گفت‌و شنود نشریه سوسیالیسم‌کارگری در مورد وضعیت حاضر، مواضع و برداشت جریان‌ها، فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی افغانستانی

سوسیالیسم‌کارگری: دو سال از بازگشت طالبان به قدرت و برپایی دوبارۀ امارت اسلامی سرمایه در افغانستان می‌گذرد. حاکمیتی که در زیر سلطۀ آن زنده‌گی و هستی اجتماعی اکثریت قریب به اتفاق شهروندان کشور، به ویژه زنان، کارگران و در کل مردم محروم تباه و نابود شده است. از نظر شما موقعیت و وضعیت نیروهای مخالف امارت اسلامی طالبان، از راست و چپ، چگونه است و راه‌حل ‌های مورد نظر آن ها برای برون رفت از این وضعیت هولناک چیست و تمایز میان دیدگاه ها و راه حل های مطرح شده را چگونه ارزیابی می‌نمایید؟

فهیم آزاد: وضعیت و موقعیت آن جریان‌ها و نیروهای سیاسی که خود شان را اپوزیسیون امارت اسلامی طالبان تعریف می‌کنند، فارغ از این که چپ اند یا راست، آشفته و غم‌انگیز است. نیروهای راست از اسلامی-قومی تا لیبرال و جمهوری‌خواه که در قدرت سیاسی ساقط شدۀ جمهوریت شریک بودند و یا در مدار آن روزگار می‌گذراندند، چه در آن دوران و چه همین اکنون و هم به لحاظ تاریخی هیچگاهی یک نیروی متکی به خود و مستقل نبوده اند. از این منظر در طول تاریخ موجودیت شان بند ناف آن‌ها به قدرت‌های جهانی و منطقه‌یی وصل بوده و هر بار هم که به قدرت سیاسی دست‌یافته اند و یا شریک آن شده اند به یُمن همراهی، حمایت و در معیت و رکاب قدرت های امپریالیستی بوده است. لذا تا آخرین لحظات فروپاشی حاکمیت “لیبرال دموکراسی” به رهبری اشرف غنی، همه از رأس تا انتها به الطاف ارباب دلبسته بودند و فکر می‌کردند که به همین ساده‌گی استفراغ نخواهند شد بلکه “جمهوریت” و ارزش‌های “دموکراتیک” و به همین گونه اقتدار و یا مشارکت معنادار این نیروها در قدرت، البته در زیر سایۀ ذات زوالجلال امیرالمؤمنین، تداوم خواهد یافت. این خوش‌باوری و یا در واقع  توهم کودکانه تا امروز هم که سر شان به سنگ سخت واقعیت‌های عینی و مادی خورده است، در شکل و فرم مضحک و تراژیک تکرار می‌شود. نیروهای راست، سوای اتیکت‌های سازمانی، حزبی و ایدئولوژیک شان، همچنان به الطاف ارباب قدرت، به خصوص امپریالیسم امریکا و متحدانش در پیمان ناتو، چشم دوخته اند.

این نیروها در آغاز پس از رانده شدن از قدرت و بر افتادن از جاه و جلال و حشمت، چنین می‌پنداشتند که ستارۀ بخت و اقبال شان هنوز بی‌فروغ و بی‌رمق نشده است؛ و در پشت ابرهای سهمگین شکست و تحقیر، طلوع طالع و بال هُمای سعادت را در عالم اوهام شان مشاهده می‌کردند؛ و به همین دلیل بخشی از جنبش اسلامی-قومی در همراهی بعضی از روشنفکران لیبرال دموکرات، دست به دامان جوانی شدند که یک فضیلت اش فرزند یکی از رهبران جنبش اسلام سیاسی، احمدشاه مسعود، بودن است؛ کسی که گویا خود به فساد و درنده‌خویی پدر و همراهان پدر شریک نبوده است، هرچند که از برکت همین موقعیت به نان و نوایی رسیده باشد. این جماعت شارلاتان او را به رهبری “جبهۀ مقاومت” که یک نهاد سیاسی شدیداً از هم گسیخته، بی‌افق و مرتجع می‌باشد، و مبناهای مشترک فراوان و عمیقی ایدئولوژیک با طالبان دارند، برگزیدند. اما با وجود گز و پل کردن کرودورهای منابع قدرت و سر سجود به آستان آن‌ها فرو آوردن، اقبالی در مقبولیت یافتن و برگزیده شدن دوباره به عنوان ابزار پیش‌برد منافع استراتژیک نزد اربابان و ولینعمت ‌های شان نیافتند. همۀ نیروهای راست و سران شان واله و سرگردان اند، هرچند که در آغاز حرکت‌های نظامی ‌یی را به بهای از دست رفتن تعدادی از نیروهای رزمی، به راه انداختند؛ ولی نه قدرت‌های امپریالیستی و نه دولت‌های منطقه این نیرو را جدی نگرفته و حتی در حد یک تعارف هم با آن وارد گفت‌و‌گو نشدند چه رسد که به لحاظ سیاسی و نظامی از آن حمایت شان را اعلام بدارند.

