مارکسیسم یا ایده‌آلیسم – تفاوت‌های ما با جریان کمونیست بین‌المللی

cominternposter.jpg

کمونیست چپ دارای سابقه ای طولانی و شرافتمندانه در مبارزه با تمامی اشکال سرمایه داری و همچنین مبارزه بر علیه تحریف سوسیالیسم توسط هر دو حزب سوسیال دموکراتها و استالینیستهاست. جریان ما، همانطور که بخش تاریخی این مقاله در زیر نشان می دهد، میتواند ادعا کند که طولانی ترین سابقه در کمونیست چپ را داراست. این به خودی خود، از آنجایی که ما به آینده نظر داریم نه به گذشته، نمیتواند ادعای هیچ فضیلتی باشد. اما گاهی اوقات، در پلمیک های غلط و حملات متعصبانه دیگران، ما باید به دفاع از آن گذشته بپردازیم. این مقاله در ژانویه ۲۰۱۱ توسط رفقای ما از گروه Gruppe Internationaler Sozialistinnen ، بخش آلمان گرایش کمونیست انترناسیونالیستی، پس از یک حادثه ناگوار در آلمان در ارتباط با (ج ک ب) که نشان میداد که آنها کماکان نگرش فرقه ای خود را نسبت به بقیه کمونیست چپ حفظ کرده اند، نوشته شده است. — سند از رفقای آلمانی ما از گروه Gruppe Internationaler Sozialistinnen
 
مواضع کمونیست چپ, بندرت در این بخش از جهان شناخته شده است. اغلب از ما خواسته میشود که دقیقا بیان کنیم که چه تفاوت هائی، ما را از (ج ک ب) ، که ادعا می کند در سنت کمونیست چپ ایستاده، جدا میکند. پس از بررسی های طولانی، ما تصمیم گرفتیم که خلاصه مهمترین تفاوت هایمان را شرح دهیم. از آنجائیکه واگرائی ما با (ج ک ب) واقعا جامع اند، ما تلاش کرده ایم که تا حد ممکن با نگاهی اجمالی آنها را بیان کنیم و مباحثی را انتخاب کنیم که از اهمیت فوری برای فعالیت انقلابیون، برخوردار باشند. ممکن است در نظر برخی، این ها خرده ایرادگیری های معمول بین گروههای انقلابی تلقی شود. اما چنین نگرشی، نیاز به بحث را بی اهمیت جلوه میدهد. بدون پرداختن به بحث های صریح و روشن مواضع سیاسی، توسعه یک برنامه قابل اجرا، برای سرنگونی نظام سرمایه داری، ممکن نخواهد بود. متاسفانه، متن زیر در یک پس زمینه از حاد تر شدن گرایش فرقه ایی (ج ک ب) ، بیان شده است که گاهی اوقات خود را در هیستری باز (۱) و استفاده از روشهای سوال برانگیز در برابر سازمان ما بیان میکند (۲). این ما را مجبور کرده که احتیاط قبلی خود راجع به آنها را کنار بگذاریم. آشکارا (ج ک ب) بر این عقیده است که با استفاده از عدم آگاهی گسترده در مورد سابقه کمونیست چپ و طبقه کارگر انقلابی، می تواند با تحریف مواضع ما (۳) و دست یازیدن به اظهارات کج و معوج به دروغ گویی بپردازد. چنین سیاستی از طرف یک سازمان ظاهرا انقلابی، نه تنها نخ نماست، بلکه بر روی شن و ماسه بنا شده است. دروغ گویی، آنها را به جایی نخواهد رساند، انتقام تاریخ، گاهی اوقات از داستان های ترسناک ” آگاه بر همه چیز ِ” مرکزیت پاریس، سخت تر است.
 
ریشه های تاریخی
 
ما با رجوع به ریشه های تاریخی جریان کمونیست بین المللی و گرایش کمونیست انترناسیونالیستی شروع می کنیم. ریشه های جریان ما، به مبارز ۀ فراکسیون چپ در درون حزب سوسیالیست ایتالیا که پایه گذار حزب کمونیست ایتالیا شد، برمیگردد. هنگامی که حزب کمونیست ایتالیا در سال ۱۹۲۱ تاسیس شد، موج مبارزات طبقاتی در سراسر جهان در حال فروکش بود. این شرایط روند استالینیزه شدن را تسهیل کرد و در ایتالیا، به انتصاب رهبری گرامشی و توگلییاتی منجر شد. در نتیجه، حزب به تدریج به ابزار مطیع و وفادار مسکو تبدیل شد. فراکسیون چپ سعی کرد در برابر این یورش مقاومت کند. در پی عروج ضد انقلاب در سراسر جهان، آنها از موقعیت های حزبی خود کنار و در نهایت اخراج شدند. با فرا رسیدن سال ۱۹۲۸ مبارزین کمونیست چپ یا در زندانهای رژیم فاشیستی، یا مخفی و یا در تبعید بودند، جایی که آنها به چاپ نشریاتی مانند پرومیتو، بیلان و اکتبر دست زدند.
 
