هويت زن در پيچ و تاب تاريخ


زرقا فروغ     

هویت هایی انسانی که به شکل امروزی آن رشد يافته در اصل ريشه هايی بسيار عميقی به پديده های تاريخی يی داشته که همواره دستخوش بحران، انحرافات و پیشرفت هایی بوده است. درين جا کوشش میگردد تارشد موقعیت زن و به خصوص زن افغانستانی را تا شکل امروزی آن تحت تاثیر این پدیده ها مورد ارزیابی قرار دهیم. در مراحل اولیۀ تاریخ یعنی از زمان تشکل جامعۀ بشری و آغاز زنده گی بشر هویت انسان تعریف طبیعی داشت، و زنده گی مشترک زن و مرد از روند طبیعی بر خوردار بود. خط فاصل و تفاوت هایی جنسی که امروز رقم زده شده با پدید آمدن جامعه طبقاتی و رشد آن به وجود آمده و با پدید آمدن ادیان و خدایان با صفات مردانه تشدید یافته است. زن امروزی از نظر هویتی با مشکلات خیلی پیچیده يی روبروست ماهیت طبیعی شخصیت زن امروزی رنگ باخته است.

جامعه طبقاتی اساس و پایه اش روی رد و انکار هویت طبیعی زن بنا گردیده و رشد جامعه و روابط فی ما بین زن و مرد غیر طبیعی و دگرگونه توسعه یافته است. درین زمان موقعیت زن به درجه دوم نزول پیدا کرده و نقش زن در عرصه هایی مختلف حیات اجتماعی نه تنها بی تاثیر مانده بلکه هویت واقعی زن نیز محو میگردد. درین موقعیت نهاد خانواده یگانه عرصه ایست که زن در آن  محصور مانده و تحت قیادت و مالکیت مرد برایش هویت ترسیم میگردد. زن درین جا وجود دارد و نصف جامعه بشری را تشکیل میدهد ولی با یک شخصیت محبوس در چوکات خانواده که این خود یکی از ارزش های بارز نظام مردسالاری میباشد. بر کنار کردن حضور  زنان از فعالیت های اجتماعی و راندن ایشان به چوکات خانواده و آشپزخانه یکی از بیرحمانه ترین تهاجمات نظام مردسالاریست که بر زنان روا داشته شده است.

نظام مرد سالاری گرفتن هویت طبیعی و دادن هویت جنس دوم را به زنان چنان ماهرانه و زیرکانه بر زن تحمیل کرده که بسیاری از زنان امروز حقارت شانرا خیلی طبیعی پنداشته و هر نوع بر خورد به خاطر گذار ازین محدودیت ها را زیاده خواهی زن انگاشته و اعتراض در  برابر آن را قبیح و مایۀ شرمساری و بی حیایی زن میدانند. ظهور ادیان بخشی مهم از تاریخ جامعه بشریست، که قسمت ایدیولوژیکی جامعۀ طبقاتی را همراهی میکند. اگر جامعۀ طبقاتی را موسس نظام مردسالاری بنامیم ظهور ادیان پایۀ اساسی این نظام را تشکیل میدهد. از آغاز شکل گیری اندیشه های اسطوره یی تا چند خدایی و در نهایت رسیدن به یک خدای واحد با مشخصات مردانه و نیرومند به خاطر کنترول اعمال بشر و حتی سراسر کائنات و طبیعت و تمام کره خاکی، چنانکه گویا این همه تنها و تنها برای عبادت او آفریده شده است، که درین صورت هیچ زمینه و راهی برای ابراز اراده بشر باقی نمانده و بشر فقط مجبور به إطاعت و عملی کردن پدیده هایی از قبل تعیین شده ا ست و بس. تا آنجا که حتی نظام سیاسی و سیستم حکومتی نیز به سایه خدا تنزیل یافته است. در ادیان، زن از موجود انسان طبیعی به یک جنس خاص نزول کرده است که بدون شک این طرز نگرش ادیان بر زن، ذلیل ترین هجوم بر ماهیت و هویت طبیعی زن میباشد. در بین ادیان تک خدایی، دین اسلام که منسجم ترین آنهاست به زنان مفهوم ناقص العقل داده شده است.

 گرچه مالکیت ویژۀ نظام طبقاتی است ولی عمیق ترین شیوه آنرا میتوان مالکیت مرد بر زن در اسلام دریافت. در اسلام دیدگاه صرفأ جنسی بر زن خیلی بارز است، زن از نظر اسلام منبع لذت مرد بوده و  سلب ارادۀ او و حتی سلب حق زنده گی اش؛ در صورتیکه از محدودیت های تعیین شده پا فرا تر گذارد، از بدیهیات به شمار می آید. دین اسلام از کلی ترین تا جزئی ترین مسائل روزمره و معمولی زنده گی را قانون و معیار تعیین نموده و بدین ترتیب احکام شرعی را خیلی نهادینه نموده است.که بدین ترتیب تمام محدودیت هایی که بر زن تحمیل میشود را میتوان در شیوۀ عمل کرد نهاد هایی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی دریافت. قوانین طلاق، ارث و حق حضانت فرزند در ذهنیت أعوام، جامعه و دولت با ضمانت شرعی و قانونی چنان نهادینه شده که هیچ زنی را مجال ایستاده گی در مقابل آن نمیدهد.

در نظام خانواده گی دین اسلام، زن با سه مشخصه تعریف شده است: مادر، خواهر و زن محرم. که با این مشخصات خانواده به محل نا امنی برای زن تبدیل شده و حاکمیت مطلق مرد را بر زن مهر تایید میزند. در افغانستان با وجود تغییر و تبدیل های سیاسی بی شمار در هر دوره، بر جایگاه هویتی زنان کدام تغییری به وجود نیامده بلکه در اثر تشنجات و جنگ ها و نشیب و فراز هایی فرهنگی و سیاسی وضع زنان در بسا موارد بدتر شده و بهتر نه.

افراد، سازمان ها و نهاد هایی که درین زمینه فعال گردیده اند در چارچوب های تنگ و سطحی سازماندهی میشوند که میزان تاثیر گذاری آن بر جامعه ایکه قانون مذهب و سنت های اسلامی در ان نهادینه شده خیلی اندک و زود گذر است. مکانیسم های فکری و حقوقی که هویت زن را در جامعه به صورت روشن و بدور از دغدغۀ سیاسی و مذهبی معرفی کند ضعیف است، لذا بعید نیست که نظام مرد سالاری تمام جزییات زنده گی بشری را در همچو جوامعی با نفوذ و قدرت تمام در چنگال داشته باشد. تا هنگامی که زنان با شناخت از هویت طبیعی شان فعالانه در کارهایی اجتماعی سهم نگیرند و از لحاظ اقتصادی بر پا نایستند و تا خودشان پایه های ایدیالوژیک نظام طبقاتی مرد سالار را در هم نه کوبند هیچ نیرویی قادر به آزادی شان از قید چنین نظام سیستماتیزه شده نخواهد بود.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%87%d9%88%d9%8a%d8%aa-%d8%b2%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%be%d9%8a%da%86-%d9%88-%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%d9%8a%d8%ae/