آنچه در مصر میگذرد

سیامک ستوده – 30 نوامبر       

آنجه در مصر اینروزها اتفاق می افتد هنوز پیشروی انقلاب نیست. در جا زدن آنست. واکنش به ضد انقلاب مرسی است که سعی دارد آنچه را که مبارک از دست داده بود دوباره بدست آورد. مسئله دیکتاتوری فردی که بنظر می رسید در انقلاب فوریه حل شده است، توسط ضد انقلاب دوباره به جلو رانده شده و مثل روز اول بار دیگر به موضوع کشمکش روز تبدیل گشته است. البته جای تعجبی هم ندارد. در شرایط انقلابی، تنها تحولات انقلابی نیستند که به سرعت باد ورق می خورند. ضد انقلاب نیز همینکه میدان را از حریف خالی می بیند گاهی حتی با سرعت بیشتری دست به تعرض می زند. همانطور که مرسی هم تلاش کرد همه دستاوردهای انقلاب فوریه (مبارک در 11 فوریه 2011 استعفا داد ) را یکشبه و با یک فرمان به زباله دان ضد انقلاب بیاندازد و دیکتاتوری مذهبی خود را که بسی سیاهتر از همتای مبارکی آن خواهد بود بجای آن بنشاند. جز اینهم نمی توانست باشد. در شرایط بحرانی جائی برای توقف انقلاب نیست. انقلاب اگر به پیش نرود ناگزیر به عقب رانده خواهد شد.

معترضان مصری علیه جریان اخوان المسلمین

طبقه کارگر مصر تا وقتی سرگرم صرفا مطالبات اقتصادی خود بوده، دست به تعرض سیاسی نزند، تنها به ضد انقلاب وقت لازم برای تدارک ضد حمله اش را می دهد. این همان چیزیست که در فاصله فوریه و لحظه حاضر در مصر رخ داده است. ارتجاع مرسی ابتدا می بایست تکلیف خود را با ارتش روشن می کرد تا بعدا بتواند آنرا از طریق سازش، همچون پشتوانه ی یورش ضد انقلابی اش به دستاوردهای انقلاب، در کنار خود داشته باشد. این همان چیزی بود که در انقلاب 57 ایران نیز اتفاق افتاد. دسته های گلی که در فردای انقلاب به گردن صاحب منصبان ارتش انداخته شد، نشانه چیزی جز اتحاد کل نیروهای ارتجاعی، در داخل و خارج، برای یورش آتی به طبقه کارگر و دستاوردهای انقلاب نبود. سپاه پاسداران تنها مکمله ی خالصا اسلامی و قابل اتکاء تر این نقشه ی از پیش طراحی شده ی تهاجم بود. آ

در جریان انقلاب، هنگامیکه ارتجاع قدرت سیاسی را در دست دارد، هر مقابله ی محلی و اقتصادی، تا زمانیکه به یک مقابله سیاسی و در سطح ملی، گسترش نیابد، در همان آغاز محکوم به شکست است. بنابراین، در دوره ای که ارتجاع با عجله مشغول گرد آوری نیروهای خود برای آغاز ضد حمله خویش است، پرداختن صرف به مطالبات اقتصادی و اتحادیه و سندیکا سازی یعنی تشکل های محلی و غیر سراسری، هر چند ضروری، ولی نوعی خودکشی است. چرا که در دوره انقلابی کشمکش طبقات متخاصم در اساس نه بر سر این یا آن امتیاز جزئی اقتصادی و سیاسی، بلکه حول کل قدرت سیاسی است. از اینرو، هرچند تعرض سرتاسری هم مثل هر جنگ و تعرض ممکن است با یک رشته تعرضات به نقاط ضعیف و دستاوردهای جزئی و حتی اقتصادی شروع  شود، با اینحال نباید آنها را بمثابه چیزی جز اجزاء و مقدمات یک تعرض سرتاسری در نظر گرفت. طبقه کارگر مصر نیز بنوبه خود اگر تنها به سنگربندی های محلی و اقتصادی خود دل خوش کند و از سازماندهی خود بعنوان یک نیروی سیاسی غفلت ورزد، بی شک، زیر یورش سرتاسری ضد انقلاب که هم اکنون شروع شده است چندان دوام نخواهد اورد. این همان چیزی است که در انقلاب 57 ایران اتفاق افتاد. عدم شرکت مستقل طبقه کارگر در انقلاب، سهمی برای او در فردای سرنگونی شاه باقی نگذاشت. محدود ماندن فعالیت های بعدیش در یکی دو سال پس از انقلاب نیز به شوراهای کارخانه ای که مطالبات شان بیشتر خصلتی اقتصادی و محلی داشت، در شرایطی که ارتجاع اسلامی به حل و فصل نهائی قدرت در سطح ملی اشتغال داشت، او را، هنگامیکه نوبت یورش به خود وی فرا رسید، کاملا بی دفاع باقی گذاشت.