اما نیروهای چپ و سوسیالیست؛ همان‌گونه که در پرسش هم به آن توجه داده شده است دو سال پس از بازگشت دوبارۀ طالبان به قدرت و احیای امارت اسلامی که جامعۀ افغانستان شُخم‌زده شد و از هر حیث زیر و رو گشت و به قهقرایی بدتر از قرون وسطی سوق داده شد، هیچ نیروی مترقی‌یی از آن میان نیروهای چپ و سوسیالیست جامعه، که مدعی نماینده‌گی درد و ادبار و آرمان رهایی کارگران و محرومان هستند، پدیدار نشد و حرکتی قابل اتکاء و در یک بُعد وسیع اجتماعی، انسجام‌یافته و متشکل که بتواند افقی را ترسیم نماید که جامعه در وجود آن الترناتیو مطلوب و راه‌گشا را در یابد نه تنها که عرض وجود نکرد بلکه نیروهای چپ و سوسیالیست، که قاعدتاً وظیفه و رسالت شان را سازمان دادن، آگاه ساختن و شکل دادن به قطب آزادیخواهی به عنوان یک الترناتیو می‌دانند، خودشان در تشتت و بی‌افقی مفرط و اسفناکی به سر می‌برند. به همین دلیل است که در غیبت یک چنین الترناتیو سیاسی، با وجود پیشینۀ جنایتبار و خیانت‌آمیز نیروهای راست، از لیبرال تا اسلامی – ناسیونالیست، این نیروها و روایت و گفتمان شان همچنان میدان‌دار است.

و اما در پاسخ به جزء دوم پرسش در رابطه به راه‌حل‌ها و تمایز میان دیدگاه های نیروهای راست، چپ و سوسیالیست جامعۀ افغانستان؛ پاسخ نیروهای راست برای برون رفت از وضعیت هولناک کنونی چیزی نیست به جز تداوم اتکا به حمایت سیاسی و دخالت قدرت‌های بزرگ. این نیروها که در مجموع طرفداران و حامیان “جمهوری اسلامی” خوانده می‌شدند در تلاش اند که از طریقی بتوانند در قدرت سهیم شوند. در درجۀ نخست شراکت سیاسی برای شان اهمیت دارد، چون به لحاظ مبانی ایدئولوژیک و اعتقادی بخش وسیعی از این نیروها با امارت اسلامی طالبان و تطبیق احکام شرع اسلامی مشکلی ندارند و از این جهت همزاد طالبان اند. در درجۀ دوم، علی‌الرغم باد زدن به گفتمان تباری و “عدالت قومی”، که بخش غالب این گفتمان از جانب همین نیروها، با هر قد وقیافه‌یی که به خود بگیرند و هر ادعایی که مطرح نمایند، به اذهان آحاد جامعه تزریق می‌شود، این جماعت منافع اقتصادی‌یی دارند که نمی‌خواهند از آن محروم گردند و یا سرمایه و ملکیت‌های باد آوردۀ شان را تماماً از دست بدهند. در صورتی که سران طالبان به یک چنین سهمی تن بدهند و منافع اقتصادی سران چپاولگر رژیم قبلی را لحاظ نمایند، این‌ها جهت بعیت به امیرالمؤمنین تا آستان او با سر خواهند دوید و راستش گزینه‌یی جز این هم ندارند. بنابراین آلترناتیو مطلوب برای این نیروها پیوستن به حاکمیت و بوسه‌زدن به شمشیر خونین آن است.