در سال ۱۹۴۳، فعالین کمونیست چپ، حول شخص اونوراتو دامِن (Onorato Damen) که از زندان آزاد شده بود، مشغول به کار مخفی شدند و در
 
سایه موج اعتصابات بزرگی که سراسر ایتالیا را فرا گرفته بود، حزب کمونیست انترناسیونالیست ( Partito Comunista Internazionalista ) به اختصار PCInt را تاسیس کردند. از همان ابتدا PCInt موضع سازش ناپذیر شکست طلبی انقلابی را اتخاذ کرد :
 
کارگران! بر علیه شعار جنگ ملی که کارگران ایتالیایی را بر علیه پرولترهای انگلیسی و آلمانی مسلح میکند، با شعار انقلاب کمونیستی، که کارگران جهان را در برابر دشمن مشترک خود — سرمایه داری متحد میکند به مقابله برخیزید (۵).
 
PCInt تنها سازمان مربوط و مطرحی بود که از استقلال طبقاتی، بی چون و چرا دفاع کرد و همه طرف های درگیر در جنگ جهانی دوم را بمثابه امپریالیست محکوم کرد. مواضع پایه ایی PCInt در حال حاضر برای ما همان اعتباری را دارند که آنموقع داشتند :
 
۱ در مسله ملی حق با روزا لوکزامبورگ بود نه با لنین.
 
۲ احزاب قدیم کمونیست (در حال حاضر به طور کامل استالینیستی) بورژوائی بودند نه سنتریست.
 
۳ اتحادیه های کارگری به حامیان غیر قابل برگشت نظم بورژوایی تبدیل شده اند و پرولتاریا قادر به باز پس گیری آنها نیست.
 
۴ اتحاد جماهیر شوروی شکل سرمایه داری دولتی بوده، که در آن طبقه کارگر همانند هر کشور دیگری سرمایه داری، استثمار میشود.
 
۵ برای سرنگونی سرمایه داری، پرولتاریا نیازمند داشتن یک حزب سیاسی است. با این حال، حزب کمونیست نمی تواند به عنوان نماینده، قدرت طبقه کارگر را از آن خود کند. پرولتاریا نباید قدرت خود را به دیگران، حتی به حزب خود، محول کند.
 
تزهای گرایش — دامِن Damen در کنگره ۱۹۵۲ PCInt
 
پس از پایان جنگ، PCInt هزاران نفر را از طریق دخالت فعال خود در مبارزات و کمپین های اعتصابی به خود جذب کرد. بسیاری از فعالان بعد از بازگشت از تبعید به عضویت کمونیست چپ PCInt. درآمدند و در نهایت، حتی آمادئو بوردیگا، رهبر سابق حزب کمونیست ایتالیا نیز، بدون اینکه به طور رسمی به حزب بپیوندد به فعالیت با PCInt ، پرداخت. بوردیگا از سال ۱۹۳۰ از فعالیت سیاسی کنار کشیده بود و از دیدار رفقای سابق خود هم تا پایان جنگ امتناع ورزیده بود.
 
فقط یک گروه کوچک در مارسی حاضر به پیوستن به PCInt ، بر اساس آنکه زمان برای تشکیل حزب انترناسیونالیست مساعد نیست، سرباز زده بود. این گروه چپ Gauche Communiste de France فرانسه (GCF) ، تحت رهبری مارک شریک، بنیانگذار بعدی (ج ک ب) بود. این فراکسیون، تحت تاثیر جنگ کره ، به این نتیجه رسیده بود که جنگ جهانی سوم در دستور کار بوده، که دوباره اروپا را ویران خواهد کرد. مهم ترین کادر آنها، مارک شریک، خود را به امریکای جنوبی به منظور “نجات ایده ها “رساند، و کوتاه مدتی بعد، GCF از صحنه سیاسی ناپدید شد.
 
با شروع رونق اقتصادی بعد از جنگ و محکم شدن جایگاه نظام سرمایه داری، PCInt خود را بیش از حد و بطور فزاینده با مشکلات مواجه دید. بوردیگا مشاجره بر علیه مبنا و اساس حزب را شروع کرد. یکی از تفاوتهای نظری عبارت بود از اصرار بوردیگا براینکه حزب نه بخش آگاه طبقه، بلکه کل طبقه را نمایندگی میکند. بعد از سه سال بحث، بوردیگا دست به انشعاب زد و طرفداران او نام حزب کمونیست انترناسیونالیست را نیز با خود بردند. از آن به بعد، در میانشان انشعابات متعدی بوقوع پیوسته و در حال حاضر چندین حزب بوردیگیست وجود دارد که همه آنها ادعای “حزب” نماینده واقعی طبقه کارگر را با خود یدک میکشند.
 
(ج ک ب) در سال ۱۹۷۵ تاسیس شد. علی رغم مدعای جایگاه خود در سنت چپ ایتالیا، با این حال، یکسری از نظرات خود را از کمونیسم شورایی جریان های التقاطی آلمانی و هلندی به عاریه گرفت. در سال ۱۹۷۷ PCInt (نبرد کمونیستی) برای برگزاری یکسری از کنفرانس های بین المللی فراخوان داد، که تا سال ۱۹۸۰ به طول انجامید. پس از این کنفرانس ها، گروه بریتانیایی، “سازمان کارگران کمونیست” بیشتر و بیشتر خود را به مواضع PCInt نزدیک دید تا جائیکه این دو گروه توافق کردند که دفتر بین المللی برای حزب انقلابی (IBRP ، نام قبلی گرایش کمونیست انترناسیونالیستی) را تاسیس کنند. البته قبل از تشکیلIBRP ، (ج ک ب) ، معیار جدید مشارکت در کنفرانس های بین المللی یعنی هماهنگی و مداخله فعال سیاسی در مبارزه طبقاتی و بحث بین گروه های انقلابی را نپذیرفته بود. از آن پس، دفتر بین المللی برای حزب انقلابی و (ج ک ب) راه جداگانه خود را دنبال کردند ( اگرچه تماس های غیر رسمی کماکان برقرار بود، به عنوان مثال، ما نشریات آنها را در “مراسم” Lutte Ouvrière از آنجائیکه آنها از شرکت در آن منع شده بودند، برایشان میفروختیم).
 
