عیسی لرکی: دو سال از روزهایی که آمریکا قدرت را به طالبان تحویل داد، میگذرد. در سطح جهانی هنوز امارت اسلامی افغانستان را به رسمیت نشناخته اند. اگر چه این مانع روابط سیاسی و اقتصادی با طالبان نشده است. در داخل هم دو نیرو علیۀ طالبان صف آرایی کرده اند: زنان و جبهه ای به رهبری احمد مسعود. به همۀ این مسائل خواهیم پرداخت.
چرا آمریکا به حمایتش از رژیم سابق پایان داد و از طریق مذاکرات دوحه راه را برای تحویل قدرت به طالبان باز کرد. آیا آمریکا با تمام هزینه های انسانی، مالی و نظامی از طالبان شکست خورد؟
یونس سلطانی: تبلیغات شکست نیروهای مهاجم سرمایهداری به سرکرده گی آمریکا بخشی از صحنه سازی تبلیغاتی برای کسب اعتبار و دادن مشروعیت برای طالبان است. طالبان نه از نظرقدرت نظامی، نه ازنظر شم سیاسی، نه از نظر اقتصادی و نه به دلیل داشتن موقعیت اجتماعی و اعتبار در میان مردم در موقعیتی نبودند که نیرو های تا به دندان مسلح ناتو را شکست دهند. اصولاً تفاوت ماهوی میان سردمداران رژیم سابق و طالبان وجود ندارد. تفاوت آن ها صرفاً شکلی است. هر دو در خدمت یک هدف در دو مقطع متفاوت نقشی را که برای آن آماده شده بودند بازی نموده و مینمایند. اسکورت طالبان به قدرت همانگونه که در تحلیل های سیاسی سازمان ما بارها به آن اشاره شده است، ادامۀ سناریویی است که در مذاکرات بُن آلمان طرح آن ریخته شده بود. مذاکرات دوحه بخشی از تبلیغات سازمان هایی که برای مادیت بخشیدن به اهداف شان به گروه های اسلامی نیاز دارند، برای کشانیدن طالبان از حاشیه به متن سیاست بوده است. گروه طالبان در مصاحبه های شان خود افشا مینمایند که برنامه ریزی برگشت مجدد آن ها به قدرت خیلی قبل از مذاکرات دوحه آغاز شده بود. استفاده از نیروی طالبان برای مخصوصاً آمریکا هزینۀ بسیار کمتری نسبت به سرپا نگهداشتن رژیم قبلی دارد. و علاوه بر آن انجام هر گونه عمل و جنایتی از جانب طالبان مسٶولیت مستقیمی را متوجه آمریکا نمی سازد. نکات بر شمرده شده فوق دلایل عمدۀ تعویض دولت دست نشاندۀ قبلی با طالبان میباشند.
عیسی لرکی: اقدامات ضد زن طالبان به شکل گسترده در سطح جهان بازتاب دارد. قبل از یازده سپتامبر و در دور اول قدرت طالبان نیز وجه ضد زن طالبان بسیار مورد توجه مردم جهان بود. به گونه ای که در مذاکرات دوحه هم نظر طالبان در مورد زنان در مرکز توجهات بود. در دو سال گذشته زنان با شجاعت بینظیری در مرکز اعتراضات علیه طالبان بوده اند، از جمله با شعار “نان کار آزادی- مشارکت سیاسی”. جنبش زنان افغانستان در داخل و خارج چه نقاط قوت و ضعفی در مبارزه علیه طالبان دارند؟
یونس سلطانی: اعتراضات زنان علیه امارت اسلامی طالبان دلایل عینی دارند. اقدامات شدیداً زن ستیزانۀ طالبان که مشروعیت اش را از دین میگیرد، نه فقط حق تحصل، حق کار و حضور در جامعه را از آنها سلب کرده بلکه ابتدایی ترین امکانات زندهگی را نیزاز زنان گرفته است. زن ها برای داشتن حق زندهگی به پا خاسته اند. شعار نان کار آزادی به خوبی ماهیت اعتراضات زنان را منعکس مینماید.