در سطح نظری و گفتمانی بخش کوچکی از نیروهای چپ هم‌چنان قایل به مبارزۀ طبقاتی و مبارزه برای تحقق سوسیالیسم است. بنابراین هم در بُعد تئوریک-نظری و هم در چشم‌انداز عمومی سوسیالیست‌ها خواهان بر افتادن مناسبات حاکم اقتصادی و روبنای سیاسی متناظر با آن استند. سوسیالیست‌ها مبارزه علیۀ ارتجاع حاکم و مبانی ایدئولوژیک آن را جز انتگیرۀ مبارزه برای بر افتادن مناسبات کارمزدی و تمام مظاهر آن می‌دانند. از این منظر در تقابل با همۀ صاحبان سرمایه و صنایع، احزاب بورژوایی و امارت اسلامی سرمایه قرار دارند. اما چپ به یک معنی خیلی فراخ و گسترده است و شامل گرایش های متضاد و متفاوتی می‌شود. امروزه بخش اعظم نیروهای بازمانده از هر دو نحلۀ چپ محصول یک دوران تاریخی اند که مدت‌ها است آن دوران سپری شده است. بخش زیادی از این نیروها قادر به درک وضعیت جدید نیستند و برای شان این وضعیت گویا تکرار گذشته است؛ چون تکرار گذشته است، فکر می‌شود که پاسخ برای وضعیت جدید نسخۀ دیر آشنای چپ قدیم است، که البته با توجه به دگردیسی فکری این نیروها، وجه غالب آن را “گفتمان مدرنیته” و “جامعۀ مدنی” با چاشنی مفاهیم سوسیالیستی تشکیل می‌دهد.  به همین دلیل هم است که این روزها نسخه های کهنه در قالب‌های جدید ارائه می‌شوند.

همان‌گونه که بارها گفته و نوشته ام نکته اتکاء سازمان‌ها و محافل چپ در هیچ مقطع‌یی از تاریخ مبارزاتی شان در جامعۀ افغانستان طبقۀ کارگر نبوده است. بلکه در یک سطع عمومی دیدگاه غالب بر سازمان‌های چپ ملهم و متأثر از آنچه که “سوسیالیسم جهان سومی” خوانده می‌شود، بود که آن نیز خود چیزی نبود جز ناسیونالیسم چپ میلتانت بورژوائی خواهان رشد صنعتی و گذار از عقبمانده‌گی که ريشه در تکامل سوسیالیسم بورژوائی و سیر تاریخی آن در جهان سوم و کمونیسم روسی و شعبات آن دارد. این درک عمومی هنوز هم درک مسلط بر جريان‌ها و بقایای بازماندۀ چپ را می‌سازد.

بنابراین الترناتیو معقول از نظر ما سازمان‌یابی و فعالیت متشکل مبارزان و فعالان سوسیالیست است. یک نیروی پراکنده، متشتت و بی‌افق با وجود هر تلاش صمیمانه‌یی که فعالان آن انجام دهند فراتر از دنباله‌روی، تمجید از حرکت‌های انفرادی و در نهایت دنبال قافله راه افتادن نیست، قافلۀ که قافله‌سالار آن را جنبش‌های اجتماعی دیگر تشکیل می‌دهد و مقصد و هدف دیگری را به پیش می‌گیرد و منزل مقصود دیگری سوای آنچه که جنبش سوسیالیستی طبقۀ کارگر برای آن تلاش و مبارزه می‌کند، دارد. در حقِیقت امر دخالتگری اجتماعی و شکل دادن به یک الترناتیو مستلزم درک درست از وضعیت و در گرو طرح يک استراتژی روشن سياسی است که بتواند مسير مبارزات را از نقطۀ آغاز آن تا متشکل شدن و سازمان‌یافتن و کسب نیروکردن برای پاسخ دادن به نیاز های جنبش‌های اجتماعی و سياسی و بسیج نیرو در گسترۀ اجتماع برای مقابله با ارتجاع و استبداد حاکم در هیأت امارت اسلامی و سرانجام تسهیل امر انقلاب و برپائی حکومت کارگری، ترسیم نماید.

