جنگ اوکراین ، نیاز به ایجاد نظم نوین جهانی

یونس سلطانی

 

یکی از احکام مسلط در نظام سرمایه‌ داری این است که زمانی که جلو رشد آن گرفته شود، وجود بحران در آن ناگزیر می‌شود. نتایج بحران متناسب به عمق آن می‌تواند پی‌آمد های زیرین را در قبال داشته باشد

١- پی‌آمد های معمول محدود می‌گردد به ایجاد تغییرات روبنایی مانند تغییر در مقررات و قوانین از قبل موجود مراوده و داد و ستد؛ اصلاحات در مناسبات تولید برای تضمین کسب منفعت سرمایه‌دار، تغییر در قوانین استخدام نیروهای مولده، بازتعیین ارزش نیروی کار، شرایط کار، محدودیت امکانات رفاه اجتماعی یا در بدترین حالات درگیری نظامی و جنگ؛ ایجاد مرزبندی های جدید سیاسی و حتی براندازی دولت ها. اقداماتی از این دست زمانی محتمل است که دولت های سرمایه‌داری علی‌الرغم بحرانی که با آن دچار شده اند، کماکان قدرت مانور را داشته و از نظر اقتصادی و نظامی بنیاد مستحکمی داشته باشند

٢- از آن جا که با هرچه گسترده‌تر شدن مناسبات سرمایه‌داری قطب طبقات متخاصم اجتماعی فشرده‌تر شده و بلاخره در پروسۀ مبارزۀ طبقاتی برابرایستای طبقۀ سرمایه‌دار یعنی طبقۀ کارگر در برابر آن قرار می‌گیرد

نتیجۀ این تقابل به میزان رشد آگاهی طبقۀ کارگر از موقعیت و نقشش در مناسبات تولید، میزان یک پارچه‌گی آن و قدرت دستگاه حاکمه در کنترول جنبش ها علیۀ نظم موجود سرمایه‌داری  بسته‌گی دارد. موجودیت طبقۀ کارگر به عنوان طبقۀ برای خود، متشکل بودن کارگران حول حزب طبقاتی خودشان می‌تواند در نتیجۀ جدال طبقاتی تأثیر قطعی داشته و نظم حاکم سرمایه‌داری را از بنیاد بر بیندازد

تاریخ تنازعات اجتماعی، شاهد جنگ های کثیفی هم بوده که به جدال طبقۀ کارگر و سرمایه‌دار ربطی نداشته و محصول تضاد منافع قدرت های سرمایه‌داری می‌باشند که جنگ جاری در اوکراین یکی از آنهاست

آنگونه که خواننده‌گان مستحضراند، تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی دونیروی غول آسا، غرب به سرکرده گی ایالات متحدۀ آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با تکیه به نیروی اقتصادی و نظامی شان در کنترول جهان در رقابت با هم قرارداشتند. نظم جهانی و قوانین مربوط به آن براساس نیاز و فرصت برای انباشت بیشتر سرمایه و استقرار ثبات در سایۀ جنگ سرد تنظیم می‌گردید

سرانجام مقدمات فروپاشی سرمایه‌داری دولتی در اتحاد جماهیرشوروی، هرچند که به عنوان سوسیالیسم عرضه می‌شد، به دلیل تناقضات درونی (مناسبات تولید بر مبنای کارمزدی و استثمار کارگران) و بحران و ورشکسته‌گی اقتصادی، مخصوصاً بعد از تسلط استالینیسم، کلید خورد و در نهایت با طرح گلاسنوست گورباچف و به تعقیب آن با خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان و فروپاشی دیوار برلین عینیت یافت. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی زمینۀ گسترش حوزه نفوذ کاپیتالیسم غرب را در جهان و مخصوصاً در اروپای شرقی، در راستای دکتورین نیوکان ها و لیبرال ها فراهم نمود

