میز گرد – ویژه روز جهانی زن

سوسیالیسم کارگری

در سال های اخیر جریان های زیادی در دفاع از آزادی و حقوق زنان در افغانستان فعال شده اند. جریان هایی که در رابط‌ با اظهارات به شدت زن ستیزانۀ مولوی مجیب الرحمن انصاری  در هرات  موضع گرفتند و برای بر داشتن بیلبورد های ادارۀ امر بالمعروف و نهی از منکر مجدانه تلاش کردند. عده یی از این فعالین زن  بر این باور اند که قرائت نا درست از اسلام و قرآن زنان را در موقعیت فرو دست قرار داده و توصیه می کنند که تفسیر زنانه از قرآن می تواند وضعیت زنان را بهبود بخشد. و یا اینکه رادیکالیسم شان را در سنت شکنی با به کار بردن اسامی آلت تناسلی نشان می دهند. به نظر شـما چنین شیوه ها و  راهکار ها می توانند رهگشا باشند؟ شـما چه راهکار هایی را برای نجات زنان از قید اسارت مرد سالاری که دین هم به آن مشروعیت می دهد پیشنهاد می نمایید؟

افسانه خاشع

آن گونه که من می­دانم پیش از به قدرت رسیدن “دولت وحدت ملی” در افغانستان و شرایطی که در منطقه شاهد آن بودیم از جمله عروج داعش و بر پایی خلافت اسلامی که کشورهای غربی در رأس امریکا و متحدانش در منطقه بانی و اساس گذار آن بودند این فکر حتی در میان جریان های اسلامی- قومی که به مدد این قدرت ها مخصوصاً امریکا در مسند قدرت قرار گرفته و گویا اهلی شده وجامۀ عاریتی دموکراسی برتن شان کرده اند باز دوباره احیا شد و به این صرافت افتادند که نیاز به کتمان عملی باورهای سخیف ایدئولوژیک خود که عمیقاً زن ستیز است، نبینند؛ نه تنها نیروهای جهادی شریک در قدرت بلکه طالبان و نیروهای مشابه دیگر هم مشام شان بوی این شرایط جدید را در منطقه حس کردند. اگر تا دیروز (منظور پس از حاکمیت مجاهدین و طالبان است) تازیانه زدن ها، سنگسار و بی حرمتی به زنان غیرعلنی و بیرون از شهرها و در خفا انجام می­شد در ملاء عام و جلو دوربین­ها و در سه کیلومتری ارگ به معرض نمایش عمومی قرار گرفت؛ نمونۀ بارز آن مرگ فجیع و هولناک فرخنده به دست مسلمانان مومن است. من قصد ندارم و نیاز آن هم نمی­رود که موارد وحشتاکی از اعمال خشونت و قساوت به زنان را که یکی دو تا هم نیستند اینجا و در این ظرفیت بیان نمایم.

 بلی همزمان با تحولات در عرصۀ سیاست و رسمیت یافتن غیرعلنی تبیین ها و ادراکات مذهبی و مردسالار و طرح قوانین از جانب دستگاه قدرت و ارگان های قانون گزار وضعیت و شرایط زنده گی زنان هر روز بیشتر از گذشته رو به وخامت گذاشته است. “دولت وحدت ملی” به رهبری غنی که بقیه نیروهای ارتجاعی اسلامی و قومی در قالب حکومت، سوای طالبان (که آن هم به همین زودی به این جرگه خواهد پیوست) را در کنار خودش دارد در تلاش استند که برای تأمین منافع سیاسی و اقتصادی شان به هر ارتجاع و تحجری لبیک بگویند که این مسأله در کنار سیاست امریکا در قبال پروژۀ اسلام سیاسی و بهره برداری دوباره از آن در خدمت به منافع استراتژیک سیاسی اش در منطقه و افغانستان، زمینه ­یی را فراهم آورده تا وضعیت به ضرر اکثریت قریب به اتفاق مردم به ویژه زنان سیر نماید.