پیامبران مشکوک *:* جریان کمونیست بین المللی و درک آنها از *”* دوره تاریخی”
 
ما در دوران سرمایه داری امپریالیستی بسر میبریم، دوران جنگ و انقلاب. در این دوران، پایان چرخه انباشت، دو گزینه مجزا، اما به هم پیوسته را با خود به ارمغان آورده است: جنگ یا انقلاب. این که آیا جنگ بوقوع خواهد پیوست و یا انقلاب، بستگی به توازن قوا میان بورژوازی و پرولتاریا دارد. درک دقیق این توازن قوا، برای فعالیت انقلابیون ضروری است. برای جلوگیری از افتادن به تفکر سیاه و سفید و شماتیک، این امر مستلزم تجزیه و تحلیل بسیا دقیق میباشد. در هیچ شرایطی سازمان انقلابی نباید شیوه نوسترآداموس اتخاذ کرده و سیاست های خود را بر روی پیش بینی های انتزاعی بنا گذارد. اما دقیقا همین خطاست که (ج ک ب) با مفهوم “دوره تاریخ” خود مرتکب میشود. در اینجا یا با عاریه از ( GCF قدیمی) و یا با ارائه یک طرح، دوره های تاریخی بر اساس مشاهدات انتزاعی از شرایط طبقه کارگر، باید مهر انقلابی و یا ضد انقلابی بودن را بر پیشانی خود داشته باشند. لذا با توجه به برداشت GCF قدیم، تشکیل PCInt در ایتالیا در سال ۱۹۴۳ در طول جنگ جهانی دوم، یعنی دوره ضد انقلاب، خطا (و فرصت طلبانه) بود. (۶) طبق دیدگاه (ج ک ب) ، این دوره در سال ۱۹۶۸، به پایان رسید و دوره ی جدیدی باز شد، که در آن، “دوره تاریخی” در جهت تشدید برخوردهای طبقاتی پیش میرفت. (۷) در آن زمان، (ج ک ب) این استنباط را کرد که نه بورژوازی و نه پرولتاریا موفق به تحمیل راه حل خود به بحران سرمایه داری (جنگ و یا انقلاب) نشده اند. در نگرش (ج ک ب)، پرولتاریا بدلیل مغلوب نشدن، بورژوازی را هنوز از جنگ باز میدارد، و به همین دلیل “مانع بر سر راه جنگ”. علی رغم ناهمخوانی چنین نگرشی با واقعیت ها و رویدادهای بسیار، (ج ک ب) کماکان خود را به این دیدگاه آویزان کرده است. از زمان فروپاشی بلوک شرق موجی از جنگ ها در سراسر دنیا بوقوع پیوسته که طبقه کارگر قادر به جلوگیری از آنها نبوده است. به میزان مشابه، (ج ک ب) قادر نیست که عدم توانائی آشکار پرولتاریا، برای واکنش متناسب به حملات شدید بورژوازی را بینند. ما بر عکس، این نقاط ضعف فعلی طبقه کارگر را بسیار جدی گرفته و بر انجام تجزیه و تحلیل مشکلات طبقه، تاکید خاصی قائلیم. وخیم تر شدن تناقضات سرمایه داری میتواند راه را برای حصول اهداف کمونیستی، توسط توده های طبقه کارگر هموار کند. با این حال، این به هیچ وجه به معنای بوقوع پیوستن خود به خودی و تک خطی این فرایند نیست. نه بین بحران و مبارزه طبقاتی و نه بین مبارزات و انقلاب، ارتباط اتوماتیک وجود ندارد. به همین دلیل، وظیفه سازمان انقلابی ایجاد پیوند از طریق شرکت فعال در مبارزات طبقاتی تعیین میشود. (ج ک ب) مسائل را بدین شکل نمیبیند، به همین دلیل بود که کنفرانس های بین المللی کمونیست چپ از هم فرو پاشید.
 
… *هرج و مرج و تجزیه* (از هم پاشیدگی و گندیدگی)
 