قوانین حاکم در روابط بین‌المللی محصول عصر جنگ سرد دیگر نمی‌توانست منافع آمریکا و متحدین غربی آن را تأمین نماید. در این مقطع که آمریکا برندۀ جنگ سرد شده و با اتکای نیروی اقتصادی و نظامی اش به جاندارم جهان یک قطبی تبدیل شده بود، به یک آرایش جدید در عرصه های اقتصاد و سیاست که بتواند موانع موجود بازمانده از زمان جنگ سرد را از سر راه منافع آمریکا بردارد، نیاز احساس می‌گردید. بر مبنای همین نیاز و عدم موجودیت نیروی مطرح دیگری در سطح جهان، قوانین موجود بین‌المللی مورد ادعا و مباهات لیبرالیسم چون احترام به مرز های سیاسی، حق حاکمیت به اصطلاح ملی، عدم دخالت در امور داخلی کشور ها و قوانین بین‌المللی تجارت، دیگر به یک نیروی بازدارنده برای جولان سرمایه‌داری غرب که دیگر ظرفیت هایش به پایان رسیده بود، تبدیل شده بودند. بدین لحاظ مخصوصاً آمریکا برای جلوگیری از تنزیل نرخ رشد که ادامه اش موجودیت سرمایه‌داری را به خطر می‌انداخت، قوانین بین‌المللی را که قبلاً در تلاش حفظ و ثباتش بود، زیر پا می‌گذاشت. بدون مواجهه با هیچ مواخذه یی بر عراق، افغانستان، لیبی و سوریه در شرق و یوگوسلاویا در غرب حـملۀ نظامی نموده  افراد و دسته های مربوط به خودش را در قدرت می‌گماشت. عقبگراترین و متوحش‌ترین عناصر را در چوکات اسلام سیاسی منسجم کرده و برای جلوگیری از رشد کیفی نیروهای برابر ایستای سرمایه‌داری بر سرنوشت مردم در عراق، افغانستان، لیبی و سوریه مسلط کرده جنگ، سیه روزی و فقر را بر مردم تحمیل می‌کرد

برای بازداشتن قدرت‌های نو ظهور سرمایه‌داری مانند چین از دست‌یابی به بازار قانون عدم دخالت دولت ها در رقابت آزاد تجاری زیر پا گذاشته شده و بر فروش تیلفون های چینی و استفاده از تکنولوژی غرب در آن تحریم اعمال می‌شود. حتی کشور های هم پیمان آمریکا که در راستای منافع خود شان خلاف میل آمریکا عمل می‌نمایند از تحریم های آمریکا در امان نمی‌مانند. مثلاً با مخالفت فرانسه به حـملۀ آمریکا به عراق، شراب های فرانسوی، مانند ودکای روسیه (بعد از آغاز جنگ با اوکراین) از مغازه ها بیرون ریخته شدند

مفاهیم سیاسی و اجتماعی رایج در ادبیات غرب نیز بعد از یک قطبی شدن جهان متناسب با منافع سرمایه‌داری تغییر نموده اند. حق پناهجویی دیگر یک حقی نیست که بر مبنای مشكلات و تهدیدات امنیتی به فردی تعلق گیرد، بلکه بر اساس موقعیت جغرافیایی، پیوند های نژادی ، رنگ پوست ، مو و چشم و همچنان مواضع سیاسی کشور های پناهنده پذیر به متقاضیان عرضه می‌شود

کوتاه این که همۀ امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به گونه یی تنظیم می‌گردند که پروسۀ کسب سود بیشتری را برای کشور های سرمایه داری که توان اقتصادی و بازوی نظامی قوی تری دارند، هموار سازد

این برخوردهای پرگماتیستی بخشی از فلسفۀ وجودی نظام سرمایه‌داری است. سرمایه‌داری از همان آغاز رشدش ابتدا با کلیسا و مذهب که در رکاب فیودالیسم عمل می‌نمودند، در افتاد. ناسیونالیسم و ایجاد دولت های ” ملی” را در دامنش رشد داد، حق عدم دخالت و احترام به حریم دولت های ملی را به رسمیت شناخت، ولی در فاز بعدی رشدش و زمانی که قوانین رسمی قبلی به عامل بازدارنده یی برای کسب سود بیشتر تبدیل شد، گلوبالیسم جای تقدیس حاکمیت ملی و دولت های متعارف ” ملی” را گرفته و رفع محدودیت های مرزی برای تجارت ، مرز های ” ملی” را زیر چکمه های سرمایه خورد و خمیر می‌نماید. متعصب ترین و جنایتکارترین نیروهای دینی را که با مدنیت، آزادی، رفاه و برابری سر دشمـنی دارد به اریکۀ قدرت سیاسی اسکورت کرده و بر سرنوشت مردم حاکم ساخته است. این همه نشانه هایی از ته کشیدن ظرفیت های کاپیتالیسم برای امکان رشد است. به این دلیل جنگ به عنوان راه حلی برای عبور ازین بن بست‌ها ناگزیر می‌شود

پیش زمینه های جنگ اوکراین

در مقطع پیش از پایان جنگ سرد و با پیش‌شرط اتحاد آلمان شرق و غرب با فرو ریختن دیوار برلین، غرب و ناتو متعهد می‌گردند که ( یک اینچ) به پیشروی به سوی شرق نمی‌پردازند.

