پندار مردسالارانه

افسانه خاشع       

 

من از جامعه ی می آيم که نتنها از نگاه اقتصادی بلکه از نگاه فرهنگی خيلی فقير است. نصف اين جامعه فقير را زنان تشکيل می دهند، نصف جمعيتی که هيچ نقشی در جامعه ندارد و اين مردان اند که نتنها “کار انديش” جامعه بلکه از زنان هم استند. مردان صاحب زنان اند.

زن در باور غالب بر افکار و آراء اين جامعه مردسالار انسان بشمار نرفته، بلکه جز اموال تحت تملک مرد به شمار می رود. در فرهنگ ما زن چه تحصيل کرده باشد چه بيسواد مسئول امور خانه است. غذا پختن، تميز کردن، لباس شستن، بچه داری و… تنها عرصه از فعاليت بی مزد است که مربوط زنان می شود. شوهر چه بيکار باشد و يا شاغل، در کار های مربوط به امور خانه کمک نمی کند، چون برمبنای تقسيم جنسی فعاليت اجتماعی، پرداختن به اين امور، بدليل پست پنداشته شدن آنها و هم بدليل مکان پستی که زن در اين پندار دارد، مايه شرمساری و سرافکندگی مرد تلقی می شود. برمبنای همين باور است که اگر مردی به امور خانه اش همکار همسرش باشد به او می خندند و يا او را زنچه خطاب می کنند.

 وقتيکه مرد از کارش به خانه برمی گردد، همسر، خواهر و مادر مکلف است تا برای او غذا و نوشيدنی آماده کند. در غير آنصورت مرد عصبانی شده داد و فرياد راه می اندازد “از صبح تا حالا چه کار می کرديد، شما زن ها به جز غيبت گفتن يا آرايش کردن ديگر کاری نداريد” و در بيشتر موارد دست به اعمال خشونت زده و آنها را بجرم تعلل در انجام خدمتگذاری مورد ضرب و شتم قرار می دهد.

 وقتيکه بحثی از فرهنگ مردسالار و ستم جنسی می شود، مردان “غيور” با ناراحتی خاصی در دفاع از موقعيت برتر شان اظهار می دارند و می گويند: موضوعات مهم ديگری است که می شود راجع به آنها بحث کرد، اين موضوع خيلی پيش پا افتاده است، يا با تبختر تمام می گويند که در جامعه ما مردها کجا آزاد استند و حق و حقوق دارند که زنان داشته باشند. شما می خواهيد با دامن زدن اين حرف ها زنان را وسوسه کنيد.

 فراموش نشود که باور مرد سالار تاريخأ  ساختار های اجتماعی، سياسی و فرهنگی را از زاويه موقعيت و منفعت جنس مذکرتعريف کرده است. کودکان در متن اين باور غالب است که چه در محيط کوچک خانواده و چه در عرصه اجتماع، تمايز جنسی و برتری و والاتر بودن يکی بر ديگری را می آموزند.

 اين ارزشها، ارزشهای نورماتيف هستند. مذهب، سنت و … آنرا ازلی و ابدی تعريف کرده است. بنابراين و با تاسف زنان هم اين تعريف و ارزشهای نورماتيف را پذيرفته اند، نتنها پذيرفته اند بلکه خود نيز بنوعی مرد سالار اند. وقتيکه زنی از کنيزی و دست دو بودن خودش بعنوان يک ارزش دفاع می کند، رنج آور است. هرگاه زنی به موقعيت برده وارش معترض شود و از خود دفاع  کند و به رمز بردگی و راه رهائی خودش پی برده باشد قبل از هرکس ديگری از جانب زنان مورد سرزنش و شماتت قرار می گيرد. اگر گوسفند وار به اين همه اجحاف گردن بگذارد، حقارت و ستم جنسی را بی پذيرد، زنی خوب، نيکو و “پدر کرده” است. چنانچه اشاره شد زن در اين باور انسان محسوب نمی شود و اگر هم ارزش انسانی برای زن قايل شوند آنرا انسان کامل و همطراز مرد نمی دانند. اگر ابراز حرمتی هم صورت گيرد به اين گفتار تکراری هميشه آشنا بسنده می شود که: ” زن مادر است، مادر را بايد ستايش کرد.”

 البته بايد تصريح شود که باور مردسالار پديده محلی و مختص شرايط و اوضاع خاص افغانستان نيست. چنانچه در سطور فوق هم اشاره شد آنچه اين باور را از خود ويژگی در ميان افغانها برخوردار می کند آن است که فرهنگ مردسالار بعنوان يک ارزش و اصالت به گونه ی متفاوت حتی در دل تمدن غرب نيز در مجامع افغانی مورد تقدير قرار می گيرد. و برهمين مبنا هم است که با وجود وضعيت متفاوت زندگی در جوامع غربی، زن ستيزی و مردسالاری بعنوان سنت پسنديده آبائی و اجدادی کماکان مورد اجرا قرار می گيرد. کم نيستند زنانی و دخترانی که قربانی اين ارزش های محصول عصر توحش بشر می شوند. زنان از جانب شوهران، پدران و برادران شان مورد اجحاف و ستم قرار گرفته و حتی تهديد به مرگ می شوند و اين زنان جرئت شکايت را هم بدليل ترس يا بدليل پذيرش و تمکين به باور های مردسالار حاکم ندارند. با اندوه فراوان بايد ياد آور شد که اين باورها و اعتقاد به آنها چنان نهادينه شده و طبيعی جلوه کرده اند که عليرغم ابراز وجود زن در ميدان مجادلات اجتماعی، هنوز خود زنها در مبارزه با مردسالاری و ستم جنسی اعتماد بنفس ندارند و بدين طريق خود شان از خود سلب صلاحيت می کنند.