چنان که در پرسش شما هم اشاره شده است در موارد زیادی بخش پیشرو و مترقی جامعه از جمله فعالان جنبش زنان در قبال تشبث نیروهای ارتجاعی واکنش نشان داده و ارتجاع اسلامی را به عقب نشینی واداشته و تابو هایی را که سالیان متمادی قرب و منزلتی داشتند خلاف تصور و میل ارتجاع اسلامی شکست و حرمت به آن­ها را به شکل آشکار زیر سوال برد. یک نمونۀ روشن و ماندگار یک چنین عمل تابو شکنانه از جانب زنان و مردان آزادی­خواه مراسم به خاک سپاری فرخنده خلاف عرف رایج و راندن ملاها از آن مراسم بود. مورد دومی که شما در متن سوال نیز به آن اشاره کرده اید، مسأله ایجاد ادارۀ امر بالمعروف و نهی از منکر توسط مولوی مجیب الرحمن انصاری در هرات است که این قضیه در نفس خود به همان اندازه برای جنبش آزادیخواهانه به طور عموم و برای جنبش زنان بالأخص اهمیت دارد. چنانچه که دیدیم عکس­العمل اجتماعی مردم آزادیخواه از جمله فعالان زن با وجود این که دولتمردان سکوت مرگباری را در قبال این تشبث ارتجاع به شأن و حرمت زنان پیشه کرده بودند، این نیروهای مرتجع و برنامۀ ارتجاعی و ضد زن آن ها را به شکست کشانید که خود این تلاش فعالان دفاع از حقوق زنان در خور ستایش فراوان است.

حالا هم به همه­گان به ویژه به فعالان سوسیالیست جامعه افغانستان روشن است که همکاسه شدن این نیروهای جنایت پیشه و ارتجاعی زیر یک چتر و اقتدار یک دست شان که این روزها با مذاکرات طالبان و امریکا وارد مراحل پایانی اش گردیده است وضعیت بدتر از گذشته خواهد شد. پروسۀ شریک ساختن طالبان در قدرت که حاصل عملی اش برای همۀ جامعه و به طور خاص زنان چیزی جزتقویت پایه های قدرت و استحکام مواضع هرچه بیشتر نیروهای ارتجاعی اسلامی و به موازات آن بدتر شدن و از دست رفتن آزادی های نیم بند به دست آمده از جمله محدود شدن حضور اجتماعی زنان و تقویت و نهادینه شدن هرچه گسترده تر تبیین های مردسالار و بر مبنای آن افزایش خشونت نسبت به زنان و ستم و نابرابری جنسیتی نخواهد بود؛ تا همین اکنون نیز حاکمیت ارتجاعی با إعمال سیاست های زن ستیزانه و مشروعیت دادن به عقائد خرافی مبتنی بر شرع اسلامی در تشدید خشونت بر زنان، ستم جنسی و تقویت افکار ضدزن سهم بارزی دارد. زنان محروم ترین و بی حقوق ترین افراد جامعه را تشکیل می دهند که از یک طرف بار ستم طبقاتی را بر دوش می کشند و از جانب دیگر قربانی ستم و نابرابری جنسیتی اند. نیروهای ارتجاعی شریک قدرت سیاسی و هم مخالفین آن چه  طالبان وچه داعش با الهام از افکار و عقائد اسلامی و مردسالارانه روزی نیست که تراژیدی وحشتناک و صحنه های آزار دهنده یی را خلق نکنند. برای قدرت حاکمه و حامیان امپریالیست آن تأمین منافع، تحقق استراتژی های کلان و ادامۀ قدرت شان در اولویت قرار دارد.  واضح است که اولین قربانیان تأمین این منافع و تحقق استراتیژی مشارکت طالبان در قدرت را زنان تشکیل خواهند داد.

