خيزشهای اخير و پيامدهای احتمالی آن

 بصيرزيار

خيزشهای مسلحانه  اخير بر عليه طالبان در مناطق از کشور، يک رويداد مهم سياسی و اجتماعی است که مانند هرجنبش سياسی و اجتماعی ديگر در آغاز شکل گيری خود کمتر مورد توجه قرار گرفته است. رويداد مهم که از ولسوالی اندر ولايت غزنی حدود سه ماه قبل آغاز گرديد، و اکنون دامنه آن به ولايات ديگر از جمله  بولايات لوگرو ننگرهار توسعه يافته است. اين حرکت برخلاف بسياری از جنبشهای چند دهه اخير کشور، حول خواستهای و مطالبات برپا گرديده، که  نيازهای واقعی مردم محل در جهت رفاه، آزاد ريستن و توجه به سرنوشت آينده نسل جوان در آن بروشنی منعکس يافته است. بنابرين شگفتی ندارد که نيروی محرکه اين خيزيشها را نيزبطور عمده جوانان محل تشکيل ميدهند. اين حرکت در صورت تداوم خود نه فقط  ميتواند “تيرخلاص” سياسی برای طالبان باشد که فراتر از آن بطوربالقوه پيامدهای سياسی فراوان و متفاوت را در پی دارد. اهميت بررسی اين حرکت و هر پديده اجتماعی ديگر قبل از همه در بررسی چگونگی وقوع، شرايط پيدايش و زمان بروزآنست.

مشخصا غرض از چگونگی وقوع و پيدايش اين جنبشها، شکل مسلحانه و ظاهرا مستقل بودن آنست و زمان وقوع که به  تاريخ خروج نيروهای خارجی از افغانستان نزديکتر است نيز به اهميت بررسی آن می افزايد. در مورد شرايط عمومی پيدايش آن بايد تصريح نمود که خيزشهای اخير در شرايط اتفاق ميافتد که ما شاهد صف آرائيها تازه در جامعه از جمله تظاهرات و اکسيونهای جوانان، زنان و ساير اقشار اجتماعی در تقابل بارژيم و نيروهای ارتجاعی بخاطر بدست آوردن حقوق و منافع شان در شهرها هستيم. آيا وقوع شورشهای اخير و تحرکات جوانان در شهرها بمعنی سرآغاز يک تغيير در پرادايم سياسی  کشوراست که ديگر هردو جانب دعوا را نه گروههای اسلاميست و ناسيوناليست در انحصار خواهند داشت، بلکه ما اينبار شاهد مصاف مردم و ازاديخواهان با مرتجعين مذهبی و قومی خواهيم بود. قدر مسلم اينست که پاسخ اين پرسش و دهها پرسش ديگر در چگونگی بقا و رشد جنبشهای اخير بستگی دارد.

ظاهرمستقل بودن جنبشهای اخير، مسئله که هنوز ابهامات زيادی در مورد آن وجود دارد، يک رويداد مهم و منحصر بفرد است  و کمتر ميتوان نمونه مشابه آنرا سراغ نمود و مهمتر از آن احتمال رشد و بقای مستقل آن بشکل کنونی است، احتمال که موجوديت طالبان و سرنوشت رژيم را بطور جدی زيرسؤال خواهد برد. شکل مسلحانه جنبشهای اخير بمثابه يک جنبش غير شهری با توجه به شرايط سياسی و تاريخی کشورقابل درک است. روشن است که بيرون راندن و متواری نمودن طالبان گروهي فاناتيک و جنايتکار که هر اعتراض و مخالفت را با گلوله پاسخ ميدهند، حرکت و اقدام مسلحانه يگانه رويکرد مؤثری است که ميتواند به يک نتيجه مثبت و ملموس منجر گردد. واقعيت قريب چهار دهه جنگ در کشور و جنگهای داخلی، روآوردن به اسلحه را به يک عمل عادی تبديل نموده است. به همان اندازه که مسلحانه بودن اين حرکت يک امر عادی و شيوه منطقی مبارزه در شرايط حاضر به نظر ميرسد، به همان پيمانه امکانات تسليحاتی آن يک مسئله غيرعادی و قابل تامل بوده وادعای مستقل بودن اين جنبش را جدا دچار ترديد ميسازد. بخصوص که ادعا ميشود که شورشيان مجهز با سلاح پيشرفته اند و از امکانات  نظامی و مالی خوبی برخوردار می باشند. اگر اين امکانات را دولت افغانستان و ناتو در اختيار آنها قرار ميدهند، ظاهر مستقل آن به نفع دولت و حاميان آن نيست. مسلح شدن اهالی با سلاحهای سنگين نه تنها به بغرنجی بيشتر اوضاع انجاميده و پروژه ای دولت سازی غرب را به چالش ميکشيد بلکه موجبات بی ثباتی بيشتری را در آينده نيز فراهم ميسازد. شرايط چند قطبی قدرت در کشور و دولت مرکزی ناتوان ميتواند زمينه برای عرض وجود حرکتهای مستقل گردد اما دليل مشخص که ميتواند استقلاليت اين شورشها را توجيه نمايد، اينست که دولت و حاميان آن جهت تضعيف نمودن و بمصالحه کشيدن طالبان حاضرند از يک جنبش مستقل و غير وابسته بخود را حمايت مالی و نظامی نمايند.