اما با تأسف زنان که نصف بیشترنفوس باشندگان جغرافیای افغانستان را تشکیل میدهند، مانند مرد های آن سر زمین متأثرازجریانات، روند ها و تفکرات حاکم در آن سرزمین هستند. ناسیونالیسم و دین به عنوان دو ابزارتبلیغاتی قوی برای کنترول ذهن و کنش آحاد جامعه، اعتراضات زنان را از مسیرحذف تفکرات طالبانی به تعویض طالبان محدود مینماید. بخشی از زنان کماکان با تاکتیک احترام به عقاید مردم نقد دین را از نقد جوهر دین به نقد افراد تقلیل داده و طالبان را متهم میکنند که گویا درک نادرستی از دین دارند. عدۀ دیگری از آنها به دلیل تعلقات تباری ازگروه هایی ازمجاهدین که علناً اعلام می کنند که مخالفت عقیدتی یی با طالبان ندراند، حمایت مینمایند.
بزرگترین ضعف این جنبش ها علاوه برنکاتی که به آنها آشاره گردید، عدم پیوند اعتراضات آنها با مبارزۀ طبقاتی است. آنها به نقش سرمایهداری به عنوان عامل اصلی ناهنجاری های اجتماعی که ستم بر زنان و برگشت مجدد طالبان محصول آن است، توجه نمینمایند.
نکتۀ مثبت در اعتراضات زنان علیه طالبان این است که نشان میدهد زنان دیگر موقعیت فرودست اجتماعی زنان و ستم برزنان را به تقدیر حواله ننموده و خود برای تغییرآن به مصاف با جنایت کاران تروریست طالب برخاسته اند.
عیسی لرکی: در ایران نیز که رژیم دوقلوی طالبان حاکم است، ضدیت با زنان وجه مشخصۀ رژیم اسلامی است. جنبش زنان ایران و افغانستان علیه دو رژیم اسلامی در یک کالبد مبارزه میکنند. زنان مبارز ایران و افغانستان که عملا در یک مبازرۀ مشترک قرار دارند، چگونه میتوانند ازهم حمایت کنند؟
یونس سلطانی: سرکوب شدید زنان توسط رژیم سرمایهداری اسلامی ایران و طالبان به دلیل ترس شدید آنها از انسجام و گسترش اعتراضات زنان است که بدون تردید قدسیت دین از ادامه ، گسترش و انسجام مبارزۀ زنان ترک بر میدارد. این دو رژیم غیرانسانی که کارنامۀ آنها مملو از جنایت، زورگویی و تحمیل هژمونی دین بر آحاد جامعه بوده و در قبال تحمیل بدبختی ها، فقر، بیکاری و عدم امنیت بر انسان ها هیچ مسٶولیتی را نمیپذیرند، به جزء اسلحۀ دین هیچ امکان دیگری برای استمرار حیات ننگین شان ندارند. زمانی که مشروعیت دین توسط اعتراضات زنان به چالش کشیده شود، آنها هیچ امکان دیگری برای ماندن در قدرت ندارند.
زنان معترض در افغانستان و ایران میتوانند در انتقال تجربیات شان به همدیگر، اشتراک در همایش ها و اعتراضات بیرون مرزی، گذاشتن برنامه های مشترک به صورت آنلاین برای بررسی اقدامات شان، ارایۀ تحلیل از ماهیت نیروهایی که در برابر شان مبارزه مینمایند و در تبادل اطلاعات در مورد تاکتیک های مٶثر مبارزه از همدیگر حمایت نمایند.