سوسیالیسم‌کارگری: این دیگر بر همه‌گان روشن است و همان‌گونه که همه شاهد بودیم و می‌دانیم قدرت‌های سرمایه‌داری جهانی و دولت‌‌های ارتجاعی منطقه‌ و نهادهای بورژوایی در زمینه سازی برای بازگشت طالبان به قدرت سیاسی نقش و سهم بزرگی ادا نمودند، به ویژه دولت امریکا. به نظر شما دلیل توهم فعالان و کنشگران سیاسی و اجتماعی جامعۀ افغانستان نسبت به “جامعۀ جهانی” یعنی قدرت های امپریالیستی، چیست؟ چرا این ها همچنان جهت خلاصی و رهایی جامعه از زیر سلطۀ خون‌بار طالبان، به عاملان و مهندسان اصلی فاجعۀ جاری (دولت‌ها، نهاد و قدرت‌های سرمایه‌داری) توسل می‌جویند و به این توهم در میان آحاد جامعه نیز دامن می‌زنند علت این کنش‌ها و رفتارها چیست؟ چرا با وجود مواجهه با واقعیت های مادی و انکارناپذیر یک چنین درک و تصوری در میان نیروها و فعالان اجتماعی از احزاب شروع تا فعالان جامعۀ مدنی، به ویژه چپ‌ها، وجود دارد و به نوعی در هر همایش و آکسیون اعتراضی نیز ابراز می‌شود؟

 فهیم آزاد: دلیل توهم بخش وسیعی از فعالان و کنشگران سیاسی – اجتماعی افغانستان از احزاب اسلامی تا لیبرال و فعالان جامعۀ مدنی و حتی برخی از فعالان و نهادهای چپ نسبت به “جامعۀ جهانی”، یعنی قدرت‌های امپریالیستی از این درک و باور عقیم ناشی می‌شود که این جریان‌ها طالبان و نیروهای دیگر اسلامی- قومی هم‌جنس و هم سنخ طالبان را نه محصول نظام و مناسبات سرمایه‌داری حاکم و در خدمت آن بلکه «وصلۀ ناجور» بر تن آن و ذاتاً محصول عقب‌مانده‌گی، روستا‌زده‌گی و جهالت و عصبیت مذهبی مردم افغانستان می‌شمارند؛ مردمی که گویا بر خلاف منافع خودشان در تعارض و تقابل با «مدرنیسم» و ارزش‌های »غربی» قرار گرفته اند. یک چنین درک و ادعایی در کل همۀ مردم را هم‌ردیف و همسنگ طالبان و جنبش‌های ارتجاعی از این جنس، می‌شمارند.

همان‌گونه که در پرسش به درستی به آن نیز اشاره شده است، سرمایه‌داری جهانی در رأس امپریالیسم امریکا و قدرت های منطقه‌یی بر سر شکل دادن به آیندۀ سیاسی جامعۀ افغانستان و تأمین منافع استراتژیک شان سال‌ها پیش به اجماع رسیده بودند و این آن بستری بود که زمینۀ بازگشت امارت اسلامی طالبان را فراهم ساخت و در نهایت به مسند قدرت نشاند. بنابراین طالبان و سایر نیروهای اسلام سیاسی، نه موجودات فرود آمده از مریخ و یا سیارۀ دیگری بلکه محصول و فراوردۀ نظام کاپیتالیستی جهان معاصر به ویژه در منطقۀ غنی از منابع زیرزمینی و موقعیت با اهمیت جیو-استراتژیک آسیای مرکزی و خاورمیانه هستند.

فارغ از سهم‌خواهی و گاهاً جدال و تقابل خونین نیروهای «اسلام سیاسی» در قالب القاعده، داعش، طالبان و… با جناح‌های دیگر و «متمدن‌تر» بورژوازی جهانی این نیروها مجزا و بی‌ربط از فعل و انفعالات و سوخت و ساز سیستم کاپیتالیستی در یک کلیت واحد و به عنوان یک ساختار مسلط جهانی نیست. بنابراین سوای سیمای قرون وسطایی رهبران طالبان و بدون نگاه یکجانبه به مبانی ایدئولوژیک و سیاست های سخت‌گیرانه و ضدزن آن، این نیرو و دولت و ساختاری را که شکل داده است همه در خدمت این نظام و پاسبان منافع آن هستند و خواهند بود. این را سال‌ها است که گفته و نوشته ایم، ولی برخی از بازمانده های چپ بورژوا-ناسیونالیست که دیگر با ادعا‌های گذشتۀ شان وداع گفته اند و اکنون هم در بهترین حالت از فعالان و دست اندرکاران نهادهای جامعۀ مدنی دیاسپورا (مهاجران و فراریان) در گوشه و کنار جهان، به خصوص اروپا و امریکای شمالی، هستند، چنان شیفته و دلبستۀ «جهان آزاد»، «مدنیت غربی» و «امپریالیسم مترقی» اند که چشمان شان را به روی واقعیت های تلخ و انکارناپذیر عینی و زمینی بسته اند و باور ندارند که همین قبلۀ آمال و الگوی جهانی شان، قدرت‌های سرمایه‌داری در رأس امریکا و متحدان شان بودند و هستند که این بربریت را به مردم، اعم از زن و مرد و کودک افغانستان، تحمیل کردند.