و اما در پاسخ به بخش دوم پرسش شما باید یاد آور شوم و این امر پنهانی هم نیست که جنبش زن در افغانستان و فعالان آن گرایش های مختلف سیاسی را نماینده­ گی می­کنند و هر کدام هم از جایگاه تعلق اجتماعی- طبقاتی شان در مورد وضعیت زنان موضع گیری می­نمایند. بناءً و به یک معنی ما با یک گرایش یک دست و هم ریشه مواجه نیستیم. تبیین های مختلف و گاه اوقات متضاد فمینیستی مطرح می­شود. ما به آنچه که “فمینیسم اسلامی” خوانده می­شود که از عقبۀ سیاسی و مالی خوبی نیز برخوردار است مواجه می­باشیم. رجوع این­ها به حل معضل و مصائب زنان از دایرۀ اخلاقیات دینی و جایگاهی که شرع اسلامی برای زنان قایل است جلوتر نمی­رود. در یکی از برنامه های تلویزیونی یکی از این فمینیست ها که خیلی ظاهر آراسته­یی هم داشت و گویا در دور قبلی این خانم عضو پارلمان هم بوده به نماینده­ گی از زنان جامعه و در مخالفت با اظهار نظر زن دیگری در پنیل، رسما  اعلام داشت که “زنان مسلمان افغان فراتر از حقوقی که دین اسلام برای شان قایل است نمی­خواهند؛ آنچه را که فعالان جامعه مدنی در مورد حقوق زنان می­گویند با ارزش های اسلامی و جامعه افغانستان بیگانه است.” فمینیست ­های لیبرال که از نظر من حتی اطلاق مفهوم لیبرال به بخشی از فعالان زن در افغانستان شاید درست نباشد، چون این طیف از ارزش های لیبرالی هم با وجود ادعا هایشان چیز خاصی در چانته ندارند. چون در مجموع “لیبرالیسم افغانی” یک نیروی ترقی خواه نیست؛ بارزترین شخصیت این نیرو در عرصۀ سیاسی اشرف غنی است  و می­بینیم که چگونه هر لحظه و هر دم وفاداری اش را به ارزش های اسلامی  ابراز می­دارد. برخی از شخصیت های فمینیسم لیبرال و یا “فمینیسم رادیکال” آن چنان که در پرسش شما هم آمده است با وجود تظاهر به رادیکالیسم هنوز این جرئت و شهامت را نداشته و ندارند که مبانی اعتقادی اسلام  را که عمیقا ضد زن است به چالش بکشد و یا نقد نمایند. این ترس سیاسی است که این طیف را ناگزیر ازگرفتن یک چنین موضع گیری  می­سازد و ناگزیر دست به انبان دین شده و قرائت فمینیستی یا زنانه از متون مذهبی را در مورد حقوق زن توصیه می­نمایند. همان گونه که در یک جامعۀ مذهبی می نوشی می­تواند نوعی از اعتراض نسبت به ممنوعیت و اجبار اعمال شده باشد؛ در یک چنین جامعه­ یی به کار بردن اسامی آلت تناسلی و یا فحش دادن به ویژه از زبان یک زن “تابو شکنی” به شمار آید. اما این مسأله با وجود شکستن برخی نورم های متداول مردانه اگر “رادیکال” هم شمرده شود، صوری خواهد بود. برخی از “فمینیست­های رادیکال” علت این که ستم جنسی بر زنان اعمال می­شود را در نابرابری زن با مرد می­بینند و گویا اگر این برابری  ظاهری حاصل شود زنان آزاد خواهند شد، در حالی که مردان خود نیز برابر نیستند.

