ح. بريالی
حدوداً پنجاه سال از عمر جريانات چپی در افغانستان ميگذرد، جرياناتيكه به نحوى از انحا خود را مدعى رهایی انسان زحمتكش از زير چنبرۀ ستم واستثمار ميپنداشتند. بدرست و يا نادرست فلسفۀ نظرى و پراتيك خود را با سوسياليسم وكمونيزم هم داستان مي ساختند و زير نام جهان بينى علمى، كه همان روش شناختى ماركسيستى به جهان و انسان است، مدت های مديد مشغول شعار دهى محض بودند. از جمله برجسته ترين چنين جريانهايی ميتوان از حزب دموكراتيك خلق و گروه هاى مائوويستى نام برد. اگر کسی بخواهد كه تاريخ اين چپ در افغانستان را مورد مطالعه قرار دهد، فرد مذبور را اكثرأ به جريانها فوق الذکر و پراتيک سياسی و اجتماعی آنها ارجاع می دهند.
“عصرجديد” و سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان از بدو فعاليت كار نامه هاى واقعی، موقعيت هاى حقيقى اين جريانات، بخصوص ح، د، خ را كه عملا يك ربع قرن در كشور در قدرت بود و پراتيك دردمند اين تاريخ را رقم زده است، نقد و ارزيابى نموده و سيما وهويت اين جريانات را در بى ربطی آنها به ماركسيسم در قامت سوسياليسم هاى بورژوازى إفشاء نموده است. ارزيابى ها نشان داد كه گذشته از نقش آفرينى غرب و أمريكا و تقابل دو بلوک سرمايه داری دولتی و بازار در بربادى جامعه افغانى به حيث عنصر خارجى، واقعيت هاى تلخ و پراتيك غم انگيز اين جريانات چپ در كشور صدمات جبران ناپذيرى را براى پيشروى و الترناتيف سازى ايدآل هاى چپى در آيندۀ افغانستان وهمچنان بدنام سازى نهضت چپ و كمونيستى در افغانستان وارد آورد.
چپى كه در لفظ از شعار انترناسيوناليسم آغاز نمود ولى در عمل و در پايان خود را با ناسيوناليسم وهيولاهاى قومى- قبيله وى هماغوش ساخت. همين چپ كه حداقل خود را در لفظ متعهد به مبارزات طبقۀ كارگر ميدانست، به صورت صريح و روشن رفتن به سمت بورژوازى را انتخاب تاريخى خوانده و مبارزۀ طبقاتى را بيهوده گى واشتباه تاريخى. چپى ايكه با حداقل هايش بايد سيكولاريسم را در جامعه نماينده گى ميكرد برعكس چنان خدمات بی شايبه یی را براى تقويت و گسترش دين و مذهب و آشتى دادن اسلام و سوسياليسم به أجرا در آورد، كه شايد تاريخ جنبش چپ جهان نظير آن را نديده باشد. كوتاه سخن اينكه اين جريانات چپى نوعى از سوسياليسم كاذبى را در تئورى و پراتيك بدنام خود به معرفى گرفتند كه در بسيارى جهات امروزه روز نيز ميتوان آنرا به نحوى از انحا در روش و كاربست نظرى و عملى اخلاف آنها و چه بسا بدتر و دست راستى تر از گذشته به صورت واضح و روشن ديد.
درتاريخ كوتاه سازمان سوسياليستهاى كارگرى افغانستان، مبارزۀ همه جانبه در مسير ايجاد صف روشن ميان مدعيان دروغين وكاذب سوسياليسم تا كنونى از يك طرف و انديشه هاى ماركس وسوسياليسم كارگرى از جانب ديگر، يكى از اساسى ترين عرصه هاى نبرد آگاهگرانه را تشكيل ميدهد. أبعاد اين مبارزه در تعريف فلسفه و مقدرات رهايي انسان زحمتكش، شناخت ماهيت كار مزدى در نظام سرمايه دارى و مسألۀ لغو كار مزدى همزمان بالغو مالكيت خصوصى (آن چيزى كه در جوامع به اصطلاح سوسياليستى اصلا اتفاق نيفتاد) ، معرفى و افشاى اسلام سياسى و بيداد تاريخى آن همراه با برملا ساختن نقش مخرب آن در تحميق تودۀ مردم و نيز علنى ساختن هويت و جايگاه طبقاتى سران دينى و تبانى آنها با نظام سرمايه دارى، افشاى ناسيوناليسم در أبعاد گوناگون آن به خصوص نقش مخاصمانه اش ميان طبقۀ كارگر و دفاع از هويت جهانى طبقه كارگر و سائر تفاوت هاى سوسياليسم كارگرى با جريانات غيركارگرى بورژوازى، نهفته است.
در حاليكه معرفى سوسياليسم هاى بورژوازى در جهان و أفغانستان از يك جهت يكى از سمتهاى اصلى مبارزات فكرى ما را ميسازد و از ضرورت هاى بنيادين بيان تئوريك زمان ما به حساب مى آيد، اما از جهت ديگر آن مسير درخشانيست كه با شناخت عميق تر و دقيق تر از آن طبقۀ كارگر و زحمتكشان افغانستان را با تاريخ جنبش هاىی به نام طبقۀ كارگر ولى اساسأ بورژوازى آشنا مى سازد. زيرا بدون شناخت واقعى تاريخ مبارزاتى جنبش چپ و انحرافات آن نميتوان يك انتخاب علمى مبارزاتى داشت. بيان، درج، علنى سازى و افشاى اين تفاوت ها و معرفى سوسياليسم كارگرى، طبقه كارگر را آگاه ساخته تا نقش خود و تاريخ جنبش خودش را بشناسد و اين شناسایی به بيدارى طبقه انجاميده وبلاخره منجر به سازمانيابى طبقه شود. اميد نشريۀ “سوسياليسم كارگرى” به همت تمام مبارزين راستيىن طبقۀ كارگر و زحمتكشان و تمام ازآديخواهان در اين راستا به پيروزى هاى تاريخى دست يابد.