طرح گلاسنوست گورباچف با آنکه با نیاز به تحکیم رابطۀ اتحاد جماهیر شوروی با غرب تنظیم شده و عملاً به نفع غرب بود، در عدم موجودیت یک نیروی نظامی قدرتمند و اقتصاد قوی در اتحاد جماهیر شوروی هیچ ضمانت اجرایی بر له منافع شوروی نداشت و برعکس موجب تضعیف بیشتر شوروی گردید

نقض تعهد پیمان ناتو در رابطه با عدم پیشروی به سوی شرق، که در دورۀ دوم ریاست جمهوری بیل کلینتون آغآز گردید، ناشی از نادیده گرفتن روسیه و نقش منفعل آن در عرصۀ جهانی بود

پوتین از همان آغاز حرکت به سوی قدرت خواهان عضویت روسیه در ناتو گردید. اما به این درخواست پوتین ترتیب اثری داده نشد. شاید یکی از دلایل آن این بود که با عضویت روسیه در ناتو، که به پیشنهاد بریتانیا برای مقابله با تهدید روسیه ایجاد شده بود، موجودیت ناتو به عنوان یک پیمان نظامی زیر سوال می‌رفت. متعاقب آن پوتین با تقاضای عضویت در بازار مشترک اروپا، خواهان همکاری با غرب گردید که باز هم از طرف قدرت های غربی پذیرفته نشد

بعد از حملات یازدهم سپتمبر ٢٠١١ به مرکز تجارت بین‌المللی، پوتین حتی حاضر شد که پایگاه های نظامی روسیه را برای حـمله به طالبان در اختیار آمریکا قرار دهد. نشان دادن حُسن نیت پوتین به غرب نتوانست زمینۀ هیچ همکاری یی را با غرب ایجاد نماید  که بتواند همزمان منافع روسیه را هم بربتاباند. اما تحولات در غرب همه در جهت تأمین ایجاد فضای متناسب برای فراهم نمودن زمینۀ حاکمیت یک قطبی پس از پایان جنگ سرد بود. آمریکا با کشیدن ناتو به دنبالش دست به حملات متعددی در شرق اروپا و حوزه های قبلی نفوذ روسیه و نقاط دیگر جهان زد

مدیای قدرتمند سرمایه‌داری غرب روسیه را به نقض قوانین بین‌المللی در عدم رعایت حق حاکمیت ” ملی” و دخالت در امور داخلی اوکراین محکوم می‌نماید. در حالی که ناتو پس از پایان جنگ سرد حمله به کشور های ذیل را در کارنامه اش دارد

١- ناتو در سال ١٩٩٩، بدون آن که مورد تهدیدی قرار گرفته باشد، برای ٧٨ روز متواتر با شرکت حدود یک هزار جت جنگنده و شلیک موشک کروز بدون مجوز سازمان ملل و با توجیه متوقف کردن نقض حقوق بشر در کوزوو، یوگوسلاویا را مورد حمله قرار داد

٢- در سال ٢٠٠١ و بعد از حملۀ تروریستی به مرکز تجارت جهانی در آمریکا که توسط تروریستانی از عربستان سعودی و پاکستان انجام یافت ، به افغانستان حمله نمود. در این حمله که با ادعای دفاع از حقوق زنان توجیه گردید، آمریکا امکان یافت در موقعیت استراتیژیک بی نظیری جا خوش کند که حضورش را همزمان در کنار مرز های روسیه، چین و ایران ممکن می‌ساخت.همچنان با استفاده از فرصت، قدرت تخریبی بزرگترین بم را که مادر بم ها اسم گرفت، بدون توجه به تآثیرات تخریبی آن در محل، آزمایش نمود

٣- تهاجم نظامی علیه عراق به بهانۀ موجودیت سلاح کیمیاوی و بیولوژیکی در آن کشور. مسأله یی که بعداً وزیر دفاع آمریکا را مجبور ساخت از ارایۀ معلومات نادرست عذر بخواهد. این حـملۀ نظامی ” ائتلاف ضد تروریسم” به رهبری آمریکا مغایر با بند ٢ مادۀ ٤ منشور ملل متحد و نقض بنیادین ( منع توسل به زور در روابط بین‌المللی) بود که توسط مدیای سرمایه داری، تلاش برای بازگشت عراق به خانوادۀ بین‌المللی به خورد مخاطبین داده شد