وابستگی جنبشهای اخير به اسلاميستها بويژه حزب اسلامی گلبدين، احتمال ديگری است که بعضی به آن تاکيد مينمايند و شورشهای اخيررا روند برعکس جنبش طالبان در دهه نود ميلادی ميدانند که در طی آن طالبان براحتی مناطق تحت کنترول حزب اسلامی را يکی پی ديگری به دليل شکست سياسی اين حزب در مبارزه قدرت آنزمان، از چنگ اين حزب بيرون آوردند. حالا گويا عکس آن حادثه تاريخی رخ ميدهد و اينبار فعالين  حزب اسلامی اند که با استفاده از نارضائی مردم و شکست سياسی طالبان، قدرت و نفوذ اجتماعی می يابند و مناطق را يکی پی هم ازسلطه طالبان خارج ميسازند. از جائيکه حزب اسلامی در ضمن مخالفت با غرب و رژيم وابسته، خواهان مذاکره و سازش با آنهاست و نيز اعضا و هواداران آن در رژيم کرزی از نفوذ قابل توجه برخوردارند، بر اعتبار اين ادعا ميافزايد. دليل ديگری که به اين گزينه يا احتمال اعتبار بيشتر می بخشد، تاثير “بهار عرب” بر افغانستان و احتمال الگوبرداری حزب اسلامی از فعاليت همقطاران اخوانی اين حزب در کشور های عربی را ميتوان مد نظر گرفت.

“بهار عرب” با جنبش که اکنون در برابر طالبان شکل گرفته، از لحاظ کمی و کيفی باهم متفاوت اند. اگر با وجود آن جنبشهای مذکور را بستری اجتماعی مشابه بدانيم که در بقدرت رسيدن اسلاميستها مؤثر بوده اند، بازهم در مورد مستقل بودن اين جنبشها از احزاب اسلامی کوچکترين ترديدی وجود ندارد. اعتراضات سياسی و جنبش اجتماعی در کشورهای عربی مستقل از احزاب سياسی شکل گرفتند و احزاب اسلامی بعد از آنکه بقدرت و ايستاده گی جنبشها پی بردند در آن شرکت نموده و با استفاده از امتيازات نظير سازماندهی بهتر و شرايط خاص سياسی به نفع خود از آنها سود بردند. امکان بهره برداری حزب اسلامی از جنبشهای اخيرنيز وجود دارد اما همين مسئله بمعنی اين نيست که تصور نمود که جنبشهای اخير در چهارچوب برنامه و پلان حزب اسلامی رخ داده و از هم اکنون در خدمت منافع اين حزب قرار دارد. وجود فرد يا افرادی از يک جريان و يا گرايش خاص سياسی در يک حرکت و جنبش اجتماعی به تنهائی به معنی وابستگی جنبش به آن حزب و گرايش خاص سياسی نيست. بلکه برای تشخيص اين وابستگی ما به  شاخصها و ارزيابی های بيشتری ازجمله مطالبات اصلی جنبش، امکانات و همسوئی درونی و بيرونی ميان جنبش و گرايش معين سياسی نيازمنديم. اگر به مطالبات اين حرکت که يکی از شاخصهای اصلی در تعيين  کاراکتر اين جنبش به حساب می آيد، توجه شود، درخواهيم يافت که مطالبات اين جنبش، خواستهای واقعی مردم است و مردم که از جنگ خسته شده اند، از زورگوئی و مظالم طالبان به تنگ آمده اند و ميخواهند مثل سايرين از آزاديهای معينی بهره مند گرديده و فرزندان شان از تحصيل و سواد محروم نگردند. آزاديخواهی اين حرکت مخصوصا اين جنبش را بالقوه در برابر حزب اسلامی، حزب که در ستمگری و خونريزی  تفاوتی با طالبان ندارد، قرار می دهد. يا بعبارت ديگر جنبش نامبرده در شرايط حاضر نه فقط در راستای سياست و برنامه حزب اسلامی قرار ندارد که برعکس عملا در برابر آنست. نبايد از ياد برد که حزب اسلامی افغانستان از احزاب اسلاميست در مصر، تونس و ترکيه که سالهاست مبارزه مسلحانه را کنار نهاده اند و قانون و بازی انتخابات را از سر ناچاری ويا فرصت طلبانه پذيرفته اند، فرق جدی دارد.

