متوهمی که از توهم دیگران می نالد

( جواد طیب ) –

دکتر رنگین اسپنتا در نوشته ­یی با تیتر “صلح ایالات متحدۀ امریکا و توهم طبقۀ سیاسی افغانستان” در یکی از روز نامه های کابل می خواهد بگوید که تیوری هرج و مرج خلاق در افغانستان و کل خاور میانه که امریکا آن را برای “گسترش دموکراسی، اقتصاد لیبرالی و تأمین حقوق بشر و پایداری نظام سیاسی جهان” به راه انداخته بود باعث خونریزی ها و جنایات فراوان شد، که واقعاً شد؛ اما رنگین در ادامه با مثال آوردن از اَخَوان ثالث و کارل مارکس، البته که از آوردن نام مارکس نسبت کارکرد و موقف فعلی خود خجالت می کشد و می گوید “به سخن آن اندیشمند نامدار آلمانی” که متأسفانه کاملاً گفتۀ کارل مارکس را هم تحریف می کند؛ بحث اش را به این پایان می دهد که اینک این امر باعث شد که امریکا حتا دشمن خود یعنی طالبان را به عنوان “نیروی سیاسی قابل قبول خود و برخی کشورهای دیگر ارتقا دهد”، و با گذاشتن این نیروها به جای سربازان خود، افغانستان و منطقه را ترک کند و این گویا شکست برنامۀ نو محافظه کاران در امریکا است و به قول سپنتا ناشی از سیاست غلط دولت مداران امریکایی و شرکای سیاسی شان در اروپا و منطقه است، و در إدامۀ مقاله با آوردن بخش هایی از پیمان استراتیژیک امنیتی، طرفداری از “دست آوردهای هجده ساله” و گویا پشتیبانی از “استقلال کشور” و “نگهداری جمهوریت و دموکراسی” به جناح های در قدرت و بیرون از قدرت که خود بیشتر از دیگران در آن دخیل است، هشدار می دهد که دچار توهم نشوند چون امریکا از آمدن اش به افغانستان زیر هر قول و وعدۀ خود زده و در آینده هم در قول و قرار خود ثابت نیست. هرچند که مقالۀ جناب دکتر متأثر از نام شان رنگینی های دیگری مثل ظهور چین به عنوان رقیب سرسخت امریکا و پایان نظام تک قطبی جهان دارد که زیاد در این یادداشت ملحوظ نظر نیست.

نوشتۀ آقای اسپنتا از آن جهت باید نقد گردد که خود او و همراهان اش بیشتر از غنی، عبدالله و دیگران دچار توهم اند؛ نخستین توهم او و جمع بزرگی از هم قطارانش در جناح راست و چپِ بووژوا-ناسیونالیست این است که اینها هنوز دلبسته گی تام و تمامی به استقلال و حاکمیت خودی و دولت ملی دارند، حال آنکه با ورود سرمایه داری به مرحلۀ معین (تراکم تولید و تراکم سرمایه در کشورهایی مثل انگلستان، فرانسه، المان، امریکا و…) سرمایه داری رقابت آزاد توان به دست آوردن سود بالاتر از رقیبان را از دست داد، با کاهش درجۀ سود آوری، سرمایۀ مالی و سرمایۀ صنعتی برای تسخیر هرچه بیشتر بازارها و انحصار تولید و منابع رو زمینی و زیر زمینی کشورهای دور و نزدیک در قالب کارتل ها، اتحادیه ها و تراست ها باهم در آمیخت. از آن به بعد یعنی اواخر قرن نزده و اوایل قرن بیست دیگر سرمایه داری رقابت آزاد که داده اش دولت های ملی و هم و غم الیت هایش مثل دکتر اسپنتا و دیگران استقلال سیاسی- اقتصادی و حاکمیت ملی بود گلیم اش جمع شد؛ جغرافیای دنیا دیگر بین سرمایه های امپریالیستی تقسیم شد، حتا رسیدن به همان مدینۀ فاضلۀ این آقایان (دولت مقتدر ملی) در گرو طی مسیر سرمایه های پیرامونی است نه آن “جنگ های آزادی بخش ملی” در ایام سرمایه داری با رقابت آزاد.

توهم دیگر در آن جاست که اسپنتا و بخش زیادی از کنش گران سیاسی چون او تصور می کنند که مریضی دموکراسی نیو لیبرالی در جهان و به شکل حادتر آن در کشورهایی با سرمایه داری وابسته مثل افغانستان ناشی از عملکرد محاسبه نشدۀ ترامپ، اوباما، غنی و ایکس و وای دیگر است، در حالیکه این بیماری ساختاری نظام برده گی مزدی در سراسر جهان است که داده اش به جز خلع مالکیت از بخش اعظمی از جامعه و تراکم ثروت هرچه بیشتر در دست تعداد انگشت شماری از آدم ها چیز دیگری نیست.

جالب تر از همه این است که اسپبتا برای توجیه مواضع راست بورژوائی اش از مارکس استمداد می­جوید و با تحریف آخرین سطر مانیفست کمونیست که مشعر است: “کارگران در این میان { یعنی در پیکار کار با سرمایه } چیزی برای از دست دادن ندارند ولی جهانی را به دست خواهند آورد”،  می آورد که “وطن پرستان بجز اسارت شان در پیکار چیزی ندارند که از دست بدهند”. باید بگویم که مارکس در همین مانیفست کمونیست می گوید که “کارگران وطن ندارد”؛ بحث مانیفست این است که مبارزۀ کارگران خصلت ناسیونالیستی و وطن پرستی ندارد بل جهانی و انترناسیونالیستی است؛ اما با تأسف این آقا با اکت و ادای فرانکفورتی- جهادی تا این حد افت می کند که برای منافع خود در محور کرزی و سرمایۀ روسیه، ایران، چین دست به تحریف نوشته های کسی بزند که خود از آن به نام اندیشمند نامدار یاد می کند. البته بحث معرفتی نیست؛ این طور نیست که اسپنتا و همۀ چپ های بورژوا-ناسیونالیست مانیفست و آثار کلاسیک دیگر را نخوانده اند، حتی ممکن است به زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسوی خوانده باشند، اما از آنجایی که از موضع طبقۀ دیگری درگیر موضوع هستند آگاهانه برای منافع طبقات فرادست، دست به این کار می زنند.

در پایان به شکل کلی نسبت به توهمی که خود او در مقام وزیر وزارت خارجه و مشاور شورای امنیت از کنفرانس های منطقه یی و فرامنطقه یی با تکیه بر امریکا و ناتو به قول خودش در جهت رسیدن به رفاه و آسایش جامعه و کشور داشت، یاد می کند و این آرزو اش را اشتباه عمیق و وحشتناک سیاسی می خواند. البته این قسمت را هم در حمایت از سرمایه های منطقه علیه امریکا و ناتو که حالا ظاهراً رئیس اش کرزی مخالف آن است می نویسد؛ در بهترین حالت ممکن است این اعلام موضع از سر نوستالژی وطن پرستی باشد؛ در هر دو حالت یک موضع سخت عقب مانده و ارتجاعی است.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%85%d8%aa%d9%88%d9%87%d9%85%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%d8%aa%d9%88%d9%87%d9%85-%d8%af%db%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%85%db%8c-%d9%86%d8%a7%d9%84%d8%af/

Leave a Reply

Your email address will not be published.