این در حالی است که این نیروها، به ویژه نهاد ها و فعالان منفرد چپ و سوسیالیست، طی این دو سالی که امارت اسلامی سرمایه بر پا داشته شده است، حتی یک گام کوچکی هم در جهت سروسامان دادن به صف خود و در نهایت پی‌ریزی یک نیروی سوم نافی وضعیت موجود بر نداشته‌اند. نه تنها که عُرضۀ یک چنین کاری را در خود نمی‌بینند بل در تکفیر و مُذمت فعالیت جمعی، قلم زده و سخن می‌گویند. مانند گذشته، دورانی که رژیم قبلی داشت آخرین نفس‌هایش را می‌کشید، بر اساس توهمی که نسبت به بورژوازی جهانی، نهادها و دولت‌های سرمایه‌داری دارند دست به دامان همین نیروهای امپریالیستی و «مدرن» و «متمدن» شده و برای «نجات جامعه»، «رفع اپارتاید جنسیتی اسلامی» و «تأمین حقوق مدنی مردم» از آن‌ها و نیروهای که خود یک پای ثابت بربریت جاری در کشور هستند، با نوشتن تومار طلب کمک می‌کنند تا به «داد» مردم افغانستان برسند و آن‌ها را از بلاهت و قساوت امارت اسلامی سرمایه نجات دهند.

این نیروها و فعالان اجتماعی از احزاب شروع تا فعالان جامعۀ مدنی، به ویژه چپ‌ها، توهم خودشان را نسبت به بورژوازی جهانی و نهاد های بین‌المللی سرمایه‌سالار «درک درست از وضعیت» و «افشای واقعیت‌های جامعۀ افغانستان» می‌شمارند که توگویی «جامعۀ جهانی» مورد ارجاع شان از این همه زن‌ستیزی، فلاکت اجتماعی و رانده‌شدن نیمی از پیکرۀ جامعه به پستوی خانه‌ها بی‌خبر اند. این دوستان که گویا «هم‌گام با زمان حرکت می‌کنند» و پس از سال‌ها دم زدن از سوسیالیسم تازه به این درک و درایت رسیده اند که صحبت از سوسیالیسم و تلاش برای آن در جامعه‌یی چون افغانستان «رویای زیبا»‌یی است که «رویا» باقی خواهد ماند؛ از این منظر و نگاه، کسانی که به توهم و توهم‌پراکنی این جماعت، انتقادی و مستدل پرداخته و می‌پردازند و برای شکل‌یافتن صف مستقل اجتماعی و از یک موضع رادیکال و طبقاتی در حد خود تلاش می‌ورزند، از جمله فعالان سوسیالیست کارگری را «بی‌عُرضه»، «غیرمسؤول» و «فلسفه باف و خیالپرداز» ‌می‌خوانند.

اما ریشۀ این توهم کجاست؟ چرا و چگونه با وجود مواجه شدن با واقعیت‌های عینی و انکارناپذیر یک چنین درک و باور واهی‌یی می‌تواند به موجودیت اش ادامه دهد، نه تنها این بل از طرق مختلف  توجیه، فورموله و بیان شود؟