وقتيکه جامعه يک جامعه مردسالاراست، زنان را نيز بر همين منوال می خواهند ارزشيابی نمايند و آنها را با صفات مردانه تعريف می کنند. اگر که زنی کار قابل قدری انجام داده باشد، جهت قدردانی، که البته کمتر اين ارفاق در مورد زنان روا داشته می شود، می گويند او زن مردانه ی است. در فرهنگ مردسالارانه تمام خصلت های خوب از آن مرد است و تمام خصلت های بد از آن زن است.

تفکر مردسالار فراگير و گسترده است و روشنفکران از آنجمله روشنفکران چپ افغانستان نيز از آن مبری نيستند. به درجاتی و به سياق روال کلی اين نگرش به نوعی به همان قوت و قدرت عمل می کند. وقتيکه يک مرد روشنفکر”چپ” با آب و تاب دم از دفاع از حقوق زنان می زند، در زندگی واقعی اش شايد سرسوزنی هم به آنچه که می گويد، عمل نکند و از هر مردسالاری مرد سالارتر باشد.

 در بحث با دوستی از او سوال کردم که شما در حاليکه از رعايت حقوق زنان و رفع ستم جنسی صحبت می کنيد چرا خود در اين امر در اجتماع کوچک خود تان يعنی خانواده عمل نمی کنيد؟ در پاسخ به من چنين در افشانی کرد: “ما چقدر ديوانه استيم که از حقوق شما دفاع می کنيم”، “با اين فرهنگ لعنتی بزرگ شده ايم زمان می طلبد.” من در نيت انسانی اين دوست و ديگران شکی ندارم.

 ولی معضل اصلی اين است که تبين مردسالار يک استروکتور است، توليد و باز توليد می شود و نظام سرمايه داری از تداوم آن سود می برد. صد البته که حرکت های آگاهانه در رفع ستم جنسی و برابری زن و مرد بلحاظ تاريخی وجود داشته و دارد و جنبش سوسياليستی از پيشگامان آن بوده و است. ولی وقتی به مبارزه و تلاش نيروهای چپ جامعه افغانستان در اين عرصه نگاه کنيم، در می يابيم که اين نيرو مشغله و مساله اش را رفع ستم جنسی و حتی طرح آن در سطح جامعه تشکيل نمی داده است.

 مردسالاری بعنوان سنت پسنديده آبائی و اجدادی کماکان مورد اجرا قرار می گيرد. کم نيستند زنانی و دخترانی که قربانی اين ارزش های محصول عصر توحش بشر می شوند.

  بهمين دليل وقتی به ترکيب اين جريانات نگاه کنیم، متوجه خواهيم شد که حضور زنان در آنها بی حد کمرنگ بوده و است، کشانيدن و بسيج زنان برای پيشبرد امر مبارزه و اعتلای آن، مساله اين چپ را تشکيل نمی داده است.

  بعضی از اينها تا آن حد با باور و تصوير عمومي پيوند خورده اند که هنگامی که قضاوت در مورد توانائی های فردی می شود بدون چون و چرا از موضع جنس مذکر و با آغاز از قياس به صدور حکم می پردازند.

 

در حاليکه توانائی ايجاد می شود و ربط به جنسيت فرد ندارد. اگر برای يک لحظه بی پذيريم که مردها در زمينه های توانائی های بيشتری دارند، باز بايد آن را ناشی از سيستم ها و نظام های مردسالار بدانيم که تاريخأ عرصه حضور اجتماعی زن را محدود کرده و زمينه بروز و شکوفائی را از آنها گرفته

است.

 بقايای اين چپ سنتی چه در شکلهای جمعی و چه بصورت فردی با درک ميکانيکی که از امر مبارزه دارند، اين عرصه از فعاليت را به آينده های دور موکول کرده است. در حاليکه مبارزه با افيون مذهب، افکار نژادپرستانه و فرهنگ مرد سالار، قبل از همه مبارزه ی است سياسی. در تاريخ جنبش چپ افغانستان مساله نقد نظام مرد سالار و مبارزه برای رفع ستم جنسی با فعاليت فعالين و دست اندرکاران سازمان سوسياليستهای کارگری شروع می شود. زنان و مردان آزاديخواهی که به آزادی و برابری انسان اعتقاد دارند و برای تحقق آن تلاش و مبارزه می کنند جای شان در صف سازمان سوسياليستهای کارگری است. برای نابودی نظام طبقاتی که بانی اجحاف و ستم بر انسان است و هر روز و هر لحظه مرگ و نيستی می آفريند، و برای برپائی جامعه انسانی که در آن هردو همزاد فارغ از جنسيت شان به شکوفائی توان و استعداد های شان بپردازند، آلترناتيفی جز سوسياليسم متصوير نيست. سازمان سوسياليستهای کارگری افغانستان برای تحقق اين امر شريف و انسانی مبارزه  می کند، به آن بپيونديد!

 

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%be%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%af%d8%b3%d8%a7%d9%84%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d9%86%d9%87/