زمان و شرايط سياسی بروز اين حرکت اجتماعی هم در شناخت آن و هم در ميزان تاثيرگذاری آن بر اوضاع سياسی کشور حايز اهميت است. اين خيزشها در زمانی اتفاق می افتد که به جدول زمانی خروج نيروهای نظامی ناتو از افغانستان زمانی زيادی باقی نمانده است. خروج نيروهای ناتو که با انتخابات رياست جمهوری نيزهمراست و اينبار بجای کرزی فرد ديگری زمام امور را بدست خواهد گرفت، بر اهميت چنين حوادث بيش از پيش ميافزايد. با اينکه اهميت شورشهای اخير در شرايط کنونی بی نياز از بحث است ولی جا دارد که در مورد زمان وقوع شورشهای اخير کمی مکث کرد. يک توضيح از بروز حادثه ميتواند اين باشد که چون کاسه صبر و تحمل مردم اين محلات از ظلم و بيعدالتی طالبان به لب رسيده است و مردم ناگزير از قيام شده اند و زمان وقوع آن يک امر تصادفی بوده و با جدول زمانی خروج نيروهای خارجی ربطی ندارد. اما مسئله اينست که طالبان سالهاست که با بی رحمی درين مناطق حکومت کرده اند و در گذشته طالبان بيش از امروز سر بريده اند و با ايجاد فضای رعب و وحشت فرمان رانده اند و سؤال اينجاست که چرا اين حرکت قبلا رخ نداد؟ با اينکه دلائل شکل گيری اين حرکت و جنبش مانند جنبشهای ديگر روشن می باشد که درين مورد مشخص ظلم و سياست ماورا ارتجاعی طالبان درين مناطق است، اما انگيزه بلافصل که موجب آغار بروز آن از يک نقطه گرديده است برای ما روشن نيست. انگيزه ها برای مقطع زمانی بروز يک حادثه اجتماعی مهم اند و بدليل تصادفی بودن انگيزه ها در پروسه تحولات اجتماعيست که زمان وقوع جنبشها و حوادث مهم تاريخی بشکل يک مسئله تصادفی و ناگهانی ظاهر ميگردد. يکی از نمونه های برجسته درين مورد جنبش توده ای در کشورهای عربی شمال افريقا و خاور ميانه يا “بهارعرب” است. دلائل اين جنبش که در مطالبات آن منعکس يافه است، وجود فقر، بيعدالتی و استبداد سياسی  می باشد که سالها بر زندکی مردم اين کشورها سايه افگنده بود، اما اعتراض و خودسوزی يک جوان تونسی انگيزه بروز حرکت شد که هنوز ادامه دارد. در توضيح بروز يک جنبش تشخيص علل به تنهائی و بدون بررسی شرايط و حتی انگيزه های بلافصل بروز آن کافی نيست.  جنبشهای اجتماعی و قيامهای توده ای معمولا در زمانی رخ می دهند که توده های شرکت کننده در ضمن به ستوه آمدن، باورو انگيزه به تغيير فوری را احساس نمايند، باور و انگيزه که خود معلول فاکتورهای مادی و معنوی ويژه است که در جغرافيا و برهه زمانی متفاوت، فرق مينمايد. يکی از فاکتور های مهم درين زمينه، بودن وضعيت و فرصتهای سياسی است که در ايجاد و چگونگی رشد جنبشهای سياسی و اجتماعی نقش مهم و اساسی ايفا مينمايد. شرکت کنندگان يک جنبش اجتماعی با توجه به گفته معروف از مارکس که تاريخ خود را ميسازند اما در نه درشرايط که زائيده انتخاب و تصميم خود شان است. بنابرين شرايط سياسی و اجتماعی ميتواند فرصتها و موانع را بوجود آورد و اکتورهای يک حرکت جمعی سياسی يا شرکت کنندگان و پيشتازان يک جنبش اجتماعی در حدی ناگزير از توجه به آنند. تيوری ساختار فرصت سياسی political opportunity structure) POS) شکل گيری و چگونگی رشد جنبشهای سياسی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار می دهد. با توجه به تيوری ساختار فرصتهای سياسی، با آنکه ميتوان ادعا نمود که  فعالين جنبش ضد طالبان شانس موفقيت خود را و فرصت سياسی درين مقطع زمانی را تا دورۀ بعد از خروج ناتو بيشتر می ديدند اما اين باز هم بمعنی تعيين زمان و مکان مشخص بروز جنبش بوده نميتواند. درين شکی نيست که فعالين جنبشهای اخير ميدانستند که  در شرايط فعلی طالبان با نيروهای بيشتری درگيرند و ضمنا اوضاع سياسی افغانستان بعد از خروج ناتو کلا مشخص و روشن نيست. وضعيت سياسی کشور بعد از آن ميتواند يا به تشديد جنگ و يا ثبات بيشتری سوق يابد و چگونگی سير آن وابسته به يکسری عوامل و شرايط است که موقعيت وعملکرد دولت در محراق آن قرار دارد. تقويت گرايش ناسيوناليسم اتنيکی دردولت و جامعه، ادامه فساد اداری، افزايش توليد و قاچاق مواد مخدر و عدم برگذاری انتخابات شفاف و توطئه  احتمالی کرزی و شرکا، آن فاکتور های اند که به بدتر شدن وضعيت سياسی و در بدترين حالت به يک جنگ داخلی منجر خواهد شد و متقابلا جريان عکس آن مسلما که به بهتر شدن وضع کمک خواهد کرد. در موردنقش مرکزی دولت درچگونگی اوضاع سياسی کشور برای کسی پوشيده نيست و همه به آن متفق القولند چنانچه همين مسئله يکبار ديگرتوسط حاميان جهانی رژيم در کنفرانس توکيو مورد تاکيد قرار گرفت و همه کمکها آينده به دولت افغانستان  به بهبود عملکرد آن و غلبه به فساد مزمن رژيم موکول گرديده است. روشن است که  ناکامی دولت و سقوط يکبار ديگر کشور در ورطه جنگ داخلی  شرايط  برای تقويت مجدد طالبان فراهم ميگردد و در يک چنين سناريوئی شانس بقا و رشد جنبشهای موجود ضد طالبی ناچيز شده و يا در مسير ناسالم قرار خواهد گرفت.

