق بدخشان کوهی در خاک آن کشور بوديم، اين سيگنال را به دولتمردان تاجيکستان به روشنی رسانيد که در رابطه با تقسيم حوزۀ های نفوذ منطقه يی و گرايش احتمالی شان دست از پا خطا نکنند. در سفری از پيش تدارک ديده شده و اعلام شدۀ رسمی، قرار است که خانم هيلری کلينتون وزير امور خارجه امريکا در ماه اکتبر سال روان از منطقه بازديد نمايد. و جای تعجب نيست که دوشنبه و تاشکند به عنوان مقاصد اصلی اين سفر عنوان شده اند. از سوی دیگر چین که در حال حاضر بیش از 55 درصد از نفت خام مورد نیاز خود را از خارج تامین می کند. طبق پيش بينی ها تا سال 2020 نیاز اين کشور به خرید نفت تا 65 درصد افزایش پیدا خواهد کرد. بنابراين کشورهای آسیای مرکزی یکی از منابع اصلی تامین انرژی چین خواهند بود. با تشدید بحران اقتصادی نظام کاپيتاليستی از سال 2008 بدينسو و نیز افزایش رو به ازدياد نياز چین به انرژی، این کشور به خرید شرکت های نفتی آسیای مرکزی روی آورده است. در ضمن که کشورهای آسیای مرکزی، قزاقستان، قزغیزستان و تاجیکستان بیش از سه هزار کیلومتر با چین مرز مشترک دارند و این مساله سبب شده است که سرمايه ها و فراورده های چین به بازارهای منطقه آسیای مرکزی راه يابند. بحران اقتصادی سرمايه داری جهانی و تأثيرات آن بر کشورهای آسيای مرکزی زمينه و فرصتی را مساعد ساخته که چين می تواند از آن برای تقویت حضور و نفوذ خود در اين کشورها استفاده کند. با سرایت بحران اقتصادی جهانی به کشورهای آسیای مرکزی، چین از موقعيت برتری برای نفوذ بیشتر در اقتصاد این منطقه بویژه در عرصۀ انرژی برخوردار شده است. علاقمندی رو به افزايش ايالات متحده امريکا به سه کشور آسيای مرکزی ناشی از استراتژی تقسيم مجدد جهان ميان قدرتهای امپرياليستی و رقابت بر سر تصاحب منابع زيرزمينی و قبل از هرچه موقعيت استراتژيک و نظامی اين منطقه است.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d8%aa%d8%b4%d8%af%d9%8a%d8%af-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d8%aa%d8%b3%d9%84%d8%b7-%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b9-%d8%a7%d9%86%d8%b1%da%98%db%8c-%d8%a2/