٤- مداخلۀ نظامی در لیبی در سال ٢٠١١ که با اسم رمز( بهار عربی) در صدد حذف قزافی گردید و با شلیک بیش از ١١٠ موشک کروز توسط آمریکا و بریتانیا و حملۀ هوایی جنگنده های آمریکا، بریتانیا، فرانسه و ناروی به اجرا در آمد و نتیجۀ آن از هم گسیخته‌گی کامل اقتصادی، مرگ هزاران نفر و احیای مجدد برده‌داری در قرن حاضردر لیبی گردید

٥- در عدم موجودیت نیروی بازدارنده، تهاجم ناتو به حمله در نقاطی که قبلاً حوزۀ نفوذ شوروی بود، محدود نشده و تلاش برای عضویت اوکراین در ناتو در جریان بود. پوتین قبلاً صریحاً بیان نموده بود که موجودیت ناتو را در مجاورت خود تحمل نخواهد کرد. اما با توجیه دفاع از اوکراین برای عضویت اوکراین تلاش درجریان بود. پیوستن اوکراین به ناتو، می‌توانست موجودیت روسیه را با خطر بالفعل مواجه سازد. به این دلیل علی‌الرغم آگاهی از تهدید های غرب در تحریم های بسیار شدید روسیه، روسیه جنگ بقایش را در اوکراین آغاز می‌نماید

دو تن از پیش کسوتان نظریۀ ” ریال پولیتیک” هینری کسینجر وزیر خارجۀ آمریکا در زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون و بعدا جرالد فورد و جان مرشمایر هر دو سیاست گسترش طلبانۀ ناتو را علت اصلی جنگ کنونی در اوکراین می‌دانند. تنها تضمینی از جانب غرب در مورد عدم پذیرش اوکراین به عضویت در ناتو، که زلنسکی رئیس جمهور اوکراین و قهرمان مدیای پر قدرت کشور های کاپیتالیستی تایید کرد اوکراینی ها فهمیده اند که کشور شان نمی‌تواند عضو ناتو گردد، می‌توانست از بروز این جنگ جلوگیری نماید

روشن است که جنگ جاری در اوکراین، جنگ میان دو جناح رقیب سرمایه‌داری بوده و برد هیچ جانبی گشایشی در وضع طبقۀ کارگر ایجاد نمی‌نماید. نتیجۀ این جنگ کثیف بدون تردید، غارت زنده‌گی هزاران هزار انسان در هر دو جناح که هیچ تعلقی ( جزتعلق ناسیونالیستی ) به این جنگ ندارند، بوده و تأثیرات عمیق جهانی را با خود خواهد داشت که منجر به بدتر شدن شرایط اقتصادی، کمبود مواد غذایی و در مجموع  افزایش قیمت معیشت می‌گردد

ناتو عملاً در دفاع از مردمی که زنده‌گی شان در اوکراین در اثر جنگ متلاشی شده و می‌شود، هیچ کاری انجام نداده و صرفاً با اعلام پذیرش اوکراین و گرجستان در سال ٢٠٠٨، زمینۀ این جنگ را مهیا و فعلاً با ارسال اسلحه و کمک به ماشین جنگی اوکراین، به شدت و استمرار جنگ کمک می‌نماید. به این گونه روشن می‌شود که مسألۀ اصلی برای آمریکا و ناتو به هیچ وجهی دفاع از شهروندان اوکراین نبوده، بلکه زمینۀ گسترش حوزۀ نفوذ ناتو و آزمایش قدرت سلاحی است که به اوکراین ارسال می‌گردد

پوتین در فبروری سال ٢٠٠٧، یعنی یک سال قبل از اعلام ناتو مبنی بر پذیرش عضویت اوکراین و گرجستان ، در شهر مونیخ آلمان در مورد ناتو و این که گسترش ناتو به سوی شرق یک تهدید جدی علیه موجودیت روسیه محسوب شده و میزان اعتماد آنها را نسبت به غرب بسیار کم می‌کند، سخن رانی کرده و پرسیده بود که ” دقیقاً برای چه کسی و در برابر چه این گسترش را رقم می‌زنند؟” (١)

پوتین به بیانات دبیر کل ناتو در آن زمان ( مانفرد وارنر) که در ١٧ می ١٩٩٠ در بروکسیل گفته بود ” این واقعیتی که ما آماده‌گی آن را نداریم که ارتش ناتو را در خارج از مرزهای آلمان مستقر کنیم به شوروی یک اطمینان قوی می‌دهد ” اشاره کرده و به پاسخ وارنر به این پرسش پوتین ” در حال حاضر این اطمینان و امنیت کجاست؟  می‌گوید : “و می‌دانید جواب آن فرد به من چه بود؟ ” این گرانتی که ما نیروهای ناتو را در خارج از مرز های آلمان مستقر نمی‌کنیم به شوروی داده شده بود. شـما شوروی نیستید، شـما روسیه هستید”. (٢)

پوتین در همان سال اعلام کرد که دیگر کافی است. و حالا جنگ اوکراین به بازی مرگ و زنده‌گی برای روسیه تبدیل شده است.