اگر از این ها بگذریم حتی کسانی که خودشان را چپ و سوسیالیست می­خوانند نیز نقد عمیق و علمیی نسبت به نقش دین در توجیه بی­حقوقی زن ندارند. برخی از نیروها به روایت تقدیس از توده ها به هر خرافه­یی منحیث ارزش ها و معنویات مسلط در میان آن­ها تمکین می­نمایند. از دید من با وجود مواردی که فعالان جنبش رهایی زنان خوب درخشیدند و در پاسخ به پرسش شما به جنبه هایی از آن اشاره شد این جنبش هنوز نتوانسته است یک استراتژی رهگشا برای خلاصی از این وضعیت و در مجادله با نیروهای ارتجاعی و دولت و حامیان جهانی شان ارائه نماید. این مسأله در کنار تشتت، عدم انسجام و فرصت هایی که از دست رفت یک نقیصۀ بزرگی است که زمینۀ پیشروی مبارزه برای آزادی زن را دشوارتر می­سازد.

بر اساس آنچه که گفته آمدیم درد جنبش زنان درد بی­برنامه­گی و نداشتن یک ساختار تشکیلاتی است تا همۀ عرصه های فعالیتش را مدون ساخته و ادعانامه اش برای خواست و مطالبات انسانی را رو به جامعه اعلام بدارد. آزادی زن و خلاصی او در گرو رهایی جامعه از نکبتی است که سالیان دراز بر آن مستولی بوده است. اگر از معدود زنانی که بیشترین شان زنان طبقات دارا هستند و در اجتماع از مکانی برخوردار اند بگذریم بیشتر زنان جامعۀ افغانستان جزء محروم ترین اقشار و طبقات فرودست اند که در کنار ستم و اجحاف تاریخی جامعۀ مردسالار بار ستم طبقاتی و جنگ را به دوش می­کشند. بیشتر آن­ها از نعمت سواد محروم اند و بیشتر شان هم در معرض انواع خشونت­ها قرار دارند. نیروهای مذهبی با توجه به مقام و موقعیتی که در جامعه دارند و امکان و ابزار تحمیقی که در اختیار دارند با استفاده از افیون دین این بخش از زنان را از آگاه شدن نسبت حق و حقوق و مکان اجتماعی شان محروم می­سازند. کاری که باید انجام شود و این قبل از همه وظیفه و مسؤولیت جنبش سوسیالیستی کارگری است که بر اساس مسؤولیت و وظیفۀ تاریخی که بر دوش دارد بیشتر از هر زمان دیگری در جنبش رهایی زنان دخالت گر باشد و رسالتش را در قبال این جنبش به انجام برساند. تلاش نماید تا مبارزۀ برای تأمین حقوق پایمال شدۀ زنان امری ثانوی جامعه و فعالان جنبش های اجتماعی محسوب نگردد که بتوان آن را مانند آنچه که امروز خطاب به فعالان جنبش زنان از جانب مدافعان دروغین زنان در افغانستان گفته می­شود مشروط به تأمین “صلح” کرد. مبارزه در این زمینه نباید محدود و منحصر شود به یک مسألۀ جنسیتی بلکه باید بنیادهای اقتصادی این ستم و نابرابری از یک منظر طبقاتی و در تقابل با دولت و صاحبان سرمایه که از این موقعیت ضعیف زنان در نظام حقوقی و ساختارهای سیاسی سود می­برند مورد کنکاش قرار گیرد. از نظر ما ستم جنسی و طبقاتی زنان دو پدیدۀ کاملا مرتبط به هم اند. ما در شرایطی قرار داریم که هیچ مبارزۀ سیاسی اجتماعی، به خصوص در جامعۀ فلاکت زده یی چون افغانستان، بدون سازماندهی نیمی بیشتر از نفوس جامعه که در صورت کسب آگاهی می­تواند نیروی مؤثر و پیگیری نه تنها برای خلاصی و رهایی خودش از قید اسارت مردسالاری و اپارتاید جنسی بلکه شرط پیروزی و به سرانجام رسیدن مبارزه برای آزدای و رهایی جامعه از بلاهت نظام سرمایه ­داری نیز به حساب آید.

Permanent link to this article: http://workersocialist.org/%d9%85%db%8c%d8%b2-%da%af%d8%b1%d8%af-%d9%88%db%8c%da%98%d9%87-%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%b2%d9%86/

Leave a Reply

Your email address will not be published.