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق، (ج ک ب) به طور ناگهانی اعلام کرد که این فروپاشی یک وضعیت جدیدی را بوجود آورده و سرمایه داری وارد مرحله نوینی شده است، که آنها نام “تجزیه” را بر آن نهادند. بخاطر عدم درکشان از کارکرد سرمایه داری، برای (ج ک ب) تقریبا، هر چیزی که بد است، از بنیادگرایی مذهبی گرفته تا جنگ های متعددی که پس از فروپاشی بلوک شرق بوقوع پیوسته، به سادگی تجلی هرج و مرج و تجزیه است. ما فکر می کنیم که این بمعنای رها کردن کامل خود از حوزه مارکسیسم میباشد، این جنگ ها، درست مثل جنگهای قبلی نشانگر مرحله انحطاط و گندیدگی سرمایه داری و نتیجه نظم امپریالیستی میباشند. داشتن چنین نگرش به پیرامون، بر درک اکثریت (ج ک ب) ، از بسته و تمام شدن بازارهای غیر سرمایه داری از سال ۱۹۱۴، به مثابه اثبات مرحله گندیدگی سرمایه داری، استوار است. بهر حال، این تجزیه و تحلیل نمی تواند توضیح دهد که چرا در سرمایه داری منحط، چرخه های رونق و بحران وجود دارند. ما، از سوی دیگر بر بینشی تکیه میکنیم که نشان میدهد که این جنگ ها نتیجه قوانین پایه یی تولید سرمایه داریست. تولید بیش از حد سرمایه و کالاها، که به دلیل گرایش نزولی نرخ سود، ادواری به جلو رانده میشوند، منجر به بحران اقتصادی و تضاد شده، که به نوبه خود، باعث بروز جنگ امپریالیستی میشوند. به محض اینکه با اندازه کافی، سرمایه ارزش خود را از دست میدهد و ابزار تولید از بین می روند (از طریق جنگ) ، پس از آن چرخه جدیدی از تولید می تواند آغاز شود. از سال ۱۹۷۳ ، ما در مرحله نهایی از چنین بحران بوده ایم و چرخه جدیدی از انباشت هنوز آغاز نشده است. بنابراین، سرمایه به بدهیهای دولتی و سوداگری برای حمایت از تولید پناه میبرد. با همه این احوال، این نمی تواند، به بحران انباشت، پایان دهد.
 
بحران
 
با پایان سالهای ۶۰ و شروع سالهای ۷۰، دوره رونق پس از جنگ به اتمام رسید و حادتر شدن تدریجی بحران (اقتصادی) آغاز شد. اما نظام سرمایه داری فرو نپاشید. (ج ک ب) نمی توانند درک کند که چرا بحران ساختاری سرمایه داری سخت تر شد، زیرا آنها، از اینکه حتی سرمایه داری رو به زوال نیز از چرخه انباشت میگذرد را به رسمیت نمی شناسند. (ج ک ب) این موضوع را که شیوه عملکرد قانون ارزش، توضیح اصلی بحران های سرمایه داریست و مارکسیسم آنرا برسمیت میشناسد، رد می کند. در عوض، (ج ک ب)، در این مورد، موضع لوکزامبورگ را میگیرد. تئوری رزا لوکزامبورگ در شیوه عملکرد قانون ارزش، دارای خطای مفاهیمی است. در حالی که مارکس استدلال کرد که بحران های ادواری سرمایه داری به دلیل گرایش نزولی نرخ سود، (برای مارکس مهمترین قانون از نقطه نظر اقتصادی) ظاهر میشوند، روزا لوکزامبورگ آنرا رد کرد. طبق نظر لوکزامبورگ، انباشت سرمایه نمی تواند در یک سیستم بسته صورت گیرد. او بر این موضوع که علل واقعی بحران های سرمایه داری در خارج از سیستم نهفته، اصرار داشت. او بر این نظر بود که در نبود بازار غیر سرمایه داری، سرمایه داری دیگر قادر به ادامه روند انباشت نیست. از جهات بسیاری، این منطقی بنظر نمیرسد. طبق نظر روزا لوکزامبورگ، سرمایه داری جایگزین بازارهای غیر سرمایه داری شده بود. اما هنوز سرمایه داری کماکان رشد می کند (حتی اگر با هزینه ای بسیار سنگین برای بشریت). اما لوکزامبورگیست ها، چرخه های انباشت را که از سال ۱۹۱۴ رخ داده چگونه می توانند تجزیه و تحلیل کنند، به عنوان مثال، مرحله رونق اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم؟ (ج ک ب) به سادگی این مشکل را نادیده می گیرد و می گوید که در سرمایه داری قرن بیستم، چرخه انباشت صورت نگرفته است. در واقعیت، تولید سرمایه داری به وضوح رشد کرده است، اما با روجوع به لوکزامبورگ چنین چیزی امکان پذیر نیست. از نظر مارکس، بحران نتیجه رشد ترکیب ارگانیک سرمایه است که در یک نقطه خاص، رشد چنان بزرگ است که سود کافی برای سرمایه گذاری مجدد در فرایند تولید بوجود نمیآید. در این مرحله، سرمایه داری وارد بحران میشود. این بحران به بشکل بحران تولید بیش از حد ظاهر میشود، اما علل آن در گرایش نزولی نرخ سود نهفته است.
 