عیسی لرکی: نه در ایران و نه در افغانستان جنبش زنان به تنهایی نمیتواند رژیم های حاکم را به عقب براند. جنبش ها و جریانات دیگر اپوزیسیون افغانستان چه کمکهایی میتوانند به جنبش زنان بکنند؟
یونس سلطانی: از نظر من هدف مبارزات انسانهای آزادی خواه چه در ایران و چه در افغانستان نباید محدود به عقب راندن رژیم های مستبد و جنایت کار باشد. این رژیم ها بایست ساقط گردند. علیالرغم ظاهر این رژیم ها هر دو ریشه در منجلاب نظام سرمایهداری دارند. درپروسۀ مبارزه و در نهایت همه نیروهای درگیر، به یکی از قطب های سرمایهداری یا به نیروی برابر ایستای آن یعنی طبقۀ کارگر میپیوندند. با در نظر داشت این مسأله هیچ جنبشی بدون ارتباط با طبقۀ کارگرنمیتواند یک جامعۀ در خور انسان، جامعه ای را که در آن انسانیت به انسان برگردد، ایجاد نمایند.
جریانات مطرح اپوزیسیون در افغانستان که پوتانسیل گذاشتن تأثیر در معادلات قدرت در افغانستان را داشته باشند، اگر موجود باشند با تأسف ریشه در تشکلات مجاهدین دارند که از نظر ماهیت و جهان بینی تفاوتی با طالبان ندارند. یکی از آنها که جبهه یی به رهبری احمد مسعود است، علناً اعلام کرده اند که آنها از نظر عقیدتی تفاوتی با طالبان ندارند. همین جبهه توانسته است که با استفاده از ناسیونالیسم تباری ذهنیت تعدادی از معترضین زن را مسموم کرده و آنها را به حمایت از خود شان وادارند. به عنوان مثال خانم هدی خموش که ادعای دفاع از حقوق زنان را دارد با شرکت در مراسم گرامی داشت از احمد شاه مسعود، که در زمان حیاتش هیچ مردی، حتی برادرش نمیتوانست چهرۀ زنش را ببیند، در مدح او شعر میخواند.
تشکلات سوسیالیستی هم وجود دارند که با تأسف نمیتوانند بیشتر از حمایت سیاسی کمک دیگری به جنبش زنان بنمایند.
عیسی لرکی: از نظر سوسیالیستها، اپوزیسیون افغانستان را چگونه باید دسته بندی کرد. مثلا ما در ایران آنها را به سه گروه “سلطنت طلب”، “جمهوریخواه و لیبرال” و “سوسیالیست” دسته بندی میکنیم.
یونس سلطانی: ما در افغانستان گروه سلطنت طلب را نداریم. نیروهای لیبرال و جمهوریخواه هم بیشتر متشکل از افرادی اند که در دورۀ حکومت پسا طالبانی ( منظورم حکومتی که بعد از حملۀ آمریکا به افغانستان به قدرت رسانیده شدند و تا حذف اشرف غنی ادامه داشت، به دورۀ جمهوریت مسمی شده است) در بدنۀ دولت کار میکردند. آنها به عنوان یک نیروی مستقل در داخل افغانستان وجود نداشته عده یی از آنها عمدتاً به دلیل تعلقات قومی و منطقوی در رکاب احزاب جهادی قرار دارند.
همچنان سازمان ها و تشکلات سوسیالیستی یی هم وجود دارند که اکثراً نتوانسته اند با طبقه یی که خود را به آن متعلق میدانند، یک پیوند دینامیک داشته و قادر به سازماندهی آن باشند.
عیسی لرکی: به نظر میآید که جبهه یی که به رهبری احمد مسعود ایجاد شده بزرگترین نیروی اپوزیسیون است؟ البته زلمی خلیل زاد، از وابسته گان به دست راستی ترین محافل سیاسی آمریکاست، در آخرین مصاحبه اش با بی بی سی فارسی رژیم طالبان را غیرقابل جایگزین میداند و محافل باقیمانده از رژیم سابق را تشویق میکند که با طالبان سازش کنند. آیا جبهۀ احمد مسعود شانسی دارند؟
یونس سلطانی: به قول استانکزی یکی از رهبران مطرح طالبان، سال ها قبل از برچیده شدن دولت پوشالی غنی، طالبان با نماینده گان رسمی آمریکا در ارتباط بوده اند. در سال های اخیر نقش زلمی خلیل زداد دربرنامۀ برگردانیدن طالبان به قدرت کاملاً روشن بود. او کماکان به عنوان مجری آن طرح طالبان را به عنوان وسیلۀ مناسبی در راه منفعت مخصوصاً آمریکا غیرقابل تعویض میداند. اما این یک رٶیای آ مریکایی است.