تأثیرات جنگ اوکراین در آرایش سیاسی در جهان 

در ابتدای درگیری در اوکراین شرایط بر له منافع آمریکا و ناتو رقم می‌خورد. اعضای ناتو در هیچ زمانی از آغاز تشکیل شان تا این حد اتفاق نظر نداشتند.  مدیای وابسته به کشور های امپریالیستی رقیب امپریالیسم روسیه در شکل دادن به افکار عمومی در جهان به گونۀ بسیار مٶثری به بسیج افکار نه تنها علیه روسیه که علیه روس ها عمل نمود.

تحریم های فلج کنندۀ روسیه از جانب غرب، مخصوصاً تحریم فروش انرژی فوسیلی صدمۀ شدیدی بر اقتصاد روسیه وارد نمود. کمبود انرژی در غرب زمینۀ صادرات گاز از آمریکا به اروپا را مهیا نموده و منفعت بیشتری را به جیب آمریکا و عربستان واریز می‌نماید.

اما از آنجا که سیاست های اقتصادی بر مبنای نیاز بازار تعیین می‌شود، آمریکا نمی‌تواند اروپا، مخصوصاً جرمنی را که حدود چهل در صد انرژی صنعتی اش توسط روسیه تأمین می‌گردد، وادار به توقف خرید انرژی از روسیه نماید. صدر اعظم آلمان علی الرغم تعهدش به تحریم روسیه، صریحآ بیان نموده است که قطع کامل خرید انرژی از روسیه عملن ممکن نیست.

هم پیمان های نزدیک آمریکا هم مسیر متفاوت از سیاست های آمریکا را در پیش گرفتند. عربستان سعودی عملاً از خواست آمریکا در تولید بیشتر انرژی فسیلی سر باز زد. صدر اعظم پاکستان در همان آغاز جنگ به مسکو سفر کرده و حملۀ روسیه به اوکراین را محکوم نکرد.

چین و هند هم از محکومیت روسیه سرباز زده و علی‌الرغم مناقشات مرزی میان چین و هند، وزیر خارجۀ چین به هند سفر می‌نماید. اروپا به درخواست فرانسه در صدد ایجاد نیروی نظامی اروپا می‌باشد که عملاً می‌تواند نقش ناتو را که عمدتاً از جانب آمریکا مدیریت می‌شود کم رنگ ‌نماید. همچنان معضلات اقتصادی آمریکا می‌تواند تأثیرات اجتناب ناپذیری را در قدرت نظامی آمریکا هم به جا بگذارد. پیام روشن این همه تغییرات این است که دیگر آمریکا از نقطۀ اوجش عبور کرده و سیر نزولی را می‌پیماید

یکی از پی آمد های مهم دیگر جنگ در اوکراین و تحریم اقتصادی روسیه، کمبود انرژی مورد نیاز در غرب و افزایش بهای آن میباشد. افزایش بهای نفت محدود به اروپا باقی نماینده و آمریکا را نیز در بر می گیرد. اگر افزایش بهای نفت در آمریکا توسط مداخله دولت کنترول نگردد، بروز اعتراضات مردم در آمریکا را علیه دولت در پی خواهد داشت و سبب ایجاد مشکلاتی برای دولت بایدن خواهد گردید

( 1) سخنرانی پوتین در آلمان – مونیخ در سال ٢٠٠٧

– Vladimir Pozner,(2) سخنرانی خبرنگار آمریکایی در دانشگاه یالۀ آمریکا در سپتمبر سال ٢٠١٨

    https://youtub.be/8X7Ng75e5gQ

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d8%ac%d9%86%da%af-%d8%a7%d9%88%da%a9%d8%b1%d8%a7%db%8c%d9%86-%d8%8c-%d9%86%db%8c%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%ac%d8%a7%d8%af-%d9%86%d8%b8%d9%85-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86-%d8%ac%d9%87%d8%a7/

Leave a Reply

Your email address will not be published.