گفتمان مسلط در دو دهۀ گذشته، با توجه به حضور امریکا و متحدانش در افغانستان، گفتمان مدرنیته و جامعۀ مدنی بود که در حال حاضر نیز، با وجود تحول ساختاری و دگرگونی اجتماعی جامعه پس از سلطۀ طالبان، این گفتمان به خصوص در میان رانده شده‌گان و فراریان، که بیشترینه فعالان نهاد های جامعۀ مدنی بودند، همچنان گفتمان مسلط را تشکیل می‌دهد. سلطه و  هژمونی نظری دیدگاه تئوریک «جامعه مدنی» در میان فعالان سیاسی- اجتماعی جامعۀ افغانستان اساساً بازتابی از موقعیت برتری بود/ است كه نیروهای بورژوایى در عرصۀ سياسى و فكرى از آن برخوردار اند. در اين گفتمان، مدرنيته مقولۀ محورى‌یى است كه هم خواسته‌هاى گروه‌هاى بزرگ اجتماعى و جنبش‌هاى جارى را بيان مي‌كند، هم مسير تحقق آن‌ها را مشخص‏ مي‌كند، و هم تبيينى از علل عدم تحقق آن‌ها چه تاريخاً و چه در امروز جامعۀ افغانستان به دست مى‌دهد. دستگاه فكرى بقایای نیروهای چپ، به ویژه در دوران حاضر به شدت تحت تأثير گفتمان مدرنيته و ملهم از آن است.

پارادایم «جامعۀ مدنی» بر اساس سیاست «دموکراتیزاسیون امپریالیستی»، پس از حملۀ امریکا و متحدانش، از پایگاه اجتماعی گسترده‌یی، به ویژه در شهرهای بزرگ و در میان اقشار تحصیل کرده و دانشگاه‌رفته، برخوردار گشت؛ و بخش وسیعی از این  نهادها توسط مؤسسات مالی و نهادهای سرمایه‌داری جهانی از بالا سازمان داده شدند، بخش بزرگی از کسانی که امروزه دست به دامان نهادهای جهانی و قدرت‌های امپریالیستی شده و مشغول تومارنویسی هستند را همین ها و برخی از فعالان چپ تشکیل می‌دهد.

از آن‌جا که مارکسیسم و جامعه مدنی، در تبیین خود از عرصه جامعه و سیاست وجوه مشترکی دارند، چنین به نظر می‌رسد که این فعالان چپ، شاید از سر تقابل سیاسی با امارت اسلامی طالبان، که با مظاهر جامعۀ مترقی و مدنی در ستیز است و همچنان به دلیل آنچه که بر سر جامعۀ افغانستان به ویژه زنان آورده است در یک چنین موضعی قرار گرفته باشند. اما واقعیت امر این است که این مواضع از سر درک پوپولیستی و توهم عیان نسبت به جامعۀ مدنی بورژوایی و دیدگاه تئوریک آن است که هر از گاهی و به هر مناسبتی در این چند سال اخیر از زبان این‌ها بیان و فریاد زده می‌شود؛ و به نظرم این آن دلیل واقعی‌یی است که باعث شده و می‌شود تا این دوستان چپ، دچار یک چنین مغالطۀ عوامانه‌ شوند.

تفاوت این دو دیدگاه، مارکسیسم و جامعۀ مدنی، اما در درکی است که این دو از میکانیزم تأثیر‌گذاری عرصۀ جامعه بر عرصۀ سیاست دارند. در دیدگاه جامعه مدنی، عروج کاپیتالیسم موجد پیدایش طبقات مدرن و جامعه مدرن می‌شود، و جدال اصلی اجتماعی جدال بین جامعه مدرن و جامعه پیشامدرن، یا جدال بین مدرنیته و سنت‌گرایی، است. با گسترش مدرنیته (روابط و فرهنگ مدرن)، یعنی گسترش “جامعۀ مدنی”، دموکراسی در عرصۀ سیاست نیز متحقق می‌شود و به این ترتیب این تمام طبقات و اقشار جامعۀ مدرن هستند که عامل پیشروی به سوی دموکراسی می‌باشد. این آن نقطۀ عزیمت نظری است که بخشی از فعالان سیاسی-اجتماعی نسبت به تحولات اجتماعی حاضر جامعۀ افغانستان دارند و از این جهت دست به دامان نیروهای «متمدن غربی» و «جامعۀ جهانی» می‌شوند تا آن‌ها مردم افغانستان را از شر نیروی «پيشا مدرن»، «غیرمدنی» و «ضدزن» نجات دهند. نیرویی که خود به تمام معنی محصول قدرت‌های «متمدن غربی» و «جامعۀ جهانی» اند.