چگونگی رشد و بقای هر جنبش سياسی و اجتماعی تابع شرايط است که جنبش در آن قرار دارد و سرنوشت جنبشهای اخير در کشور نيز به شرايط عمومی اعم از عوامل داخلی و خارجی مربوط می باشد. اگر وضع دولت مرکزی رو به بهبود گذازد و حمايت جهانی از آن همچنان ادامه يابد، جنبشهای نامبرده به توسعه و تحکيم رژيم و از ميان رفتن طالبان کمک خواهد نمود. اگر وضع برعکس رو بوخامت نهد و کشور در جنگ و نابسامانی بيشتر گرفتار شود، شورشهای اخير شکست خورده و يا در خدمت حزب اسلامی و گروههای ناسيوناليستی و قومی قرار خواهند گرفت. يکی از نمونه های برجسته چنين تغيير ماهوی جنبش را در جنبشهای ضد دولت “خلقی”  در نخستن سالهای شروع جنگ ميتوان متذکر شد. بسياری از جنبشهای مسلحانه در آغاز کاراکتر و اهداف اسلاميستی و اتنيکی نداشتند، بلکه از سر آزاديخواهی و مقابله با ستمگری رژيم کودتا بوجود آمدند، اما در متن شرايط بين المللی و منطقوی آنزمان  جنبشهای آندوره سرانجام دچار استحاله شده و در خدمت اسلاميستها و گروههای مذهبی ـ قومی قرار گرفتند. احتمال سومی در چگونگی رشد و نقش جنبش اخير، شکل گيری يک جنبش  ضد استبدادی و ترقيخواهانه سراسری در کشوررا ميتوان تصور نمود. زمينه عينی بروز يک چنين جنبش آزاديخواهانه بيش از هر حرکت در جامعه وجود دارد و ما مظاهر آنرا اگر در مناطق روستائی در شکل جنبشهای اخير شاهديم، در شهرها ميتوان آنرا در شکل تظاهرات جوانان، زنان و کارگران در جهت بدست آوردن خواستها و مطالبات سياسی و اجتماعی شان مشاهده کرد. عليرغم بعضی  نامساعدتهای داخلی و بيرونی در شکل گيری يک چنين جنبشی، تلاشهای جدی و هماهنگ سازمانها و نهاد های مدنی، مترقی، چپ و سوسياليست در شرايط حاضرفوق العاده مهم و حايز اهميت است. خلاصه جنبشهای اخير نشانه آمادگی توده ها در جهت بيرون رفتن از حاکميت استبدادی گروههای مذهبی و قومی است و در صورت عدم هماهنگی و همبستگی عملی نيروهای مترقی و تحول طلب، فرصتهای بوجود آمده از ميان خواهد رفت و جنبشهای اخير نهايتا در خدمت نيروهای ارتجاعی  قرار گرفته و از محتوی و ظرفيت انقلابی تهی خواهند شد.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d8%ae%d9%8a%d8%b2%d8%b4%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ae%d9%8a%d8%b1-%d9%88-%d9%be%d9%8a%d8%a7%d9%85%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%ad%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%84%db%8c-%d8%a2%d9%86/