احمد مسعود در حال حاضر نه در میان مردم جای دارد و نه به دلیل داشتن ارتباطات نزدیک با اقمار روسیه بدیل بهتر از طالبان در جهت منافع آمریکا میباشد. به این دلایل به نظر نمیرسد که او و همدستانش شانسی داشته باشند.
عیسی لرکی: موقعیت جریانات دیگر و به ویژه سوسیالیستها چگونه است؟ آنها دارند چه کار میکنند؟
یونس سلطانی: همۀ جریانات مربوط به دورۀ مجاهدین کارنامه سیاهی دارند. هیچ یک از آن ها در قتل و جنایت، زن ستیزی، منطقه و قوم گرایی دست کمی از طالبان ندارند. مخالفت آنها با طالبان به دلیل نداشتن سهمی در قدرت است. هر زمان مطمین گردند که در حلقۀ جنایات طالبان سهمی هم به آنها داده میشود، بدون تردید به طالبان میپیوندند.
زمانی که از سوسیالیست ها سخن به میان میآێد، شرح دقیقی از انواع گوناگون آنها در مانیفست آمده است. این طیف از سوسیالیستها را طبعاً در افغانستان هم داریم. علیالرغم ادعای تعلق طبقاتی به طبقۀ کارگر، مبارزۀ طبقاتی را به نفع مبارزه با طالبان و منافع “ملی” تعطیل مینمایند. دموکراسی با مٶلفه هایی از آن را که در غرب داریم، برای آن ها یک اصل است. بعضی به اصطلاح تیوریسن های آنها مخالفت با دیدگاه های شان را غیرانقلابی تعریف کرده و خود شان را در حذف غیرانقلابی ها همطراز با طالبان اعلام مینمایند.
تشکلات سوسیالیستی دیگری هم هستند که ادبیات و کنش شان تعلق آنها را به طبقه یی که از آن نمایندهگی مینمایند بر میتاباند، مع الوصف در انسجام طبقۀ کارگر در راستای مبارزۀ طبقاتی توفیقی آن چنانی که از یک سازمان و تشکل سوسیالیستی انتظار میرود ندارند.
در بخشی از صحبت پرسشی در مورد طرح حکومت فیدرال در افغانستان به میان آمد. در پاسخ گفته شد که طرفداران حکومت فیدرال از جمله لطیف پدرام بدون در نظر داشت میکانیسم عمل نظام اقتصادی حاکم، یعنی سرمایهداری به عنوان عامل اصلی تفاوت های اجتماعی و اقتصادی بین افراد، تصور میکنند که با مرزبندی جغرافیایی و سیاسی و تبدیل کردن قدرتمندان بیگانه با حاکمان محلی میشود ناهنجاری های اجتماعی را حل نمود. به این دلیل حتی جنگ با پشتون ها و ایجاد حکومت مبتنی بر تبار و قوم را به عنوان راه حل پیشنهاد مینماید. او شرایط موجود اجتماعی در آمریکا را به عنوان یک نظام موفق که در آن ستم ملی وجود ندارد، مثال میزند. اما به شرایط عینی بخش اعظم انسان های ساکن در آمریکا، شرایط زندهگی سرخپوستان که قبل از اشغال آمریکا توسط اروپایی ها در آن جا میزیستند، ستم غیرانسانی که بر رنگین پوستان تحمیل میگردد، چشمانش را میبندند.
هیچ یک از دولت ها و سیستم های اداری نمیتوانند با حفظ قوانین سرمایهداری در زندهگی انسان ها بهبودی ایجاد نمایند. چون مشکل اصلی نابرابری های اجتماعی و ستم بر انسان ها ناشی از مناسبات سرمایهداری است.