اما حقیقت امر این است که ماركسيسم، یعنی سوسیالیسم کارگری، سوسياليسم را آلترناتيوى براى تحقق مدرنيته قرار نمي‌دهد، بلكه مدرنيته را بيان ايده‌آليزه‌یى از جامعه سرمايه‌دارى مي‌شناسد كه ايده‌آلهاى آن در عرصه‌هاى اقتصادى و سياسى و اجتماعى با يكديگر در تناقض‏اند. تناقضات مدرنيته، كه نهايتاً ريشه در تناقضات عرصه اقتصاد به سبب استثمار طبقۀ كارگر توسط طبقۀ سرمايه‌دار دارد، نه فقط سبب مي‌شود كه ايده‌آل مدرنيته غيرقابل تحقق بماند، بلكه همواره وعدۀ مدرنيته را به نيروى ايده‌ئولوژيكى در بيراهه كشاندن مبارزات حق طلبانۀ توده‌ها مي‌كند. معناى مشخص‏ نقد ماركسيستى بر مدرنيته اين است كه سوسياليست‌هاى كارگرى در قبال گفتمان مسلط مدرنيته مي‌بايد نخست بر اين حقيقت تأكيد كنند كه امروزه وضعيت اسفبار جامعۀ افغانستان، با تمام فلاکت اقتصادى، ناهنجاري‌هاى اجتماعى، عقب‌افتاده‌گى فرهنگى و حكومت ضدزن و دیسپوت امارت اسلامى سرمایه، صدالبته داده های اجتماعی جامعۀ مفروض ما، همه و همه محصول و راه‌آورد كاپيتاليسم جهانی و دولت‌های «مدرن» و «متمدن» ‌اند؛ و نه اضافاتى و استثناهايى بر آن‌ها. راه حل‌هاى گفتمان مدرنيته، چه در شكل سكولار و جمهورى تمام عيار، و چه در شكل مدرنيته اسلامى، تنها راه حل‌هايى بر سرپوش‏ گذاردن بر تناقضات ذاتى مدرنيته، يعنى تناقضات ذاتى جامعۀ سرمايه‌دارى هستند. امید که این کوتاهه از جانب من توانسته باشد پاسخی در مورد پرسش و دلیل توهم و توهمات مطرح شده، باشد.

اما به نظر من گذر از این وضعیت در گرو توهم نداشتن و توسل نه جستن به نهادها، نیروها و قدرت‌های سرمایه‌داری و سازمان دادن نیروی سوم نافی وضعیت سیاسی کنونی است؛ طبعاً که امر رهایی و دفع آنچه که امروزه احاد جامعه با آن مواجه است تلاش و مبارزۀ هدفمند، نفس‌گیر و طولانی، به خصوص نیروها و فعالان سوسیالیست و چپ، را می‌طلبد و رسالت محقق کردن آن چه امروز و چه فردا تماما بر عهدۀ جنبش طبقۀ کارگر در همراهی با تمامی نیروها و جنبش‌های ترقی‌خواه، برابری طلب و آزادی‌خواه از جمله جنبش رفع اپارتاید جنسیتی اسلامی، نابرابری و ستم نسبت زنان و سایر جنبش‌های عدالت‌خواه که نفعی در تداوم وضعیت دهشتناک جاری ندارند، است. واقعیت این است که امر رهایی از بربریت امارت اسلامی سرمایه و سایر نیروهای جنایت‌پیشۀ رانده شده از قدرت که مبنا‌ها و منشا های مشترک ایدئولوژیک و سیاسی زیادی با طالبان دارند، با اتکاء به «جامعۀ جهانی» یا در حقیقت سرمایۀ امپریالیستی و نهادها و مجامع بورژوائی میسر نیست. تحقق آن تنها و تنها با سازمان‌یابی و شکل دادن به نیروی اجتماعی یی ممکن می‌گردد که نسبت به نیرو و توان اجتماعی خویش قایل و واقف است و مبارزۀ سازمانیافته‌یی را در همۀ عرصه‌ها با ارتجاع اسلامی حاکم، حامیان منطقه‌یی و جهانی آن به پیش می‌برد. این تنها راه رسیدن به رهایی و یگانه الترناتیو معقول می‌باشد که بائیست روی آن کوبید و تلاش کرد.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%da%af%d9%81%d8%aa%e2%80%8c%d9%88-%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%af-%d9%86%d8%b4%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%b3%d9%88%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%84%db%8c%d8%b3%d9%85%e2%80%8c%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%db%8c-%d8%af/

Leave a Reply

Your email address will not be published.