ایده آلیسم و تئوری های توطئه
 
در دیدگاه جامد (ج ک ب)، طبقه کارگر همیشه دارای نیروی ذاتی انقلابیست و تنها از طریق ایدئولوژی بورژوائی به خطا میرود. (ج ک ب)، در ردیابی فقدان مبارزه طبقاتی، به جای روجوع به شرایط دشوار مادی طبقه کارگر که به علت بحران در معرض آن قرار گرفته، آنرا در سردرگم کردن ها و مانورهای فریبنده بورژوازی دنبال میکند،. ضعف این تحلیل در نحوه نگرش آن است که گویا اگر ما تنها فریب کاری بورژوازی را عیان و افشا کنیم، پس از آن طبقه کارگر در مسیر انقلاب قرار خواهد گرفت. در نگاه (ج ک ب) ، وظیفه انقلابیون آزاد کردن طبقه از تله های ایدئولوژی بورژوازی از طریق تبلیغ و به این ترتیب باز کردن راه انقلاب است. به این ترتیب نگرش (ج ک ب) نشان دهنده ایده آلیسم محض است. ما این چشم انداز را قبول نمی کنیم و فکر نمی کنیم که ما باید خود را از مبارزات عملی طبقه کارگر جدا و منزوی کنیم. وظیفه محوری انقلابیون، تا جایی که توان سازمان اجازه میدهد شرکت فعال در تمامی مبارزات طبقاتیست. (ج ک ب) این مداخله فعال را رد میکند و وظایف خود را صرفا در تبلیغ می بیند. به دلیل عدم ظرفیت آنها برای فهم دینامیسم مبارزه و بسط آگاهی طبقاتی، (ج ک ب) به طور مستمر به بشیوه تحلیلی دمدمی عمل می کند. مبارزات یا پر جلال و ستودنی اند و یا بر اساس تئوری های توطئه محکوم میشوند. بنابراین، برای مثال، (ج ک ب) موج اعتصابات سال ۱۹۹۵ در فرانسه را صرفا یک مانور گسترده بورژوازی با هدف بازآفرینی توهمات کارگران به اتحادیه ها، ارزیابی کرد. این نوع محکومیت مبارزه کنکرت طبقاتی توسط (ج ک ب) خود را در آرژانتین نیز تکرار کرد. (ج ک ب) از بی آتیه بودن شورش های طبقات در هم فرو رفته که در آن خرده بورژوازی موفق شده که طبقه کارگر را قربانی منافع خود کند و در یوغ منافع خود نگهدارد نیز صحبت میکند. نظر (ج ک ب) در مورد شورش های حومه شهری در فرانسه، به همان اندازه در خطاست که آنها را به عنوان شورش بی معنای جوانان فاسد و جنایتکاری میداند که هیچ ربطی به پرولتاریا ندارند. این فهرست می تواند طولانی شود. برای ما، از سوی دیگر، این واقعیت که سرمایه داران با مانور های خود از طریق اتحادیه ها، اعتصابات را تحت کنترل خود میگیرند، اختراع شگفت آوری نیست، آنطوریکه (ج ک ب) گزارش میدهد. مانورهای بورژوازی و اتحادیه های کارگری (برای پایان دادن به اعتصاب، و غیره) ما را هرگز نباید به رد و محکوم کردن مبارزات اجتماعی رهنمون سازد. ما باید از نقاط ضعف این مبارزات و زندانی شدن آن در چارچوب ایدئولوژی سرمایه داری انتقاد کرده و تلاش کنیم که آنها از چارچوب قابل قبول دولت خارج شوند. (ج ک ب) بر عکس، در شرایطی نیست که خود را با جنبش واقعی از مبارزه طبقاتی، هر چه قدر هم ضعیف، ارتباط بدهد.
 
آگاهی طبقاتی و نقش حزب
 
مارکس تشخیص داد که ایده های حاکم در هر دوره ای، ایده های طبقات حاکم میباشند. پس کارگران چگونه می توانند خود را از قید ایدئولوژی سرمایه داری آزاد کنند ؟ در وهله اول، تحت شرایط سلطه بورژوازی، اقلیتی از طبقه کارگر به تکوین و دفاع از برنامه کمونیستی میپردازند. طبقه کارگر طبقه ایست بدون دارائی که بصورت جمعی تولید میکند. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر قطعا برای استثمار مشکل ایجاد میکند، اما به خودی خود پاسخی بر اینکه چگونه میتوان بر استثمار غلبه کرد، نمیدهد. فقط از طریق سازمان های سیاسی کارگرانی که کاراکتر سرمایه داری را به عنوان یک نظم اجتماعی تاریخی، استثمارگر و قابل گذار تشخیص داده اند، ایده های حاکم، که همیشه ایده های طبقات حاکم بوده ، با مبارزه شکسته میشود. حزب انقلابی خود را از آگاه ترین بخش طبقه شکل میدهد. با این حال، این بدان معنی نیست که حزب انقلابی جدا از طبقه بوده، آنطوریکه کمونیست های شورایی اظهار نظر میکنند، یا این که حزب، خود طبقه کارگر است(آنچه که بوردیگیست ها باور دارند). سازمان، جلوه و بیان اقلیت آگاه مارکسیست طبقه، موظف به شرکت فعال در مبارزات طبقاتیست. با شرکت در این فرایند، عنصر آگاهی سیاسی که از مبارزه روزانه بدست میآیند، جمع بندی میشود، چنین سازمانی می تواند به تئوری کمونیستی کمک کرده و به یک “نیروی مادی” تبدیل شود و بوجود دولت سرمایه داری و استثمار پایان دهد. برای آماده شدن، امروز ما باید با ساختن سازمان انقلابی در درون طبقه کارگر شروع کنیم. این سازمان باید فعالانه در مبارزات طبقاتی شرکت کند، بدین معنا که بخشی از طبقه باشد و نه صرفا نماینده روشنفکر و آوانگارد آن. در سبک نگرش (ج ک ب) ، خود حزب پالایش عملی و سازمانی در خور توجه نمییابد و وظایف خود را در درجه اول در تبلیغات میبیند. درصورتیکه، آگاهی انقلابی به سادگی از طریق تبلیغات کمونیستی توسعه نمییابد، برای تحقق این امر شرکت در جنبش عملی و انقلابی ضروریست. مارکس در “ایدئولوژی آلمانی” تاکید کرد :
 
برای تولید هر دو، آگاهی کمونیستی و برای موفقیت جنبش، در مقیاس انبوه، دگرگونی و تغیر انسان در ابعاد گسترده ضروریست، که این دگرگونی تنها می تواند در یک جنبش عملی بوقوع بپیوندد، یعنی انقلاب ؛ این انقلاب ضروریست، نه تنها به خاطر اینکه طبقه حاکمه را نمیتوان از راه دیگری سرنگون کرد، بلکه به این خاطر که طبقه سرنگون کننده صرفا در انقلاب موفق میشود که خود را از تمام آلودگی های اعصار گذشته رها کرده و لایق ساختن جامعه نو شود.
 