کشمکش طبقاتی برای قدرت سیاسی تنها به نفع طبقاتی سرانجام می یابد که در کشمکش مزبور آگاهانه و فعالانه شرکت داشته باشند. سرانجامِ مبارزه کنونی میان مرسی و مخالفین نیز، حتی اگر به سقوط او و پیروزی مردم  منتهی گردد، چیزی عاید طبقه کارگر، تا زمانیکه تنها تماشاگر این مبارزه بوده و بطور مستقل و طبقاتی در آن دخالت فعال نداشته باشد، نخواهد کرد. چنین مبارزه ای در بهترین حالت، حتی با پیروزی بورژوازی در اپوزیسیون و شرکت دمکراتیک همه دستجات بورژوازی در قدرت، یعنی برقراری کاملترین دمکراسی بورژوایی،  به چیزی جز رو یا روئی ی نهائی مجموعه فراکسیونهای متحد شده بورژواری در دولت با طبقه کارگر منتهی نخواهد شد، و بنابراین، طبقه کارگر، اگر خود را از حضور سیاسی و طبقاتی در این دور مبارزه هم معاف سازد، چنین وظیفه ای دیر یا زود، دوباره در جای دیگری، به سراغ وی خواهد آمد و در برابرش قد خواهد کشید. همانطور که وظیفه مقابله با دیکتاتوری مطلقه فردی تا زمانی که بطور قطعی حل نشود، بکنار نخواهد رفت و بصورت مسئله ای حل نشده همچنان بر دوش مردم مصر سنگینی خواهد کرد.

مبارزه کنونی هر چند بر سر دمکراسی و مقابله با دیکتاتوری فردیست، سرانجامِ آن برای طبقه کارگر مصر امری حیاتی خواهد بود. چرا که در صورت شکست، طبقه کارگر را نه تنها از شرایطی که در آن بتواند نیروهای خود را برای تعرضات آتی اش متشکل کند، محروم می کند، بلکه دستاوردهای اقتصادی و سیاسی بدست آمده در انقلاب فوریه و حتی قبل از آنرا نیز از دست او خارج می کند. این مبارزه و سرنوشت آن بر موقعیت جنبش اسلامی و جنبش کارگری در سایر کشورهای عربی نیز که بطور مستقیم و غیر مستقیم در تقابل با هم قرار دارند، تاثیر خواهد گذارد. این مبارزه هر چند از لحاظ موضوع به گذشته تعلق داشته و سرانجام آن هنوز نامعلوم است، با اینحال، سرانجامِ آن هر چه که باشد، تا همینجا هم نتایج شگرفی که کمتر کسی انتظار آنرا داشت ببار آورده است. جه کسی فکر می کرد شلاق ضد انقلاب، انقلابی را که بنظر از دست رفته می آمد، این چنین دوباره به حرکت در اورد و شور خاموش شده ی آنرا دوباره سرازیر خیابان ها کند. در شرایط بحرانی تحول برق آسای حوادث، همانطور که به سرعت احزاب ارتجاعی را بر مسند قدرت می نشاند، با سرعتی دو برابر آنها را از اعتبار انداخته، به کنار صحنه می راند. این چیزیست که در مورد حزب حاکم در مصر در حال اتفاق افتادن است. اینکه شور انقلابی ی دوباره به حرکت در آمده ی توده ی مصری تا کدام ایستگاه قادر به پیش راندن لکوموتیو انقلاب بجلو خواهد بود هنوز برای کسی معلوم نیست. همانطور که بی اعتباری اینچنین سریع مرسی و به تبع آن حزب ارتجاعی اخوان المسلمین نیز، آنهم در چنین مدت کوتاهی، برای هیچکس قابل پیش بینی نبود. 

 

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d8%a2%d9%86%da%86%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b5%d8%b1-%d9%85%db%8c%da%af%d8%b0%d8%b1%d8%af/