آگاهی کمونیستی نمی تواند – آنطور که (ج ک ب) تصور میکند – فی الحال موجود و بشکل “پنهان” در مبارزات باشد، اما باید در این مبارزات طبقاتی توسعه و تکوین یابد. در آغاز تمام مبارزات و انقلاب های مهم (کمون پاریس، انقلاب فوریه و غیره)، خواسته های مطالبه شده، به شدت محدود بوده اند. برای جنبش کمونیستی، مبارزه طبقاتی همیشه بخشی از آن و نقطه عطف آن بوده است. در نتیجه، شرکت انقلابیون به طور فعال در مبارزه طبقاتی، به منظور مبارزه برای اجرای برنامه کمونیستی و چشم انداز انقلابی، از اهمیت حیاتی برخوردار است.
 
جامعه انتقالی
 
شیوه تولید کمونیستی نمی تواند در درون نظام سرمایه داری توسعه پیدا کند. پیش شرط آن سرنگونی سیاسی بورژوازی از طریق مبارزه آگاهانه و فعال طبقه کارگر میباشد. از آنجائیکه کمونیسم نمی تواند با صدور فرمان برقرار شود، نیازمند آن فعالیت آگاهانه طبقه کارگر است. درس اصلی که کمونیست چپ از انقلاب اکتبر و شکل گیری پروسه های ضد انقلابی آن گرفت، اینست که پرولتاریا نمی تواند از اجرای این نقش دست شسته و قدرت خود را برای تحقق کمونیسم به دیگران، حتی به حزب طبقاتی خود واگذار کند. همانند ما، (ج ک ب) نیز به این نتیجه گیری رسید که حزب انقلابی هرگز نباید با دستگاه دولتی یکی شود. تا اینجا، خیلی خوب است. با این حال، همزمان با این، (ج ک ب) از جامعه انتقالی بسادگی تصویر عجیب و غریبی را به هم می چسباند. به نظر (ج ک ب)، دولت در دوره گذار نباید خود را بر شوراها و ارگان های آن (نمایندگان، و غیره) متکی کند، بلکه در کنار و به طور مستقل از آنها باید وجود داشته باشد. بطور مشخص، (ج ک ب) تصور میکند که یک نوع تقسیم سه گانه یعنی دولت، شوراها (به عنوان ارگان های طبقه کارگر) و حزب (تجسم آگاهی) وجود خواهند داشت. این سه چیز، در برداشت مفاهیمی (ج ک ب) ، به طور مستقل از یکدیگر وجود دارند. به نظر (ج ک ب)، دولت دوران گذار نمیتواند خود را با طبقه مسلط اقتصادی شناسایی کند چرا که چنین طبقه ای در جامعه دوران گذار، وجود ندارد (۸).
 
نتیجه نحوه نگرش (ج ک ب) بشرح زیر است:
 
دولت دوران گذار، دیکتاتوری پرولتاریا نیست ؛
 
دولت انتقالی باید به لطف قدرت جادویی روح القدس، اتحاد همه طبقات غیر استثمار گر را فراهم کرده ، که همه آنها با حقوق برابر با بقایای بورژوازی، در سوسیالیسم ادغام خواهند شد؛
 
با توجه به این، از آنجائیکه قدرت هیچ طبقه خاصی اعمال نمیشود، دیکتاتوری پرولتاریا بی معنا میشود.
 
آنچه که (ج ک ب) اینجا بتماشا میگذارد، چیزی غیر از اختراع عجیب و غریب و دوباره لویاتان نیست. و این، بنظر ما، آنها را در خارج از سنت کمونیست چپ قرار میدهد. در نهایت، واضح است که این درک دولت انتقالی توسط (ج ک ب)، یعنی فرا طبقاتی، لزوما به طور ضمنی به تحولات ضد انقلابی مینجامد. ساختار حکومت ِ جدا و رها از طبقه کارگر و ارگان های آن شورا ها، کنترلی از پایین نخواهد داشت، ارگانی خواهد شد برای خود و تصمیم گیریهای شورا، در هیچ لحظه ای برایش اهمیتی نخواهد داشت. اگر ما میگوئیم که پرولتاریا نباید قدرت خود را به هیچ کس در دوران گذار واگذار کند، بدیهی است که این برای دولت انتقالی خیالی (ج ک ب) نیز معتبر است.
 
تصویر از سازمان خود
 
(ج ک ب) خودش، همراه با ساختار سازمانیش را، طلایه دار حزب جهانی آینده میداند. در مقابل ِ این، ما تصور میکنیم که درس ها و نیروهای جدیدی از مبارزات طبقه کارگر در آینده متولد خواهد شد، که خود سهم مثبتی در ایجاد حزب جهانی پرولتاریا خواهند دشت. ما امیدواریم که برای ورود به بحث و گفتگو و تماس نزدیک با این عناصر راه صحیح و مناسبی را پیدا کنیم، و به این ترتیب گام های قابل توجهی را به جلو برداریم. البته ما می خواهیم در این روند نقش بسیار مهمی را به نفع خود و دیگر کمونیست های هم مواضع، ایفا کنیم. در عین حال، یک بار دیگر تأکید می کنیم : ما “برای ساختن حزب” بین الملل فعالیت میکنیم ، اما خود حزب بین الملل نیستیم، هسته ایی از حزب آینده آری، اما نه حتی طلایه دار حزب. ادعای چیزی شبیه به آن، با توجه به ضعف کنونی ما، نه تنها مضحک است، اما همچنین این فرضیه را القا میکند که گویا به سادگی حزب میتواند صرف خواست ارادی چند نفر انگشت شمار پدیدار شود . ما خودمان را به عنوان یک سازمان بین المللی میدانیم که اعضای آن می خواهند در فعالیت برای یک حزب متمرکز، شرکت کرده و برای تحقق آن به مبارزه ،بحث و کار مشترک بپردازند. یکی از اتهامات مورد علاقه (ج ک ب) به سازمان ما، این ادعای (دروغین) است که ما به بشکل فدراسیون سازمان یافته ایم. این تصویر جعلی هم، هیچ پایه و اساسی ندارد. حقیقتیست که ما سانترالیسم مورد نظر (ج ک ب) را در مرحله کنونی زودرس و نارس ارزیابی میکنیم و کاملا مشخص تر، درک آنها را از این فرایند درک همانند “تکثیر فروشگاه های زنجیره ای” میدانیم. گروه های گرایش کمونیست انترناسیونالیستی، بر اساس درجه بالایی از یکدستی سیاسی و اصول سنترالیسم دموکراتیک کار میکنند. ما آگاه هستیم که خواسته های مبارزه طبقاتی ما را در برابر مشکلات جدید قرار خواهد داد، که ما باید در برابر آنها واکنش مناسبی را انتخاب کنیم. صرفا به خاطر حضور داشتن، هرگز در مقایسه با (ج ک ب)، هدف ما ایجاد آدرس پستی و یا آژانس توزیع روزنامه نبوده، که فقط تقلید طوطی واریست از سازمان های مقتدر و باتجربه. ما از این نقطه شروع میکنیم که هسته های سازمانی ما در هر کشوری تنها زمانی می توانند به سازمان واقعی کمونیستی تبدیل شوند که بتواننداز تجربیات خود درس آموزی کنند و از این طریق، عملکرد حزب را در آینده غنی سازند. همانطور که در بالا توضیح داده شد، ما بر روی مبارزه طبقاتی برای تولد عناصر جدید سیاسی حساب میکنیم و امیدواریم که بتوانیم در فرایند بحث و سازمان یابی مجدد، خودمان را دوباره توسعه و بسط دهیم. همراه با نگرانی ما از موقعیت و چشم انداز به اصطلاح “کمپ پرولتری” ( طیف گروه هایی که به مواضع کمونیست چپ منتصب میشوند)، شروط و ملاحظات ما به جای خود محفوظ است. ابهامات آشکار (ج ک ب) و سازمان های داخلی آن، درست مثل مورد بوردیگیست ها، منجر به یک سری از انشعابات شده اند. برخی از منشعبین ادعا می کنند که آنها وارثین راستین ” جریان کمونیست بین المللی ” اند و برخی دیگر به ریشه های کمونیستی شورایی (ج ک ب) رجعت میکنند و دیگرانی که در حوزه های نازای آکادمیک بفکر فرو رفته اند.
 
در برابر این پس زمینه، کمپ به اصطلاح پرولتری شبیه به تئاتر مضحکی میشود که در آن گروه های کوچک جدا شده، در توهمات خود از طریق خصومت متقابل و تجدید نظر انتزاعی، خود را تایید میکنند. واکنش تشنج آفرین و مسخره (ج ک ب) به این انشعاب ها، سهم کمی در بوجود آوردن این وضعیت نداشته است (۱۰). با توجه به این وضعیت، درخواست برای برگزاری دور جدیدی از کنفرانسهای کمونیست چپ، نشست پوچی خواهد بود که حتی سرگرم کننده هم نخواهد بود. اگر ما گاهی اوقات به جدل پرداخه ایم و میپردازیم و علی رغم اینکه روی کاغذ، آنها هر چقدر هم به ما نزدیک بوده باشند، اما هرگز به طرف هیچ یک از گروه های سیاسی موجود، جهت گیری نداشته ایم. اما در عوض، نسبت به طبقه کارگر به مثابه یک کل تلاشمان را کرده ایم. بنابراین ما به منظور توسعه بیشتر خودمان، از هر دو نظر سیاسی و سازمانی، محور کارمان را مداخله فعال در مبارزه طبقاتی قرار داده ایم. ما خوشحال خواهیم شد که رفقای (ج ک ب) را در این فرایند ببینیم، اگر چه شک داریم. ترکیب فعلی (ج ک ب) ، ضعف تئوریکشان را فراتر از عملکردشان نهاده است.
 
(۱) به این ترتیب ، (ج ک ب) لازم میداند که ” برای بی اعتبار کردن [سازمان ما] به طوری که آن را از صحنه سیاسی ناپدید کند”. افزون بر این، (ج ک ب) “مهم ترین اولویت های بین المللی” خود را به “مقابله، به خصوص در آلمان” با “تاثیر منفی بر کمپ پرولتاریا ” ما داده است (از قطعنامه در باره فعالیت کنگره ۱۶ (ج ک ب)).
 
(۲) در اینجا ما فقط به تغییر ورود ما به ویکیپدیا، توسط اعضای (ج ک ب) اشاره میکنیم.
 
(۳) یکی از دروغ های مورد علاقه (ج ک ب) این است که سازمان برادر ایتالیایی ما، PCInt (نبرد کمونیستی) را “بوردیگیست” معرفی کند که گویا مدعیست که تنها هسته تشکیل دهنده حزب انقلابی آتیست. علی رغم اینکه در هر نسخه از مقاله های رفقای ما بر این تاکید شده است که ” ما برای حزب هستیم، اما نه خود حزب، و نه حتی تنها جنین تشکیل دهنده آن “.
 
(۴) بنابراین بعنوان نمونه (ج ک ب) ادعا میکند که PCInt در جنبش پارتیزانی شرکت و یا از آن پشتیبانی کرده است. این تهمت شرم آوریست. حقیقت این است که رفقای PCInt در حالی که سعی میکردند نفوذ استالینیستی در طبقه کارگر و (تا حدودی با موفقیت) را به نفع کارگران عقب برانند و آنها را به نفع دیدگاه انترناسیونالیستی، از جنبش پارتیزانی به دور کنند، تحت دستور توگلیاتی، رهبر استالینیستی به قتل رسیدند.
 
(۵) به نقل از پرومیتو اول نوامبر ۱۹۴۳.
 
(۶) مثل همیشه ، استدلال (ج ک ب) صرفا همه چیز را به هم بافتن است: از آنجائیکه هیچ انقلابی پس از جنگ جهانی شکل نگرفت، پایه و اساس PCInt اشتباه بود و GCF درست. اینجا این نکته فراموش میشود که PCInt از درون موج مهمی از مبارزه طبقاتی بیرون آمد. در حسرت (ج ک ب)، PCInt هنوز امروز بر پاست و توسعه سیاسی بیشتری یافته است. GCF، از سوی دیگر، قربانی شماتیسم خود شده و از صحنه رخت بر بست. پیش بینی جنگ در اروپا (تا حالا) رخ نداده است. شاید به اندازه کافی در مورد ابزار تحلیلی از “دوره تاریخی” گفته شده است.
 
(۷) خیلی سطحی، بنظر میاید که قانع کننده باشد. در برخی از نقاط جهان وجود دارد در واقع مجموعه ای از مبارزات کارگران ( ۱۹۶۹ در ایتالیا ، لهستان ، اسپانیا ، آرژانتین ، بریتانیا ۱۹۷۲ تا ۷۴ ، و غیره) ، که اینجا و آنجا،از ظهور گروه های جدید کمونیستی خبر میداد. سازمان برادر ایتالیایی ما، PCInt (نبرد کمونیستی) نیز در راستای چنین مبارزاتی برای برداشتن قدم های جدید در سطح بین المللی پیشقدم شد. بر خلاف (ج ک ب) که در پرتو “موجی از مبارزه” به خود رضایتمندی افتاده بود، PCInt ، تأکید کرد که سلطه ایدئولوژیک سرمایه بر طبقه کارگر هنوز از شکسته شدن ، بسیار دور است. پایان دوره ضد انقلاب و توسعه آگاهی طبقاتی باید بیان سازمانی خود را در ظهور حزب بین المللی طبقه کارگر پیدا کند. بر خلاف تمامی افسانه سازی (ج ک ب)، گروه های انقلابی تنها توانستند محدود توسعه یابند. در عوض ، آشکارا اصلاح طلبان و سازمان های سوسیال دموکرات قویتر شدند. در همین راستا، جنبش شبه انقلابی تروتسکیستی رشد یافت که بتواند نقش بیشتری را در دفاع از جناح چپ سیستم سرمایه داری و حتی تا حدی در درون سوسیال دموکراسی ایفا کند. همزمان، بسیاری از گروه های کمونیستی سقوط کرده و یا دوباره تضعیف شدند که قاعدتاً باید سبب میشد تا (ج ک ب) تعمق بیشتری کند.
 
(۸) از قطعنامه کنگره سوم (ج ک ب) در باره دولت در دوره گذار.
 
(۹) افتاده در دام دنیای خیالی خود، (ج ک ب) گاهی فراتر رفته و با اطمینان از خود ارزیابی میکند : “امروز فقط (ج ک ب) است که پایه های حزب آتی را که طبقه کارگر آنرا در صحنه خواهد نشاند، میسازد. ” (قطعنامه در مورد فعالیت از کنگره ۱۶ (ج ک ب) )
 
(۱۰) به این ترتیب، منشعبین و منتقدان (ج ک ب) بنام ” انگل ایسم” با مفهوم نژادپرستانه اجتماعی خوانده می شوند. در این میان، توهم (ج ک ب) تا جایی پیشرفت کرده که مدعیست توان تعریف اینکه چه کسی به “کمپ پرولتاریا” متعلق است یا نه را دارند. در تصویر دنیای وارونه و تحریف شده (ج ک ب) در نهایت تقریبا هیچ کسی در این کمپ وجود ندارد، تماس های چاپلوسانه اخیر آنها با جریانات آنارشیستی معجزه نیست صرفا نشانگر اینست که چگونه فرصت طلبی و فرقه گرایی در (ج ک ب) به همزیستی ادامه میدهند.
 

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%85%d8%a7%d8%b1%da%a9%d8%b3%db%8c%d8%b3%d9%85-%db%8c%d8%a7-%d8%a7%db%8c%d8%af%d9%87%e2%80%8c%d8%a2%d9%84%db%8c%d8%b3%d9%85-%d8%aa%d9%81%d8%a7%d9%88%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a7/